حس میکنم داخل تمام کتابها یک نفر دارد مدام صدایم میکند
این بار اگر مینویسم، برای نوشتن نیست، برای یافتنست
او که نامم را میداند، بیشک در هر کتابی که باشد خودش را به این داستان خواهد رساند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گفت این خدای من است.
آن را آتش زد
تا نیمه کشید
و زیرپا له کرد
پیامبر بعدی
باید خدای سبکتری برای او میآورد
تا کمی آرامتر به مرگ نزدیک شود
او خدا را دوست داشت
و نمیخواست ترکش کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
همه جا تار بود، به چیزی فکر میکردم که لبخند رو لبهام نشسته بود
ناگهان به خودم اومدم، لبخندم خشکید و هر چقدر فکر کردم یادم نیومد به چی فکر میکردم
اینجوری زنده بودم
با فکر کردن به چیزای خوبی که یادم نمیاد چی بودن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من ساحلی بودم که بارونو
با دست بسته میپذیرفتم
دیوونهای بودم که از دردام
با هیچکس چیزی نمیگفتم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دلم برای خودم توی عکس تنگ شده
خودم که واحد سنجیدن سکوت شدم
به هر طرف که نتونستم و نشد رفتم
پریدم و یه پرنده پس از سقوط شدم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
خودتو واسه مرگ حاضر کن
رنگِ این قهوه خیلی مرموزه
توی فالت درخت میبینم
که داره تو اجاق میسوزه
تهِ فنجونت ابر افتاده
یه نفر باید اونو خاک کنه
کافهچی رو صدا بزن باید
خونتو از رو میز پاک کنه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
یه آهنگایی هست که اگه هزار بارم بشنوی باز وقتی به گوشت میرسن پاهات شل میشن و پرت میشی یه جای دور
اینجوری که در همون حال به یه نقطه خیره میشی و هیچ عکسالعملی نداری، لبخند میزنی در حالیکه تو چشمات اشک حلقه زده و آرزو میکنی کاش کسی صدات نکنه
من دلم تنگ شده و دلم میخواد زودتر برم خونه
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
توی گریههای غرق شده
من یه دریاچهی جوون مرگم
خیلی وقته عوض شده اسمم
توی خونه ولی همون مرگم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما كسى را نداشتيم برايش گريه كنيم
به خيابان زديم
كسى را پيدا كنيم
هيچكس نبود
براى خيابان گريه كرديم
كه هيچكس را نداشت
خيابان براى ما گريه كرد
كه هيچكس را نداشتيم
گريه كرديم
گريه كرد
گريه كرديم
گريه كرد
گريه كرديم و همينطور خوابمان برد
صبح بيدار شديم
فراموش كرديم
هيچكس را نداريم برايش گريه كنيم
گريه كرديم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
حتی اون جایی که دارم تلاش میکنم
پشت کلمات مخفی بشم هم
دارم فراموش میکنم که چهچیزی باید بنویسم
آدما هم چیزای خیلی مهم رو نمینویسن
واسه همین یادشون میره
ولی من از فراموش کردن میترسم
از اینکه صدات نکنم و نگی جانم
از اینکه نبینمت و نشناسمت
ترسناک نیست؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
درکابوسهای قبل از تو هم
همیشه غرق میشدم
بیآنکه کسی حرفهایم را باور کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یک روز سر فرصت
برایم خواهی گریست
ابرگونه
بارانسا
با عطری که تنها یکبار بوییدی
من چهل پرندهی غمگینم آنروز
چهار هکتار زمین بایر
که سنگ روی سنگم بند نیست
از حالا برایم بغض کن
من این شعر را در آینده نوشتم
تو امروز میخوانی
حالت اصلا دیدنی نبود
#آبا_عابدین
#آباعابدین
آهنگ: A Sailor Without The Sea
از April Rain
ابتدای عشق چنان بوَد که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد. و این کس عاشقِ خود است بواسطهی معشوق ولیکن نداند، که میخواهد که او را در راهِ ارادتِ خود بکار برد.
کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بوَد که خود را برای او خواهد و در راهِ رضای او جان دادن بازی داند.
عشق این بوَد، باقی هذیان بوَد و علت.
از کتاب رسالهی سوانح العشاق
امام احمد غزالی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدای شلیک آمد
همه پریدند
من ماندم
به امیدِ شلیکِ دیگر
شکارچی اما
خودش را کشته بود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یه روزی تو زندگیت بوده
که میدونستی پات درد میکنه
میدونستی نمیتونی درست راه بری
ولی نمیدونستی کفشاتو جابهجا پوشیدی
تا یاد گرفتیش.
الانم اگر سردرگمی، اگر اذیتی
ولی نمیدونی مشکل از کجاست
صبر کن و بدون که این اسمش مسیر آگاهیه
و اگر تو این شرایطی، یعنی در مسیر آگاهی هستی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هنوز وقتی صدای شاکوهاچی میاد
توی قلبم خورشیدو خاموش میکنم
میشینم رو گرد و غبار زحل
به تاریكى مطلق نگاه میکنم
و توى دلم میگم من مادهی تاریکم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ناممان را زیاد ببرید
استعاره از هیچیم
شبیه به همه چیز
جز خودمان
که وجهِ مشترکِ تمامِ دردهاست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سرم را برمیگردانم سوی آن دیوار خالی
تا ساعت را ببینم
اما ساعتی در کار نبود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
و شود كه آدمی گويد كاشكی پوستم نبود و پوستينی بود تا بر خود دريدمی تا نفسی بركشم و كاشكی عالمی كه در درون دارم، بيرون شدی يا خود از خويشتن رها كردمی تا يک دم بياسايم!
از کتاب رساله قشيريه/
عبدالکریم بن هوازن قشیری
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
او
مسافری بود که به دور دست پرید
و من آن چمدان
که در فرودگاه جا ماند
دست به دست میشوم
بیآنکه کسی رمز مرا بداند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel