من به تقویم رسوخ کردم
که شبهایتان هنوز بلند است
حالا اگر میخواهید
حالم را از ابرها بپرسید
آن کدام که بارانیتر است
که به زمین نزدیکتر
دارد برای شما لبخند میزند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما ماهیها بدون آب میمیریم،
به ابرها بگوئید
کمی به حالمان گریه کنند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
غماتو گم کنی هواتو گم کنی
نگات میکنه چشاتو گم کنی
صدات میزنه جوابشو ندی
جواب داری و صداتو گم کنی
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
در سایر گزینهها نشسته بودم
و انتظار انتخاب شدن داشتم
احمقانه بود
انگار که تماشاچی تخته نرد
بخواهد جفت شش بیاورد
دیگری بازی را میبرد
من خوشحال میشوم
از متن پرسشنامه بیرون میزنم
و برای اعتراض
چند نهال میکارم
لطفا از اینها
تنها تبر بسازید
وقف خاص
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خوبی، ولی وقتی که تو فکری
تلخی ولی آغوشت آرومه
مثل یه پروندهی بیقاتل
بیسرنوشت، بیحکم، مختومه
#آباعابدين
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
هرگز بهخاطر نیاوردم
آنچه را که عشق مینامیدند
وقتی به آب سنگ میانداختند
و از درخت ریشه برمیداشتند
هرگز بهخاطر نیاوردم
آن پرواز بلند را
در حرارت انفجار
من هرچه را که میخواستم
هرگز به خاطر نیاوردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچکس
گناه را گردن نگرفت
یک سیب کم شده بود
و طبیعتاً
دیواری کوتاهتر از یک زن
پیدا نمیشد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من هشت ریشتر درد همرامه
هفتاد فصل سرد همرامه
انقدر دلتنگم که میتونم
تهرانو با بغضم بلرزونم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
آفتاب حقهی صبح بود
من تو را میدیدم
و اینرا همه فهمیدند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
غولِ چراغِ جادوی کی بودم؟
که آرزو نکرد، چراغمو بُرد
ازم یه کبریتِ نسوخته مونده
یکی دلیلِ احتراقمو بُرد
اولِ قصهی من از کجا بود
که تا الان گنبدِ من کبوده
جوابشو یکی باید بدونه
چرا یکی بوده؟ یکی نبوده؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
اینروزها مدام تکرار میکنم
به اندازهی کافی، به اندازهی کافی، به اندازهی کافی
انگار هیچچیز دیگری برایم مهم نیست
از تو میخواهم به اندازهی کافی دوستم بداری
به اندازهی کافی بغلم کنی
به اندازهی کافی برایم وقت بگذاری
یا حتی اگر قرار نیست باشی
به اندازهی کافی نباشی
به اندازهی کافی بروی
به اندازهی کافی!
به هر حال این اندازه از تو برای من کافی نیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
فرو افتادگانیم
که چتر را آفریدیم
فرو ریختگانیم
که سیگار را
از همین تشابهات اسمی بود
که صدایمان کردند:
-آقا حرفهایتان را جا گذاشتید.
ما اما در صرف فعلهایمان دنبال عصر جمعه بودیم
که هیچکس را برای مداوا
در آغوش نگرفتیم
فروپاشیدیم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
همه جا تار بود، به چیزی فکر میکردم که لبخند رو لبهام نشسته بود
ناگهان به خودم اومدم، لبخندم خشکید و هر چقدر فکر کردم یادم نیومد به چی فکر میکردم
اینجوری زنده بودم
با فکر کردن به چیزای خوبی که یادم نمیاد چی بودن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
امیدوار بودم آنچه را که میخواست
بدون من پیدا کند
او هم امیدوار بود
برای همین رفته بود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
امشب وقتی باران نبارید فهمیدم
هیچکس آنقدرها هم که فکر میکند تنها نیست
جز من که تو را نداشتم
جز تو که مرا نداشتی
خدا هم فکرش را نمیکرد
من و تو اینقدر تنها باشیم
چه برسد به کفشهایی که جور نیامدنت را میکشیدند
یا برگهایی که زیر پای تو سبز میشدند
بین خودمان بماند
من هنوز به دستهای تو ایمان دارم
من هنوز تو را لابهلای شعرهایم مینویسم
من هنوز کتم را روی شانههای تو میاندازم
فدای چشمهایت
لباس گرم بپوش
واقعیت خیابانهاست که از شعر من فاصله دارد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
–فراموش–
در جعبهای
خوانا خاک میخورم
بیقدمتی که قیمتی داشته باشم
بیمقدمهای که حرمتی
بیکه نامم را بهخاطر بیاورم
–فراموش–
تنها
با صفحاتی که کلماتش را
با اشک نوشتهام
با هیبت کوهی که در برگهای کاهی خلاصه شده
منم تمام آنچه نوشته شده
منم تمام اینچه نخوانده شده
–فراموش–
در آرزوی ورق خوردن
با پایانی که نمیدانم
او که مرا تا نیمه خواند و رها کرد
باز خواهد گشت؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
متغیری بودم
بر حسب او
چشمهایم را شنید
ثابت شد چشم دارم
گوشهایم را صدا کرد
ثابت شد گوش دارم
لبهایم را لمس کرد
ثابت شد
مرا...
ثابت شدم
حالا نیستم
نه اینکه نباشم
راهی برای اثباتم نیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
برگی آرام از درختانت میچینم
تا بویش مرگ
مرا به تو مبدل کند
و رویشی باز
در نام دیگر دلپذیرت
در کشاکش خاک
پیغامت را برای دفترها خواهم سرود
و با چینش منظم ابر
رگباری به احترام خواهم نواخت
تا غارنشینان بعدی
در نقاشیهایشان
چیزی برای کشیدن داشته باشند
من مداد بیرنگ این جعبه بودم
که تنها خونم به سرخی میزد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هر بار مرا دوستتر داشتی
نامم را اشتباه گفتی
انگار تازه مرا
به اندازهی دیگری دوست داری
علاقهی قشنگم *
در دستهای ما
خطهای زیادی به هم رسیدهاند
که اگر یکیشان را به خودت میگرفتی
حتما الان داشتیم
برای فرزندمان درخت میکاشتیم
حالا برای تابهای خالی
دست تکان بدهیم
تو از آنطرف که به شهر میرسد
من از اینجا که کوهها شروع میشوند
و هر دو گورمان را گم کنیم
در جراحتِ زمینی
که به اندازهی تمام دلتنگیها جا دارد
#آبا_عابدین
* وامدار از افشین صالحی
@aba_abedin_channel