غولِ چراغِ جادوی کی بودم؟
که آرزو نکرد، چراغمو بُرد
ازم یه کبریتِ نسوخته مونده
یکی دلیلِ احتراقمو بُرد
اولِ قصهی من از کجا بود
که تا الان گنبدِ من کبوده
جوابشو یکی باید بدونه
چرا یکی بوده؟ یکی نبوده؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
باید کمی با من به سازش مینشستی
من در گزاره مرگ را فهمیده بودم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
مرا در خیابان رها کن
و تا تاریک نشده
به خانه برگرد
خیابان وقتی تاریکخانه شود
همهچیز را جور دیگری ظاهر میکند
به فکر بهار باش
به فکر باران
و آخرین نامهات را
به آدرس عکسی بفرست
که در روزنامه برای پیدا کردنش
مژدگانی نمیگذارند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
داشتم میگفتم: میخوام تو دیرمغان یه اتاق شیشهای بزنم، اسمشو بذارم لب ساحل
بعد تو نشسته باشی بیام دستتو بگیرم و بگم:
پاشو بریم لب ساحل بشینیم
پاهامونو بذاریم تو شن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
فرشتهی مرگی شدهام
که بالهایش را زیر تن معشوقش جا گذاشته
با خبر از اینکه
فرشتههای مرگ
حق ندارند
عاشق شوند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خوابیده
به گلولهای که باید از شقیقهام بیرون میآوردند فکر میکردم
–غرق–
تا به حال خون را این قدر سیاه نریخته بودم
اسلحه از کجا آمده بود
هیچکس نفهمید
من هم قسم خورده بودم
حرف نزنم
خوابیده
سوت از سکوت در سرم شُره میکرد
که برای تو آب قند هم زدند
و درد از اینجا شروع شد
که اشکهای من
از چشمهای تو آمدند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من آرامشی بعدِ طوفان ندیدم
کسی حالِ دنیامو بهتر نمیکرد
تو این قصه که من فقط مینوشتم
کسی شخصیتهاشو باور نمیکرد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تا بعد تو بدون رسیدن
جاری بشم به آخر دنیا
سرریز شم رو دامن بارون
پاشیده شم رو سینهی دریا
از پرسهها درخت بگیرم
بیماریِ بلندِ پر از برگ
خشکم زده ، ببند چشامو
ای زندگیِ خوبِ پس از مرگ
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دستت را گذاشته روی شانهام
سلام میکنم که مرا ببری به همراهت
با دست دیگرت قلبم را فشار میدهی
میخواهم لبخند بزنم که میبینمت اینگونه
نزدیک
سنگین
سیاه
درد اما از سینهام
به گسلها سرایت میکند
آهسته رنگ میبازم
و خاک را خواب میبینم
دستت را گذاشته روی شانهام
به احترامت میایستم
بالهایم را نشان میدهی
و آسمان را
که من مرگ توام
من مرگ زیبای توام
که از راهی دور به سویت شتافتهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
داشتم فکر میکردم من چقدر خستهترم این روزها
پیش از رفته شدن
زندگی را بهتر میشناختم
رنگتر بودم و از لبخندم میتوانستم عکس بگیرم.
چشمهایش را باز کرد و با ردی که از صدایم داشت
نگاهم کرد و پرسید: رفته شدی؟
_ بله، من رفته شدم
یعنی من اورا ترک نکردم اما طوری با من رفتار کرد
که انگار من اورا ترک کردم و رفتم
آدری
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
زندگی میکنم، یله، رها، بیترس
زیاد میخندم، بیپروا و گستاخم، شبها به کوه میروم
تهدیدناپذیرم و در عین حال که هیچچیز برایم مهم نیست
به همهچیز اهمیت میدهم
من وسط سیاهیام پس نورم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دل از آوار بریدی
من باران را حدس زده بودم
و تو هیچوقت باور نداشتی
همیشه اولین قطرهی باران
روی من میافتد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچکس مرا به خاطر نمیآورد
و تنها در آستانِ بغض
ناآرام آرمیدهام
باران از سویی
و عطر شاخههای نارنج از دیگر سو
دریا را در خواب دیدهام
که موجها این چنین آشفته
به بالینم راه میپیماند
از خاک برآورده سر
مرگ را به آغوش آغشتهام
که با هراس نمینشینم همآره
حالا اگر نویدِ کوچ دارید
لبانم را به رسم لبخند بگشایید
به بشارتی
به اشارتی
و باقی ماندهام را
به خاک بسپارید
که من دفن نمیشوم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
–حدس بزن کدام طرف دیوار،خانه است!؟
این را گفت و در را بست،
شاید هم من بستم، چه فرقی می کند،
در هر حال خانه را آنطرف دیوار جا گذاشتم.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بعضی وقتا اونقدر بهت فکر میکنم
که فکرم درد میگیره
برات نامه مینویسم که شاید از پشت اسمت بیای بیرون،
بغلم کنی
و آروم در گوشم بگی:
من باورت داشتم، دارم.
من هنوز روی نقشه به فاصلهی احتمالیمون نگاه میکنم
و خسته از این سوال که
تو دورتری یا من؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هرگز قرار نمیشد
اینسان غریبانه بر شاخهها بنشینم
شهر چیزی کم داشت
و مردم هنوز میخندیدند
یک نفر تمام پنجرهها را بسته بود
و از هیچ کتابخانهای صدای شعر نمیآمد
شهر در امن و امان بود
که خواب در خانهها جریان داشت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
داری برای خودت دست تکان میدهی
آینه این را نمی فهمد،برای تو دست تکان میدهد
تو میروی
آینه این را نمیفهمد، برای تو دست تکان میدهد
هرگز بر نمیگردی
آینه این را نمیفهمد، برای تو دست تکان میدهد
من به آینه نگاه میکنم
برای تو دست تکان میدهد
برای تو دست تکان میدهم
تو رفتهای
ما این را نمیفهمیم
فقط برای تو دست تکان میدهیم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
فرو افتادگانیم
که چتر را آفریدیم
فرو ریختگانیم
که سیگار را
از همین تشابهات اسمی بود
که صدایمان کردند:
-آقا حرفهایتان را جا گذاشتید.
ما اما در صرف فعلهایمان دنبال عصر جمعه بودیم
که هیچکس را برای مداوا
در آغوش نگرفتیم
فروپاشیدیم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
برگشتم و هیچ دلیلی نداشتم
مثل
بــارانهای بیموقع تابستان
دیر
آلوده
غمگین
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
کاش هنوز حسِ منو داشتی
کاش هنوز اول پاییز بود
رفتی و ابرا همه پَرپَر شدن
رفتنت انقدر غمانگیز بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
بغض از آوندهایم بالا رفته است
هر کدامتان که نزدیکترید
دستش را بگیرید
که بمان
که نرو
درختی که کاشتی
ابر داده
بمان که بچینی
نرو که بفهمی
بغض از آوندهایش بالا رفته است
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مویرگهای چشمت را نگاه میکنم
و تازه میفهمم
ریزه کاری های یک اثر هنری
چقدر میتواند به گیرایی آن کمک کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
همیشه وسط حرفامون
چیزای مهم و جدیای هست که شاید خودمون ندونیم
شاید اگه همون حرف رو بدون شوخی بیان کنیم
باهاش بغض کنیم و نگاهمونو بدزدیم
من همیشه میگردم دنبال این جملات و حرفا
تا بتونم دقیقتر خودم رو مخفی کنم
شاید برای همینه که من حاصل چیزایی هستم
که هم هستم، هم نیستم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel