از من که بیهراس شکستم
راهی برای تازه شدن نیست
گُم کن منو تو کوچه ی شرجیت
اینجا هوا موافقِ من نیست
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
میتوانی چراغهای خانه را ببینی؟
آنجاست
بالای سینی لواشکها
از تنهایی بیرون میآیم
ادامهی انگشتانم را میگیرم
از ابرهای طلاکوب جهانشهر رد میشوم
و در آستانهی در
به آخرین قطرات باران بر درختان انجیر دست میزنم
باید بفهمی که به قلاب گیر کردهام
پس نخم را بکش
بلندم کن
و بگذار باد را با گوشوارههایم هجی کنم
تا با اولین قطرهی باران پاره پارهام را به تالاب بیاندازم
وقتی خانهام را بر فراز دودکشهای مُردهی تهران خاک کردهام
دیگر از پرواز در طوفان نمیترسم
من ماهی آبهای گِلآلودم
در سوگ طعمههای قلابی اشک ریختهام
از سین سبزهها گریختهام
و در سپیدرود برای سرزمین تو شعری موزون سرودهام
حق بده قلبم را بشکافم
و با آهنگهای گیلکی بغض برقصم
حق بده اشکهایم را رشتی کنم
و چشمهایم را در لنگرود جا بگذارم
حق بده از جنون تهران تا لیلاکوه روی نقطهچینها ماهی بکشم
حالا تنها میخواهم چراغهای خانه را ببینم
اما به قلاب گیر کردهام
و کسی مرا بیرون نمیکشد
#آباعابدین
.
نما: Waves پرفورمنسی از Jeremy Martinez
آهنگ: The Labyrinth Song از Asaf Avidan
@aba_abedin_channel
چگونه می توان بهار را بهانه نکرد
و زمستان را به کولاک نسپرد
تا سکوت را از سقوط گرفت
فریاد بزن
ابر ها قبل از باران به رعد و برق نیاز دارند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من وقتی بیدار میشوم
پرندهام
و حتی نامم را به یاد نمیآورم
تنها میدانم
کسی را در خواب جا گذاشتهام
که رویا میکاشت
و دستهایش را در گلدانهای کوچک فریب میفروخت
اما نامم را میدانست
برای همین میتوانست مرا از خواب بپراند.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
زبونه میکشه دلم به چشمم
که غربتم همیشه دیده میشه
یهجوری که تو خنده پای اشکم
به هر ترانهای کشیده میشه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من آن درختم
که حسرتِ باغ
در سینهاش خشکیده
که به سادگی خواهد شکست
و به شرارهای خواهد سوخت
آن زمان که از خاکسترش
جوانهای نمیروید
من عطر دود را در آوندهایم چشیدهام
که باران
نمیتواند خاموشم کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب بار دیگرشهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
بارون تو چشماته، هواتم بینظیره
من کاشف دریاچههای تو صداتم
البته لازم نیست چیزی گفته باشی
من با تلاطمهای تو در ارتباطم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تو آغوشم جهان بود و سیاهی
به مرزِ هر سکوتی درز میکرد
تو دنیا هرکسی همصحبتم شد
منو هربار دشمن فرض میکرد
#آبا_عابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
پشت بوم خسته از خوابیدن
پشهبند کهنه رو وا میکرد
هر کی پاشو توی خوابم میذاشت
رد پای تو رو پیدا میکرد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تا حالا شده از یه خواب شیرین بپری و بعد سعی کنی دوباره بخوابی تا ادامهشو ببینی؟
دیدی چقدر دردناکه که هیچی ازش بهخاطر نداری و فقط میدونی چقدر خواب خوبی بوده؟
من مدتهاست که این حسو دارم با این تفاوت که هنوز چشماتو یادم هست
فقط میتونی چند دقیقه پلک نزنی؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پرسید نور به تو چگونه میرسد؟
–من چشمهایم را میبندم
و به تو فکر میکنم
#ﺁﺑﺎﻋﺎﺑﺪﯾﻦ
@aba_abedin_channel
با اینکه رفتم و نرسیدم
با دودکش قرار گرفتم
هی رفتم و کشیدم و انگار
بیماری قطار گرفتم
من خونهای بدون حیاطم
ییلاقی بدون بخاری
دیوونهای که گریه نمیکرد
دیوونهای که دوست نداری
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
رزمگاه خویش را
با برف و باران میشویم
و رعد را که با من زبان گرفت
به پاس شب میگمارم
تا خدایان
به یگانگی دردهای من
به سجده بنشینند
من
نبیرهی کاردهای به استخوان رسیدهام
نتیجهی چشمهای بیحدقهام
که از سر دفاع جنگیدم
حالا اگر میتوانید
–با حلقههایتان–
از نام من اقتباس کنید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تیرهی پرندههای شکل تو
توی آسمون لتوپار شدن
زجرکشتر از همیشهی خودت
بین خاک و خون گرفتار شدن
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دوستت دارم
و هیچکس عمق اینرا
درد اینرا
نخواهد فهمید
حتی تو
که مجسمهها را
تابلوها را
شعرها را
از روی تو خنج میکنند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بعضی وقتا اونقدر بهت فکر میکنم
که فکرم درد میگیره
برات نامه مینویسم که شاید از پشت اسمت بیای بیرون،
بغلم کنی
و آروم در گوشم بگی:
من باورت داشتم، دارم.
من هنوز روی نقشه به فاصلهی احتمالیمون نگاه میکنم
و خسته از این سوال که
تو دورتری یا من؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدایم را قورت میدهم
و به ستوهِ باران فکر میکنم
آنجا که از ابر میبُرَد
میافتد
و دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
منتظرِ معجزهام از تو
تا به تو مومن بشه آغوشم
واااای عجب منظرهی بِکری
وقتی تنِ گرمتو میپوشم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
فصل سوم؛
#پادکست_ادبی_سیمیا
#سانسور
شمارهٔ ۳۵
«سانسور» از مهمترین مسائل مبتلابه انسان ایرانی معاصر است که در این سالها با اقدامات فراقانونی نهادهای مسئول، برای نویسندگان و مخاطبان فارسی زبان به مشکلی جدی تبدیل شده است. در این شمارهٔ پادکست ادبی سیمیا به بررسی این معضلِ نشر و ادبیات پرداختهایم.
نمایش کوتاهی از #محمد_طباطبای را خواهید شنید به اضافه توضیحات او درباره سانسور تئاتر و نمایش در ایران.
#محسن_حکیم_معانی به سابقه سانسور در تاریخ ادبیات و فرهنگ ایران پرداخته و مواردی از آن به عنوان شاهد ذکر کرده است.
#سعید_زارع_محمدی از سابقه برخورد نویسندگان و شاعران با سانسور گفته و با شعر طنزی از #امیرحسین_خوشحال صحبتهایش را تکمیل کرده است.
#فرناز_شهیدثالث درباره سانسور در ادبیات داستانی ایران و جهان گفته و از نمونههای متعددی مثال آورده است.
امیدواریم اگر این شماره پادکست سیمیا را شنیدید نظر خودتان را بدون سانسور با ما در میان بگذارید.
در این شماره
#فرهاد_یعقوبی طراح گرافیک
#شاهد_رشیدی مدیر امور فنی
#ژوبین_دارابیان صدابردار و دوستان #استودیو_گلپر هم همراه ما بودند.
@simiyapodcast