setiq | Неотсортированное

Telegram-канал setiq - ستیغ

2540

رسانه سهیل قاسمی ادبیات بازنشر آزاد است. گرداننده: @SoheilGhassemi Instagram.com/soheil.ghassemi YouTube.com/c/SoheilGhassemi Aparat.com/soheilg ClubHouse.com/@Setiq X.com/deconstr facebook.com/deconstr https://vt.tiktok.com/ZSF3RGgRk/ setiq.com

Подписаться на канал

ستیغ

«گـــاهــگــُفــت»
✔️ یادگیری و درست‌خوانی شعر کهن
(حافظ، عطّار، سعدی...)

🔅 شیواخوانی شعر و نثر
🔅 مشاوره‌ی تلفیق آواز و آهنگ با کلام

مناسب برای همه‌ی علاقه‌مندان
به ویژه:
🔸دانشجویان ادبیات
و
🔸هنرجویان آواز

https://t.me/joinchat/AAAAAEGZLH0e8Ff0xz6tCg

👇دوره‌های در حال برگزاری👇


✔️نثر آرکائیک (۱): «چنین گفت زرتشت»، #نیچه، داریوش آشوری
✔️نثر آرکائیک (۲): «تلماک»، فِنِلون، میرجلال‌الدین کزازی

✔️نثر کهن پارسی (۱): فیه ما فیه: مقالات #مولانا
✔️نثر کهن پارسی (۲): مرصاد‌العباد، شیخ #نجم‌الدین_رازی

✔️شعر کهن پارسی (۱): غزلیات #سعدی
✔️شعر کهن پارسی (۲): غزلیات #حافظ

✔️شعر کهن پارسی (۳):
کتاب «قدر مجموعه‌ی گل»، برگزیده‌ای از غزل پارسی
✔️شعر کهن پارسی (۴):
کتاب «گنج وحدت»: ترجیع‌بندها و ترکیب‌بندهای پارسی

👈 نشست‌ها، صوتی‌‌ست؛ و حد‌اکثر با حضور سه هنرجو، در Google Meet یا Skype برگزار می‌شود.

⚠️تمامی نشست‌ها، ضبط می‌گردد.
جهت بهره‌گیری اعضا، حق نشر، برای «گاهگفت» محفوظ است.

نامنویسی 👈 /channel/Saayeash

به امید دیدار شما.🌹

#درست_خوانی
#شیوا_خوانی
#آموزشی

@Gaahgoft

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل شماره‌ی 531 #سعدی
#سهیل_قاسمی

ای از بهشت جُزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار ِ تو با ما عنایتی

گفتم نهایتی بوَد این دَرد ِ عشق را
هر بامداد می‌کند از نو بدایتی

معروف شد حکایت‌ام اندر جهان و نیست
با تو مجال ِ آن که بگویم حکایتی

چندان که بی تو غایت ِ امکان صبر بود،
کردیم و عشق را نه پدید است غایتی

فرمان ِ عشق و عقل، به یک جای نشنوند
غوغا بوَد دو پادشه اندر ولایتی

ز ابنایِ روزگار به خوبی مُمیَّزی
چون در میان ِ لشکر منصور، رایتی

عیب‌ات نمی‌کنم! که خداوند ِ امر و نهی
شاید که بنده‌ئی بکشد بی جنایتی

ز آن‌گَه که عشق دست ِ تطاول دراز کرد،
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی

من در پناه ِ لطف ِ تو خواهم گریختن
فردا که هر کسی روَد اندر حمایتی

در مانده‌ام که از تو شکایت کجا بَرَم؛
هم با تو! گر زِ دست ِ تو دارم شکایتی

سعدی! نهفته چند بمانَد حدیث ِ عشق
این ریش ِ اندرون بکُنَد هم سرایتی

0531

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

ترجیع بند سعدی
بندهای ملمّع
نشست یکم
دکتر یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی
فاطمه زندی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

ترجیع‌بند سعدی
بندهای ملمّع

نشست زنده اینستاگرامی
دکتر یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی

آدینه، هفدهم فروردین ۱۴۰۳
ساعت شانزده به وقت ایران

برای شرکت در این برنامه زنده، هم‌زمان با اجرا آن را در اینستاگرام من به این نشانی

Instagram.com/soheil.ghassemi

ببینید و مشارکت کنید
با احترام
سهیل قاسمی

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 528 #سعدی
#سهیل_قاسمی

@Setiq

یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای ِ تو ست. خواهی جنگ، خواهی آشتی

نیک بد کردی شکستن عهد ِ یار ِ مهربان
این بَتَر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی

دوستان دشمن گرفتن هرگز ت عادت نبود
جز در این نوبت که دشمن دوست می‌پنداشتی

خاطر م نگذاشت یک ساعت که بدمهری کُنَم
گرچه دانستم که پاک از خاطر م بگذاشتی

هم‌چنان‌ات ناخن ِ رنگین گواهی می‌دهد
بر سرانگشتان که در خون ِ عزیزان داشتی

تا تو برگشتی، نیامد هیچ خلق اندر نظر
ک‌از خیال‌ات شحنه‌ئی بر ناظر م بگماشتی

هر چه خواهی کُن! که ما را با تو رویِ جنگ نیست
سر نهادن بهْ در آن موضع که تیغ افراشتی

هر دم از شاخ ِ زبان‌ام میوه‌ئی تر می‌رسد
بوستان‌ها رُست از آن تخم‌ام که در دل کاشتی

سعدی از عُقبا و دنیا روی در دیوار کرد
تا تو در دیوار ِ فکر ش نقش ِ خود بنگاشتی

0528

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

اجرای مشترک سهیل قاسمی و محسن لیله کوهی

#حافظ، غزل شمارهٔ ۵۵

خمِ زلفِ تو دامِ کفر و دين است
ز کارستانِ او يک شمّه اين است

جمالت معجزِ حسن است، ليکن
حديثِ غمزه‌ات سحرِ مُبين است

ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
که دايم با کمان اندر کمين است

بر آن چشمِ سيه صدآفرين باد
که در عاشق‌کشی سحرآفرين است

عجب علمی‌ست علمِ هيأتِ عشق
که چرخِ هشتمش هفتم زمين است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبين است

مشو حافظ! ز کِيدِ زلفش ايمن
که دل برد و کنون در بندِ دين است

@hafez_bekhanimm

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

موسیقی شعر حافظ
نشست سوم آدینه دهم فروردین ۱۴۰۳

یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی


@Setiq

https://www.aparat.com/v/xaGnL

Читать полностью…

ستیغ

موسیقی شعر حافظ
نشست یکم آدینه دهم فروردین ۱۴۰۳

یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی
@Setiq


https://www.aparat.com/v/oEdwn

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 527 #سعدی
#سهیل_قاسمی


ای باد که بر خاک ِ دَر ِ دوست گذشتی
پندارم‌ات از روضه‌یِ بُستان ِ بهشتی

دور از سببی نیست که شوریده‌یِ سودا
هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی

باری مگر ت بر رخ ِ جانان نظر افتاد
سرگشته چو من در همه آفاق بگشتی

از کف ندهم دامن ِ معشوقه‌یِ زیبا
هِل تا برود نام ِ من ای یار به زشتی

جز یاد ِ تو بر خاطر ِ من نگذرد ای جان!
با آن که به‌یک‌باره‌ام از یاد بِهشتی

با طبع ِ ملول‌ات چه کُنَد دل که نسازد؟
شرطه همه وقتی نبوَد لایق ِ کشتی

بسیار گذشتی که نکردی سویِ ما چشم
یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی

شوخی شکَرالفاظ و مَهی لاله‌بناگوش
سَروی سمن‌اندام و بتی حورسرشتی

قلّاب، تو در کس نفکندی که نبُردی
شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکُشتی

سیلاب ِ قضا نستُرَد از دفتر ِ ایّام
این‌ها که تو بر خاطر ِ سعدی بنوشتی

0527

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

شرح سطر به سطر غزل 36 حافظ با رویکرد توجه به آشنایی زدایی در شعر حافظ

دکتر یحیا عطایی
سهیل قاسمی

تا سر ِ زلف ِ تو در دست ِ نسیم افتاده ست
دل ِ سودا زده از غصه دو نیم افتاده ست

چشم ِ جادو یِ تو خود عین ِ سَواد ِ سِحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده ست

دَر خَم ِ زلف ِ تو آن خال ِ سیَه دانی چیست؟
نقطه‌یِ دوده که در حلقه‌یِ جیم افتاده ‌ست

زلف ِ مشکین ِ تو در گلشن ِ فردوس ِ عذار
چیست طاووس که در باغ ِ نعیم افتاده ست

دل ِ من در هوس ِ رو یِ تو ای مونس ِ جان
خاک ِ راهی ست که در دست ِ نسیم افتاده ست

هم‌چو گَرد این تن ِ خاکی نتواند برخاست
از سر ِ کوی تو؛ ز آن رو که عظیم افتاده ست

سایه‌یِ قدّ ِ تو بر قالب‌ام ای عیسی دَم
عکس ِ روحی ست که بر عظم ِ رَمیم افتاده ست

آن که جُز کعبه مقام‌اش نَبُد، از یاد ِ لَب‌‌ات
بر دَر ِ می‌کده دیدم که مُقیم افتاده ست

حافظ ِ گم‌شده را با غم‌ات ای یار ِ عزیز
اتّحادی ست که در عهد ِ قدیم افتاده‌ست

#غزل 36
#حافظ
#live
آپارات | یوتیوب
@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#سعدی
غزل 447
اجرا: سهیل قاسمی
میکس: شاپور

برخیز که می‌رود زمستان
بگشای دَر ِ سرایِ بُستان

نارنج و بنفشه بر طبَق نهْ
منقل بگذار در شبستان

و این پرده بگوی تا به‌یک‌بار
زحمت ببَرَد ز پیش ِ ایوان

برخیز که باد ِ صبح ِ نوروز
در باغچه می‌کند گل‌افشان

خاموشی ِ بلبلان ِ مشتاق
در موسم ِ گُل ندارد امکان

آواز ِ دهل نهان نمانَد
در زیر ِ گلیم و، عشق پنهان

بوی گُل ِ بامداد ِ نوروز
و آواز ِ خوش ِ هزاردستان

بس جامه فروخته‌ست و دستار
بس خانه که سوخته‌ست و دکّان

ما را سَر ِ دوست بر کنار است
آنک سَر ِ دشمنان و سندان

چشمی که به دوست بَر کُنَد دوست
بر هم ننهد زِ تیر باران

سعدی! چو به میوه می‌رسد دست
سهل است جفایِ بوستان‌بان

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

دور است سر ِ آب از این بادیه هُش‌دار
تا غول ِ بیابان نفریبد به سراب‌ات
#حافظ غزل ۱۵ بیت ۷

بادیه:
۱. صحرا، بیابان، هامون (عمید)
۲. کاسه‌یِ معمولن بزرگ از جنس ِ سفال، فلز و مانند ِ آن، طاس. از باطیه عربی گرفته شده. (عمید)
۳. مونث بادی: آغاز، شروع (معین)

هُش‌دار: فعل ِ امر از هُش داشتن: متوجه و ملتفت بودن، مراقب و مواظب بودن (دهخدا) و به صورت ِ اسم ِ مصدر نیز به کار می‌رود. مانند ِ خبردار. هشدار دادن، خبر کردن. متوجه ساختن (دهخدا)

غول:
۱. موجود ِ افسانه‌ئی بسیار بزرگ‌جثه و بد هیکل
۲. جانور ِ مهیب مانند ِ دیو، هیکل بزرگ (معین) ۳. نام ِ زنی جادوگر در شاهنامه (دهخدا)
غول ِ بیابان: غولی که گمان می‌رود در بیابان باشد(عمید)

حذر از پیروی ِ نفس! که در راه ِ خدای
مردم‌افکن‌تر از این غول ِ بیابانی نیست
سعدی، مواعظ، قصیده ۷



بادیه‌یِ غول: کنایه از دنیای فانی باشد (آنندراج، برهان)

سراب:
سرآب، آن‌چه در ایام ِ گرما مسافر ِ تشنه را به‌‌تابش ِ آفتاب ِ ریگ ِ صحرا از دور چون آب نماید. و گاهی در شب ِ ماه‌تاب نیز هم‌چنین می‌نماید (غیاث)
زمین‌شوره را گویند، در آفتاب می‌درخشد و از دور به آب می‌مانَد. (برهان، آنندراج)

سر ِ آب می‌تواند سرچشمه یا سر ِ چاهی (چاهسار) باشد که در بادیه و صحرا و بیابان، می‌توانستند آبی پیدا کنند برای نوشیدن.

تا ما در این سخن بودیم، اشتری چند از بادیه به چاهسار آوردند تا آب دهند

هجویری، کشف المحجوب، باب سماع الاصوات و الحان، بخش یک


غول ِ بیابان در این بیت، مخاطب ِ شاعر را به سراب می‌فریبد. تصوّری که دارم این است که غول ِ بیابان، تصویری از آب از دور به شخص نشان می‌دهد و او را می‌فریبد که آب است. اما در واقع سراب است. با در نظر گرفتن ِ این افسانه‌ها که غول ِ بیابان گاه به شکل ِ مبدّل و در هیئت ِ انسان یا زنی زیباروی ظاهر می‌شود و مسافر ِ خسته و تشنه را می‌فریبد، یا این افسانه که غول ِ بیابان راه‌زن است و این فریب را می‌توان توجیه کرد. اما حقیقت این است که این خود ِ مسافر ِ تشنه است که سراب را به چشم می‌بیند. چه غولی آن را به او نشان بدهد و چه نشان ندهد. به عبارتی چه او را بفریبد و چه نفریبد.

و را غول خوانند شاها به نام
به روز ِ جوانی مشو پیش ِ دام

فردوسی، نقل از دهخدا



گر بگریزی زِ خراجات ِ شهر،
بارکش ِ غول ِ بیابان شوی

مولوی، غزل ۳۱۷۱


چون بسیار بیایند، گویند که آن‌که ما را می خواند اینجا بوَد. کجا رفت خواهند که باز گردند؟ که این خود غول ِ بیابان بوَد؛ ره‌زن ِ کاروان بوَد. دیو گوید حیف باشد که این‌ها را بگذارم که بازگردند بر سَر ِ راه. باز از دور از آن سویِ گمراهی او را بینند که آواز می‌دهد که بیایید بیایید

مولوی، مجالس سبعه، مجلس اول، مناجات


مگر این که بگوییم خود ِ همین فریب که مسافر در بیابان سراب می‌بیند و آب می‌پندارد را کار ِ غول ِ بیابان می‌دانسته‌اند.

هم‌چنین بادیه در معنایِ آغاز و ابتدای چیزی، می‌تواند این معنایِ ایهامی ِ دور را در ذهن بیاورد که می‌گوید: آگاه باش سرچشمه و سر ِ آب، از این ابتدایِ راه، دور است و در بدو ِ امر (بادی ِ امر)، تمهیدی بیندیش.

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها
۱

معنای بیت:
بسیار می‌باید راه بپیمایی تا به سر ِ آب برسی. مبادا غول ِ بیابان در میانه‌یِ راه تو را به سراب بفریبد.
در غزل‌هایِ حافظ، جز این بیت، بادیه در این بیت‌ها هم به کار رفته است:

شیر در بادیه‌یِ عشق ِ تو روباه شود
آه از این راه که در وی خطری نیست که نیست

۷۳

باز گویم نه در این واقعه حافظ تنها ست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار ِ دگر

۲۵۲

تشنه‌یِ بادیه را هم به زلالی دَریاب
به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

۴۴۹

که از هر چهار مورد می‌توان معنایِ بیابان را گرفت. اما عبارت ِ غرقه گشتن در بادیه در غزل ۲۵۲ که بادیه بیابان است و در واقع آبی ندارد که بتوان در آن غرقه شد و اما می‌توان تصوّر کرد که کسی در بادیه‌یِ شراب یا آب غرقه شود؛ هم‌چنین عبارت ِ تشنه‌یِ بادیه در غزل ۴۴۹، که علاوه بر کسی که در بیابان تشنه‌است، کسی باشد که تشنه‌یِ محتویات ِ بادیه یا ظرف ِ آب و مایعات باشد، خاصه که در فضای این بیت، بیابان و خشکی مشهود نیست و امید به خدا داشتن، ثواب و پاداش ِ کار ِ نیک است، می‌تواند حاکی از این باشد که شاعر التفاتی به بادیه در معنایِ ظرفی که در آن آب یا شراب می‌‌نوشند و ایهام ِ تناسب ِ آن با سر ِ آب داشته است. ایهام میان ِ بادیه در معنایِ ظرفی برایِ آشامیدن و بیابان، در آنندراج از شعری از نورالدین ظهوری شاعر قرن دهم نیز نقل شده است.
کعبه را تشنه‌تری نیست ظهوری از من
شاهد ِ من، قدم ِ بادیه‌آشام ِ من است

ظهوری، از آنندراج


مخاطب ِ این هش‌دار، می‌تواند دل ِ خود ِ شاعر باشد نه مخاطب ِ شعر. و در بیت ِ بعدی نیز دل ِ خود را خطاب قرار داده.

سهیل قاسمی

#واکاوی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 526 #سعدی
اجرا: #سهیل_قاسمی

تعالی‌اللَّه! چه روی است آن! که گویی آفتاب استی
و گر مَه را حیا بودی، زِ شرم‌اش در نقاب استی

اگر گُل را نظر بودی چو نرگس، تا جهان بیند،
زِ شرم ِ رنگ ِ رخسار ش چو نیلوفر در آب استی

شبان خواب‌ام نمی‌گیرد؛ نه روز آرام و آسایش
زِ چشم ِ مست ِ می‌گون‌اش که پنداری به خواب استی

گر آن شاهد که من دانم، به هر کس روی بنماید
فقیر از رقص در حالت؛ خطیب از می خراب استی

چنان مست ام که پنداری نماند امّید ِ هشیاری
به هش بازآمدی مجنون اگر مست ِ شراب استی

گر آن ساعد که او دارد، بُدی با رستم ِ دستان
به یک ساعت بیَفکندی اگر افراسیاب استی

بیار ای لعبت ِ ساقی اگر تلخ است و گر شیرین
که از دست‌ات شکَر باشد و گر خود زهر ِ ناب استی

کمال ِ حُسن ِ روی‌ات را مخالف نیست جز خوی‌ات
دریغا آن لب ِ شیرین اگر شیرین جواب استی

اگر دانی که تا هستم نظر با جز تو پیوستم،
پس آن‌گه بر من ِ مسکین جفا کردن صواب استی

زمین ِ تشنه را باران نبودی بعد از این حاجت
اگر چندان که در چشم‌ام سرشک اندر سحاب استی

ز خاک‌ام رشک می‌آید که بر سَر می‌نهی پای‌اش
که سعدی زیر ِ نعلین‌ات چه بودی گر تُراب استی

0526

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

شادمان ام که نشست‌های زنده‌ی اینستاگرامی را در کنار دوستان و سروران ارج‌مند از سر می‌گیریم

عزیزی کوتنایی
دکتر یحییٰ عطایی
سهیل قاسمی


امروز، آدینه، بیست و پنجم اسفند، چهار پس از نیم‌روز

آشنایی زدایی در شعر حافظ
Defamiliarization

و بخت اگر یار شود و بشود در هوای فیلتر اینترنت نفس کشید، ادامه‌ی گفتار دکتر عطایی در باره‌ی موسیقی شعر حافظ


اگر دوست داشتید ببینید و باشید و شرکت کنید، این صفحه اینستاگرام من است:
Instagram.com/soheil.ghassemi

سهیل قاسمی

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 523 #سعدی
اجرا: #سهیل_قاسمی
@Setiq

همه‌عُمر برندارم سَر از این خُمار ِ مستي
که هنوز من نبودم که تو در دل‌ام نشستی

تو نه مِثل ِ آفتابی که حضور و غیب‌ات افتد
دگران روَند و آیند و تو هم‌چنان که هستی

چه حکایت از فراق‌ات که نداشتم؛ ولیکن
تو چو روی باز کردی، دَر ِ ماجرا ببستی

نظری به دوستان کُن! که هزار بار از آن بِهْ
که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی

دل ِ دردمند ِ ما را - که اسیر ِ توست - یارا!
به وصال مرهمی نهْ چو به انتظار خستی

نه عجب که قلب ِ دشمن شکنی به روز ِ هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه ِ دانا! به خدای بخش ما را!
تو و زهد و پارسایي، من و عاشقي و مستي

دل ِ هوش‌مند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ئی‌ت باشد، بهْ از آن که خود پرستی

چو زمام ِ بخت و دولت نه به دست ِ جهد باشد،
چه کنند اگر زبوني نکنند و زیردستي

گِله از فراق ِ یاران و جفایِ روزگاران
نه طریق ِ تو ست سعدی! کم ِ خویش گیر و رستی

0523

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل شماره‌ی 532 #سعدی
#سهیل_قاسمی

@Setiq

چون خراباتی نباشد زاهدی،
ک‌اش به شب از در درآید شاهدی

محتسب گو تا ببیند رویِ دوست
هم‌چو محرابی و من چون عابدی

چون من آب ِ زندگانی یافتم،
غم نباشد گر بمیرد حاسدی

آن‌چه ما را در دل است از سوز ِ عشق،
می‌نشاید گفت با هر باردی

دوستان گیرند و دلداران؛ ولیک
مهربان نشناسد الّا واحدی

از تو روحانی‌تر م در پیش ِ دل
نگذرد شب‌هایِ خلوت، واردی

خانه‌ئی در کویِ درویشان بگیر،
تا نمانَد در محلّت زاهدی

گر دلی داری و دلبندی‌ت نیست،
پس چه فرق از ناطقي تا جامدي؟

گر به خدمت قائمی خواهی، من ام
و ر نمی‌خواهی به‌حسرت‌قاعدی

سعدیا! گر روزگار ت می‌کُشد،
گو بکُش بر دست ِ سیمین‌ساعدی

0532

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

ترجیع‌بند سعدی
بندهای ملمّع
نشست دوم

عزیزی کوتنایی
یحیی عطایی
سهیل قاسمی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 530 #سعدی
#سهیل_قاسمی

ندیدم‌ات که بکردی وفا بدان‌چه بگفتی
طریق ِ وصل گشادی؛ من آمدم، تو برَفتی

وفایِ عهد نمودی، دل ِ سلیم ربودی
چو خویشتن به تو دادم، تو میل باز گرفتی

نه دست ِ عهد گرفتی که پایِ وصل بدارم
به چشم ِ خویش بدیدم خلاف ِ هر چه بگفتی

هزار چاره بکردم که هم‌عنان ِ تو گردم
تو پهلوان‌تر از آنی که در کمند ِ من افتی

نه عدل بود نمودن خیال ِ وصل و ربودن
چرا زِ عاشق ِ مسکین هم‌اول‌اش ننهفتی؟

تو قدر ِ صحبت ِ یاران و دوستان نشناسی
مگر شبی که چو سعدی به داغ ِ عشق بخفتی

0530

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 529 #سعدی
#سهیل_قاسمی

سست پیمانا به‌یک‌ره دل زِ ما برداشتی
آخر ای بد عهد ِ سنگین‌دل! چرا برداشتی؟

نوع ِ تقصیری تواند بود ای سلطان ِ عشق
تا به‌یک‌ره سایه‌یِ لطف از گدا برداشتی

گفته‌بودی با تو در خواهم کشیدن جام ِ وصل؛
جرعه‌ئی ناخورده، شمشیر ِ جفا برداشتی

خاطر از مِهر کسان برداشتم از بهر ِ تو
چون تو را گشتم، تو خود خاطر زِ ما برداشتی

لعل دیدی، لاجرَم چشم از شبَه بردوختی
دُر پسندیدی و دست از کهربا برداشتی

شمع بر کردی، چراغ‌ات بازنامد در نظر
گُل فرادست آمد ت، مِهر از گیا برداشتی

دوست بردارد به جُرمی یا خطایی دل زِ دوست
تو خطا کردی که بی جرم و خطا برداشتی

عُمرها در زیر ِ دامن بُرد سعدی پایِ صبر
سَر ندیدم ک‌از گریبان ِ وفا بر داشتی

0529

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

سیزده به‌در
بحر طویل
ابوالقاسم حالت
اجرا: بهزاد حیدری

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

دل می‌رود زِ دست‌ام. صاحب‌دلان! خدا را!
دردا که راز ِ پنهان خواهد شد آشکارا


#حافظ غزل ۵ بیت ۱

صاحب‌دل:
آگاه، بینا، دیده‌وَر، عارف، صاحب حال، روشن‌ضمیر (دهخدا)

صاحب‌دل در معنایِ ایهامی، به معنای کسی که دارایِ دل و صاحب ِ دل است هم در شعر ِ حافظ به کار رفته است:

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب‌دلان حکایتِ دل خوش ادا کنند
حافظ ۱۹۶


در این بیت، سنگ را صاحب‌دل دانسته. یعنی دارایِ دل. و شاید دلیل ِ این توصیف، تو پُر بودن ِ سنگ باشد. یعنی دل (درون) دار بودن ِ آن. حکایت ِ دل، ناله است.

معنایِ بیت:
ای صاحب‌دلان! نزدیک است که دل‌ام از دست برود! شما را به خدا قسم می‌دهم که کمک‌ام کنید! افسوس و دردا که راز ِ پنهان، آشکار خواهد شد.

صاحب‌دل را اگر به‌جز معنای آدم‌های آگاه و روشن‌ضمیر، کسانی بگیریم که دل دارند، نوعی حس از این بیت می‌آید که انگار بی‌نوایی که چیزی ندارد یا در حال ِ از دست دادن ِ مالی است، از کسانی که به این افلاس نیفتاده اند و مال دارند، درخواست ِ کمک کند. یعنی مثل ِ گداها می‌گوید: ای کسانی که دل دارید. دل ِ من دارد از دست می‌رود! شما را به خدا به من ِ بی‌دل کمک کنید!

راز ِ پنهان

شاید در مصراع ِ دوّم، عواقب ِ این دل از دست شدن را می‌گوید:
که اگر کمکی به من نکنید و دل‌ام از دست برود، آن رازی که در دل نهفته نیز آشکار خواهد شد.

این مفهوم در ادامه‌ی استمدادی که از صاحب‌دلان می‌کند، نوعی تهدید هم می‌توانَد تلقّی شود که اگر دل از دست برود، محتوای آن دل نیز فاش خواهد شد!

مَشکَن دل‌ام! که حُقّه‌یِ راز ِ نهان ِ تو ست
ترسم که راز در کف ِ نامَحرم اوفتد
سعدی غزل ۱۵۸


این‌جا هم سعدی به‌جز درخواست و التماس، نوعی تهدید هم می‌کند که اگر دل ِ من بشکند، رازهایِ درون ِ آن که رازهای پنهانی ِ تو است، بر ملا خواهد شد!

سهیل قاسمی

#واکاوی

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

موسیقی شعر حافظ
نشست دوم آدینه دهم فروردین ۱۴۰۳

یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی


@Setiq

https://www.aparat.com/v/znVKB

Читать полностью…

ستیغ

آشنایی زدایی در شعر حافظ
ادامه نشست دوم

یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی

هشتم فروردین ۱۴۰۳

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

آشنایی زدایی در شعر حافظ
نشست دوم

یحیا عطایی
عزیزی کوتنایی
سهیل قاسمی

هشتم فروردین ۱۴۰۳

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

https://youtu.be/SaEv5oHVxQg

Читать полностью…

ستیغ

نوروز

هرکجای این‌جهان هستید، گوش سپردن به این جُنگ را درست یک ساعت پیش از تحویل سال آغاز کنید که نوروز را در کنار هم جشن بگیریم.

فریدون فرح‌اندوز

#نوروز

تنظیم و اجرا: فریدون فرح اندوز
تهیه کننده: سهراب اخوان
طرح و نقاشی: محمد رامهرمزی

@FereidounFarahandouz


سال خوبی باشد
@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

https://www.aparat.com/v/sIbpR


هشت سال پیش همین موقع ها بود 🤪

علی کوچیکه
علی بونه‌گیر
نصفه‌شب از خواب پرید...

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 525 #سعدی
اجرا: #سهیل_قاسمی
@Setiq

اگر مانند ِ رخسار ت گُلی در بوستان استی
زمین را از کمالیّت شرف بر آسمان استی

چو سرو ِ بوستان استی وجود ِ مجلس‌آرای‌ات
اگر در بوستان سروی سخن‌گوی و روان استی

نگارین‌روی و شیرین‌خوی و عنبربوی و سیمین‌تن
چه خوش بودی در آغوش‌ام! اگر یارایِ آن استی

تو گویی در همه عُمر م میسّر گردد این دولت
که کام از عُمر برگیرم و گر خود یک زمان استی

جز این عیب‌ات نمی‌دانم که بدعهدی و سنگین‌دل
دلارامی بدین خوبی، دریغ ار مهربان استی

شکَر در کام ِ من تلخ است بی دیدار ِ شیرین‌اش
و گر حلوا، بدان مانَد که زهر ش در میان استی

دمی در صحبت ِ یاری ملَک‌خویِ پری‌پیکر
گر امّید ِ بقا باشد، بهشت ِ جاودان استی

نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد؛ و گر خود استخوان استی

چنین گویند: سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهان استی

هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوت‌خانه‌ئی مانَد که در در بوستان استی

0525

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#هرروزباسعدی
#غزل 524 #سعدی
اجرا: #سهیل_قاسمی
@Setiq

یارا! قدحی پُر کُن از آن دارویِ مستی
تا از سَر ِ صوفی بروَد علّت ِ هستی

عاقل متفکّر بود و مصلحت‌اندیش
در مذهب ِ عشق آی و از این جمله برَستی

ای فتنه‌یِ نوخاسته از عالَم ِ قُدرت
غایب مشو از دیده که در دل بنشستی

آرام ِ دل‌ام بستدی و دست ِ شکیب‌ام
برتافتی و پنجه‌یِ صبر م بشکستی

احوال ِ دو چشم ِ من ِ بر هم ننهاده
با تو نتوان گفت به خواب ِ شب ِ مستی

سودازده‌ئی ک‌از همه عالم به تو پیوست،
دل نیک بداد ت که دل از وی بگسستی

در رویِ تو گفتم سخنی چند بگویم
رو باز گشادی و در ِ نطق ببستی

گر باده از این خُم بوَد و مطرب از این کوی،
ما توبه بخواهیم شکستن به‌درستی

سعدی! غرض از حُقّه‌یِ تن، آیت ِ حقّ است
صد تعبیه در تو ست و یکی باز نجُستی

نقاش ِ وجود این‌همه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصوّ‌ِر بپرستی

0524

@Setiq

Читать полностью…

ستیغ

#چهارشنبه‌سوری
#چهارشنبه_سوری
🎤#آرزو_انصاری
🎤#سهیل_قاسمی
✍️#بهروز_بیگ_وند
📚#جشن‌ها_و_جشنواره‌های_ایرانیان
#دایراک
@daayraak

@Setiq

Читать полностью…
Подписаться на канал