به اتفاق هم
رخ میدهیم
هر کدام به یک هلاک
تو میروی
من میمانم
بیآنکه بدانیم
تو جایی برای رفتن نداری
و من جایی برای ماندن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خودتو واسه مرگ حاضر کن
رنگِ این قهوه خیلی مرموزه
توی فالت درخت میبینم
که داره تو اجاق میسوزه
تهِ فنجونت ابر افتاده
یه نفر باید اونو خاک کنه
کافهچی رو صدا بزن باید
خونتو از رو میز پاک کنه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
حالا برای تابهای خالی
دست تکان بدهیم
تو از آنطرف که به شهر میرسد
من از اینجا که کوهها شروع میشوند
و هر دو گورمان را گم کنیم
درجراحتِ زمینی
که به اندازهی تمام دلتنگیها جا دارد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
وا میکنم چشاتو دوباره
زل میزنم به حالِ خرابم
تا از چشِت دوباره بیافتم
تا دفن شم تو متن کتابم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
او
مسافری بود که به دور دست پرید
و من آن چمدان
که در فرودگاه جا ماند
دست به دست میشوم
بیآنکه کسی رمز مرا بداند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از اینهمه گلوله
یکی را برای من ساختهاند
که بکشم
یا کشته شوم
–از آن سوالهای مزخرف میپرسم–
مرا میکشی یا تورا بکشم؟
میخندی
و من دو گلوله به سرم میچکانم
گلولهای که برای من
و گلولهای که برای تو ساختهاند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در را به صرف آمدن باز میکنم
سلام را از جیب در میآورم
روی میز میگذارم
و به اتاق میروم
تو میآیی آن را برمیداری
بدرود مینشانی
و به رفتن پر باز میکنی
ابری تیره درپناه باد میغرد
هیچکس مرا نمیبیند
که در مقابل خاک ایستاده
میبارانم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گم کرده بودم سرزمینم رو
جایی که بارون تکیهگاهم بود
بینِ سیاهی لشکرِ ابرا
چشمای من تنها سلاحم بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
عطر محبوبم را زده ام
می روم
و بعد از باران بازمی گردم
این را گفت و از ابر فرو بارید.
تنها درخت ها اورا به جا آوردند.
آبا عابدین
@aba_abedin_channel
یه کاری کن بتونم زیرِ بارون
به یادِ هیچ لبخندی نیافتم
یه جوری ترک کن دنیامو هرشب
که قصهش رو برات هرگز نگفتم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من اندوه سالیانم
که به ابرها رخنه کرده
حالا اگر میتوانید
به هواشناسها اعتماد کنید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من ناخدای کشتیِ بیبادبانم
دریانوردی که شنا کردن بلد نیست
دریا رو تو مشتم گرفتم تا نَمیرم
مشتِ گره خورده رها کردن بلد نیست
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
چشامو با خودم هرجا که بردم
از اندوهِ سکوتت آب میخورد
چشایی که تو عکست پلک میزد
دمار از روزگارِ من درآورد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
اونکه منو میکُشه آخر
تویی
اونکه نمیمیره و مرده،
منم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
این اندازه سکوت
ورای نشنیدن است
که در خیابانها
کوچهها
پیادهروها
از جایی به جای دیگر منتقل میشود
که اندوه از زمین فرا میبارد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از آرزوهام دل بریدم
دنیای من میدونِ تیره
هرجا که میتونم بخندم
دردی سرِ رامو میگیره
روزای بارونی خرابم
روزای ابری بیقرارم
از بس تو بارون بغض کردم
حرفی به جز شُرشُر ندارم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
ما در گم شدنهایمان
چیزی را فراموش میکنیم
که تنها دستِ آنکه نیست به او میرسد
و انهدام از اینجا آغاز میشود
در خاطراتی
که هرگز نساختیم
سوختیم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel