هر بار مرا دوستتر داشتی
نامم را اشتباه گفتی
انگار تازه مرا
به اندازهی دیگری دوست داری
علاقهی قشنگم *
در دستهای ما
خطهای زیادی به هم رسیدهاند
که اگر یکیشان را به خودت میگرفتی
حتما الان داشتیم
برای فرزندمان درخت میکاشتیم
حالا برای تابهای خالی
دست تکان بدهیم
تو از آنطرف که به شهر میرسد
من از اینجا که کوهها شروع میشوند
و هر دو گورمان را گم کنیم
در جراحتِ زمینی
که به اندازهی تمام دلتنگیها جا دارد
#آبا_عابدین
* وامدار از افشین صالحی
@aba_abedin_channel
برای بازی کردن
برای بازی خوردن
برای بازی شدن
من توی سرم تاب دارم
یک تاب بزرگ!
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بعد از اونهمه غریبی و سفر
بعد از اینهمه پرنده زیستی
جَلد اومدم که باورم کنی
جَلد اومدم
تو دیگه نیستی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تلفن را بردار
شمارهی خودت را بگیر
اشغالی!
تنهایی یعنی همین
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما میمیریم
و برای همیشه با بغضها، دلتنگیها و رنجهایمان تنها میمانیم
آنها به ما دروغ گفته بودند
با دهان بستهی چمدانها
با کفشهای رفته
ما پشت دیوار پنهان شده بودیم
تا رفتنشان را نبینیم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
معدنی که فرو میریزد
یا کوهی که توی دلش خالی شده باشد
هرچه غمانگیز را تصور کن
آنگونهام که میروی
با من دو قدم ادامهتر باش
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
عجیب نیست كه بوی چوب میتونه بلندم كنه تا پرت شم میون دستای تو، از مغازهی نجاریت بیام بیرون، برسم خونهت، شب تو اتاق پشتی خودمو بزنم به خواب كه بابا اینا منو نبرن خونه، كه صبح با صدای نماز خوندنت بيدار شم، با صدای رادیوت كه صبح جمعه رو پخش میکرد بخندم
که روی تاب توی حیاطت از باد جلو بزنم
حالا سخته به آدما بگم که موقع سنباده زدن، چرا بوی چوب منو به گریه و خنده میندازه.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
با گریههایی که نبودی و ندیدی
میخواستم رگ رو لبای تیغ باشم
بعد از تو زیرِ بارِ دلتنگی شکستم
تا حالتِ غمگینِ نستعلیق باشم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از همان دروغها که میتوانی باور کنی
من خوبم!
دارم برای ستارهها دست تکان میدهم
و از اندوهگینترین جای جهان سالها فاصله دارم
حقیقت اما
از رگِ گردن به من نزدیکتر
زیرِ پوستم شعر میشِکافد
که تلختر از پیش
این کلمات
حمل بر دلتنگی باشند
#آباعابدین
آهنگ: Zamba از Bryan Ferry
نما از فیلم نیست.
در پیدایش رنج پدیدار تو بودی
بیآرام
که سلسلهی آبی چشم از تو گسیل شد
به سلامی –که آه–
به لبخندی –که آه–
و بدرودی –که–
من آنم
آن نام بزرگ
که نآنستی
نخواندی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تو برای رفتن آمده بودی
که شب را از شانهی ماه برنمیداشتی
تو خانه را از من گرفتی
تا به خانهات برگردی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گاهی یه چیزی بگو، حرفی بزن
حرفایی که هیچکس هرگز نگفت
گاهی به دلتنگیِ من فکر کن
گاهی اگه میتونی یادم بیافت
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
امشب وقتی باران نبارید فهمیدم
هیچکس آنقدرها هم که فکر میکند تنها نیست
جز من که تو را نداشتم
جز تو که مرا نداشتی
خدا هم فکرش را نمیکرد
من و تو اینقدر تنها باشیم
چه برسد به کفشهایی که جور نیامدنت را میکشیدند
یا برگهایی که زیر پای تو سبز میشدند
بین خودمان بماند
من هنوز به دستهای تو ایمان دارم
من هنوز تو را لابهلای شعرهایم مینویسم
من هنوز کتم را روی شانههای تو میاندازم
فدای چشمهایت
لباس گرم بپوش
واقعیت خیابانهاست که از شعر من فاصله دارد
#آباعابدین
آهنگ: Shape of My Heart
از Sting
نما از فیلم نیست.
@aba_abedin_channel
بغضترین قسمتِ دنیا شدم
تا بری! اما یهکم آهستهتر
سخته بمونی و بفهمی منو
خستهای و من به تو وابستهتر
این همه بارون زده تا بعد تو
آبِ خوش از پنجره پایین نره
درد گرفته تنِ ابرا، ببین
کاری کن این فصل بدم بگذره
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
آفتاب حقهی صبح بود
من تو را میدیدم
و اینرا همه فهمیدند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
آینهی من رازدار بود
و چیزهایی که میدید را برای کسی تعریف نمیکرد
روبهرویش مینشستم، میپرسیدم بگو تمام آن حرفها دروغ بود
سکوت میکرد و خانهی خالی را نشان میداد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بارون زده بود اما
دریا متشنج بود
ماهی شدن و رفتن
از حوصله خارج بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
همه جا تار بود، به چیزی فکر میکردم که لبخند رو لبهام نشسته بود
ناگهان به خودم اومدم، لبخندم خشکید و هر چقدر فکر کردم یادم نیومد به چی فکر میکردم
اینجوری زنده بودم
با فکر کردن به چیزای خوبی که یادم نمیاد چی بودن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
چشماتو قبل ابر چشیدم
با ترس، تو یه کوچهی فرعی
میدیدمت حوالی خونه
در قالب یه قطرهی مرئی
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
همیشه که همه چیز نباید باب میل ما باشد
برای همین زیاد آه میکشم
سلمان میگوید حضرت آه را صدا نزن
من هم میگویم آ، انگار که میخواهم بگویم آه، یک آه عمیق و گیرا
بهتر بود فال میگرفتم، پس چشمانم را میبندم تا نیت کنم
لای خانه را باز میکنم، آینه میآید(آینهی کنار تخت، نه آینهی کنار در) که روی آن نوشتهام به تاریکی خوش آمدی، حالا تاریکی تویی، نور تویی
دستم را میبرم توی آینه
عکست را برمیدارم و پهن میکنم آنسوی جیوهها
نشستهای لبهی تخت و لبخند میزنی
آن سوی جیوهها درست مثل آنسوی پنهان چشم است که از آن همیشه برایت اشک ریختهام.
عکست را در آغوش میگیرم و پیش از آنکه مچاله شوی دوباره میگذارمت توی آینه.
این آه را گذاشته بودم برای باقیماندهات، برای همین خرده بوسهها، خرده آغوشها، خرده عکسها.
این نامه را مینویسم پشت آینه که اگر روزی شهر آینهها را پیدا کردی، مرا از این خط بیرون بیاوری.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel