ژوان یه کلمه ی کوردی و به اسم دختر هم گفته میشه.
خراب و بیکس و تنها و دربهدر بودم
مریدِ موی تو گشتم، شدم پریشان نیز...
_مهموم همدانی
همه شب سجده بر آرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی..!
_شهریار
صفایى بود دیشب،
با خیالت خلوت ما را
ولى من باز پنهانى
تو را هم آرزو کردم!
-شهریار
همینجوری دوتا نگاه به هم گره میخورد
و آدم دیگر نمیتواند
در بدن خودش زندگی کند
میخواهد پر بکشد
به کجا روم زِ دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزارباره خون شد جگرِ هزارپاره...
_هلالی جغتایی
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
_هوشنگ ابتهاج
تبی گر عارضِ جسمم شود آن را دوا سازم
چه سازم سوزِ عشقی را که شد در استخوان پیدا...
_نظیری نیشابوری
نقل است که جریری مجلس میداشت. جوانی برخاست و گفت: دلم گم شده است، دعا کن تا بازدهد. جریری گفت: ما همه در این مصیبتیم.
ذکر ابومحمد جُرَیری
تذکرهالاولیا
تصحیح محمد استعلامی
او پی جور و جفا، من بر سر مهر و وفا
من به فکر مهر او، او در خیال کین من
-فروغی بسطامی
گویی دلت چرا نشد از هجر من غمین
آنقدر تنگ شد که درو جای غم نماند...
_قاآنی شیرازی
گفتم ببینمت تا بی قراری از جانم به در رود
زان دم که دیدمت دیوانه تر شدم
🥺🤍
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم،
که راه دور تر از عمر آرزومند است...
سایهای از خویش بر دیوار پیدا کردهام
فصل تنهایی سرآمد، یار پیدا کردهام…
_بیدل دهلوی
حکمِ عشق است که در کویِ تو افغان نکُنم
تا تو را از ستمِ کرده ، پشیمان نکُنم ...
#اختری_یزدی
خم ابروی تو سرمشقِ کدام استاد است؟
که خراباتِ دلم در پی او آباد است
- شهریار
از تو برکندن دل ممکن اگر بود مرا
به تمنای تو کِی این همه جان میکندم؟
بيقرار توأم ودر دل تنگم گله هاست
آه!
بيتاب شدن عادت كم حوصله هاست
_فاضل نظرى
دیگری از نظرم گر برود باکی نیست
تو که معشوقی و محبوبی و منظور، مرو
اوحدی
زِ عشقت بند بندِ این دل دیوانه میلرزد
خرابم می کنی اما، خرابی با تو میارزد!
_هوشنگ ابتهاج
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد...
بیا و سرت را بر سینهام بگذار؛
تا این زندگی به رنجی که میکشیم، بیارزد…!
_جمال ثریا
محمدعلی بهمنی شاعر و ترانهسرای برجسته درپی سکته مغزی، در سن هشتاد و دو سالگی درگذشت.
ترانههایی همچون "خرچنگهای مردابی" با صدای حبیب ، "دهاتی" با صدای شادمهر ، "رودخونهها" با صدای رامش ، "چه آتشها" با صدای همایون شجریان از جمله آثار ماندگار این شاعر در موسیقی ایرانی هستند.
@Kafiha