با آن شتاب که دور میشد
آرزو کردم
کاش پلهای پشت سرش را خراب میکرد
این سفر با بازگشت
مرا پیر خواهد کرد
و آیا آن روز
برفهای روی موهایم را
میتوانم پارو کنم؟
میتوانم صدایم را بتکانم؟
و بگویم دوستش دارم؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
درکابوسهای قبل از تو هم
همیشه غرق میشدم
بیآنکه کسی حرفهایم را باور کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از همان دروغها که میتوانی باور کنی
من خوبم!
دارم برای ستارهها دست تکان میدهم
و از اندوهگینترین جای جهان سالها فاصله دارم
حقیقت اما
از رگِ گردن به من نزدیکتر
زیرِ پوستم شعر میشِکافد
که تلختر از پیش
این کلمات
حمل بر دلتنگی باشند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شبیه یک فیلم
مدام در سرم تکرار میشوی
و دقیقا در آهستهترین صحنهها میخندی
که من فیلم را نگه میدارم
سیگار میکشم
قدم میزنم
و فیلم را به عقب بر میگردانم
نقش اول من!
پایانت را هرگز نباید دید.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یادم میارم روزایی رو که از آسمون شُرشُر میریختم
و دلم از گرفتهترین شکل ممکن گرفتهتر بود
روزایی که به هرکی رسیدم، نبود
حالا به کدوم صراط مستقیم باشم
که تلخیا رو یادم بره
من قد تموم خنده هات، مُردم
حالا خیلی عجیبه که فکر میکنی
میتونی یه مرده رو زنده کنی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یادمه از لحظهای که تصمیم گرفتم به رفتن
تا روزی که تو فرودگاه شهر جدیدم بودم
دو هفته بیشتر طول نکشید
توی یه شعر میگم
"کفش هایت را که بیدار میکنی
یعنی دیگر رفتهای"
و رفتن برای من همین شکلیه
وقتی کفشها و چمدونا بیدار میشن
دیگه ما رفتیم
و وقتی به مقصد میرسیم دوباره کامل میشیم
با بخش سفر کردهی خودمون
با نیمهی رفتهی خودمون
که پیش از خودمون رسیده
رفتن برای من همیشه ترسناکه
و شاید برای همینه که همیشه
برای رسیدن عجله دارم
برای رسیدن به رفتهی خودم
چند وقتی بود که رسیده بودم
چند وقتی بود که با اینکه غریب بودم
اما غریبه نبودم
نه برای اینکه برگشته بودم
تنها برای اینکه کنار خودم بودم
کنار آبایی که نرفته بود
این شاید اولین نامه به رفتهی من باشه
نمیدونم چند وقت دیگه
شاید یه هفته دیگه، شاید یه سال دیگه
دوباره به خودم برسم
ولی تا اونروز دوباره با همهچی غریبم
چون حالا که اینو دارم مینویسم رفتم
دوباره رفتم.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در پیدایش رنج پدیدار تو بودی
بیآرام
که سلسلهی آبی چشم از تو گسیل شد
به سلامی –که آه–
به لبخندی –که آه–
و بدرودی –که–
من آنم
آن نام بزرگ
که نآنستی
نخواندی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تنت توالیِ یه بغضِ کهنه
دلت حوالیِ یه شهرِ دیگه
تو بدترین شرایطی که حتی
خدا نشسته و دروغ میگه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
حس میکنم داخل تمام کتابها یک نفر دارد مدام صدایم میکند
این بار اگر مینویسم، برای نوشتن نیست، برای یافتنست
او که نامم را میداند، بیشک در هر کتابی که باشد خودش را به این داستان خواهد رساند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تنها برای گریه بیا تا
پوسیده شم تو بستر این خاک
خاکستریتو باز ببارون
ای شادی مکدر غمناک
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
میخواستم
سالها برایت سکوت کنم
اما نمیتوانستی
نه!
نمیخواستی...
حرف زدم که بشنوی
شعر نوشتم که بخوانی
و حرف را برای تو
کلمه را برای تو
جمله را برای تو
و سکوت را برای خودم هجی کردم
حالا به تنهایی بیشتر فکر میکنم
به این که بروم توی خودم
چشم بگذارم
و هرگز پیدا نشوم
ببخش
من
سکوتم را از تو مخفی کردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گم کرده بودم سرزمینم رو
جایی که بارون تکیهگاهم بود
بینِ سیاهی لشکرِ ابرا
چشمای من تنها سلاحم بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم
نادر ابراهیمی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
نه گریه میکنی بلند
نه بغض میکنی یواش
شبیه درد خودتی
شبیه هیچکس نباش
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از اندوه آسمان آویزان بود
و هیچ پناهی برای گریستن نداشت
ستارههایش را جمع کردم
گرد و خاک را از لباسش تکاندم
و با بزکی ناچیز دوباره عمیقش کردم
من تاریکی را به خانه آوردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب کنسرتویی به یاد یک فرشته
اریک امانوئل اشمیت
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
از آرزوهام دل بریدم
دنیای من میدونِ تیره
هرجا که میتونم بخندم
دردی سرِ رامو میگیره
روزای بارونی خرابم
روزای ابری بیقرارم
از بس تو بارون بغض کردم
حرفی به جز شُرشُر ندارم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
او زن بود
یک زن غمگین
از آنها که موهایش را نمیبافت
حرفهایش را به کسی نمیگفت
و شبها معشوقش را
–که در بالش خاک کرده بود–
در آغوش میکشید
او زن بود
که میتوانست چند روز چیزی نخورد
نخوابد
و ساعتها به یکجا خیره شود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
منم تمام آنچه نوشته شده
منم تمام اینچه نخوانده شده
_فراموش_
در آرزوی ورق خوردن
با پایانی که نمیدانم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دو واحد خون به ابرا هدیه کردم
تا چندین سال بارون داشته باشن
باید اندازهی بغضی که دارم
همیشه کاسهی خون داشته باشن
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من اورشلیمِ بعدِ عروجم
تو این سکوتِ ساکنِ محسوس
با ضربههای مهلکِ آنی
رو پهنهی مکدرِ ناقوس
تو این هوای رنگ پریده
تنها بدون اینکه بمیرم
باید صلیبهای جهانو
بعد از تو روی دوش بگیرم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من چیزی را گم کردهام
چیزی که انگار نفسهایم را با خود داشته
چیزی که باید الان
با من روی این شاخه نشسته باشد
من چیزی را گم کردهام
که توانِ برخاستنم نیست
#آباعابدين
@aba_abedin_channel