سیری در نمادها و اساطیر ایران و جهان بیان نقد و نظرها: @poodeh 🌺 آغاز به کار کانال: 25 آذر 1395
«حفر چاه فاضلاب» و کشف آثاری به قدمت چهارصد سال در خیابان مولوی تهران در ماه آذر سال ۹۳، اولین گام در راستای تعیین هویت بانوی هفت هزار ساله تهرانی و مسافر شهر ری بود و حال بعد از گذشت سال ها از کشف این زن هفت هزار ساله که همچنان سوالات بیشماری در مورد پیشینه و حضور وی مطرح است، کارشناسان پژوهشکده باستانشناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری موفق شدند قیافه این زن را بازسازی نمایند.
@perdian_mythology
🌺🌺🌺
هر سال،
گامی است تازه در سفر زندگی،
امیدوارم گام جدید را کامیابتر، محکم تر و شادمانهتر بردارید.
نوروز خجسته باد.
@persian_mythology
🌺🌺🌺
چهارشنبهسوری مبارک.
در برق آتش سوری، اندوهتان سوخته باد!
@persian_mythology
🌺
🔸تصاویر راهرو مخفی داخل هرم بزرگ مصر برای اولین بار منتشر شد
✍️دیوید گریتن - گزارشگر بیبیسی
مقامات وزارت باستانشناسی مصر وجود یک راهرو مخفی داخلی در بالای در ورودی هرم بزرگ جیزه را تایید کردهاند.
تصاویر ویدیویی که با استفاده از دوربین آندوسکوپ از داخل این راهرو گرفته شده نشان میدهد که این راهرو ۹ متر طول و ۲.۱ متر عرض دارد.
به گفته مقامات مصری احتمال دارد که منظور از ایجاد این راهرو توزیع وزن در اطراف در ورودی یا شاید مکان دیگری بوده که هنوز کشف نشده است.
https://bbc.in/3Zkg5TB
@BBCPersian
پیش بینی فردوسی بزرگ
در وصف این روزگار ایران خسته
#شاهنامه خوانی بسیار زیبا و دلنشین با صدای کوروش اسدپور
پیشکش شما دوستان نازنین 🌹
قهرمان هزارچهره مشهورترین و بهترین اثر جوزف کمپل، نویسنده و اسطورهشناس مشهور آمریکایی است که سیر و سفر درونی انسان را در قالب قهرمانان اسطورهای پی میگیرد و با بررسی قصهها و افسانههای جهان نشان میدهد که چطور این کهن الگو در هر زمان و مکان خود را در قالبی جدید تکرار میکند تا انسان را به سیر و سفر درونی و شناخت نفس راهنمایی کند.
کمپل در این کتاب بسیاری از نمادهای مذهبی و اسطورهای جهان را بررسی کرده و با در کنار هم قرار دادن آنها نشان داده است که چطور افسانهها و نمادهای اقوام و مذاهب مختلف، معادل و موازی یکدیگرند. او در میان این شباهتها به دنبال حقایقی بنیادین میگردد که انسان در طول هزاران سال زندگی بر روی کره خاکی براساس آنها روزگار خود را گذرانده است. در حقیقت این کتاب جزو کتاب های کلاسیک و رسمی رشته های ادبیات، اسطوره شناسی و فیلمنامه نویسی است و کارگردانان مشهور هالیوود تحت تاثیر آن با بازسازی اسطوره های کهن در قالب نو پرداخته اند. جنگ ستارگان، ارباب حلقه ها، ماتریکس و... از این کتاب الهام گرفته اند.
@persian_mythology
ضحّاک؛ طرح اصلی
فرض ما در تاویل داستان ضحّاک این است که دیوان در شاهنامه همان بومیان فلات ایران هستند. ضحّاک بابلی که در شاهنامه بیور و بیوراسب شده است، در مقام سرکرده بومیان ناراضی و شورشی علیه سلطه جمشید آریایی که در ایران نظام طبقاتی (کاست) برپا کرده بود و بومیان ایران را که کشاورز بودند در یک طبقه مالیات دهنده و مزدور محدود کرده بود، قیام کرد. غالب بومیان و نظامیان به او پیوستند.
در شاهنامه می گوید که از هر سو شورشی برپا شده بود و شورشیان نهایتاً تحت لوای ضحاک جمع آمدند.
بدین ترتیب جمعی از ایرانیان (آریاییان) و نیز بومیان به شاه بابل پیوستند و بر جمشید تاختند. ضحّاک میگوید با بومیان متحد میشوم:
یکی لشکری خواهم انگیختن
ابا دیو مردم بر آمیختن
این که شاه از اژدهاپیکر و اژدهافش خوانده شده است، به این سبب است که مار در بین النهرین نزد بابلیان و عیلامیان جنبه خدایی داشت. شاید اژدهاکشی پهلوانان حماسی ایران به یک اعتبار نماد مبارزه آریاییان با مردم بین النهرین و بومیان فلات ایران بوده باشد.
اما این که درفش رستم اژدهاپیکرست، بدین سبب است که نژاد رستم از طریق مادر به ضحّاک می رسد. دستان با دختر مهراب کابلی که از احفاد ضحّاک بود، ازدواج کرده بود. مهراب بر آن بود تا آیین ضحّاک را زنده کند. چنان که بعد از تولد رستم میگوید:
من و رستم و اسب شبدیز و تیغ
نیارد برو سایه گسترد میغ
کنم زنده آیین ضحاک را
به پی مشکسارا کنم خاک را
در تاریخ، نبرد آریاییان با مردم سامی بین النهرین سرانجام با پیروزی کوروش بر بابل خاتمه یافت.
منبع: شاه نامه ها
دکتر سیروس شمیسا
صص: ۸۰۰ _ ۸۰۲
#شاهنامه #فردوسی #ادبیات_فارسی
#اسطوره_شناسی #آزادی #ایران
@Siroosshamisa
#ذات_نداشتن_خدا
آقای مهدی اهرابی (تاریخدان، زبانشناس و دینشناس) در گزارش تحقیقات خود نشان می دهد، انگاره خدا در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی چگونه پدید آمده و چه سرگذشتی داشته است. این مطالعه این نتیجه را در پی می آورد که خدا ذات مشخصی ندارد. از حالت اسطورهای و جسمانی و مصنوع بشر به حالت دقیق فلسفی و مجرد و صانع بشر مبدل می گردد. این همۀ تغییر نمی تواند ذات مشخصی را بازتاب دهد.
/channel/dineaqlani
موسیقی ، نقاشی و اشعار، در زمینه های اساطیری ، سلتیک و فانتزی(خیالی).
بپیوندید:
/channel/+nOYaf9ExsDUxNjE0
@Legendary_Lands
جمشید
در این که جمشید یک رهبر آریایی برای اقوام هندوایرانی بوده (زمانی که هنوز اقوام هندی و ایرانی از هم جدا نشده بودند) شکی نیست. آریاییان دامدار با خود گوسفند داشتند و بومیان هند که فیل را اهلی کرده بودند (و گوشتخوار هم نبودند) به آنان میگفتند گوسفند را رها کنید تا ما به شما فیل بدهیم:
"زرتشت این را نیز از اورمزد پرسید که جم برای نیکی جهان چه کار بهتری کرد؟ اورمزد گفت که آن زمان که (=دیوان بومیان هند) به مردمان (=آریاییان مهاجم) گفتند که گوسفند را بکشید تا ما به شما پیل دهیم که سودمندتر است که او را نگاهبان و نگاهدار نباید، مردمان گفتند که مگر به دستوری جم کنیم (=گوسفند را نکشیم) و کردند و جم برای نکشتن مردمان گوسفند را و برای نستاندن مردمان از دیوان پیل را، با دیوان چنان پیکار کرد که دیوان را شکست داد و آنها را مرگمند و پادافراه مند کرد."
جمشید که این همه از آمیزش و داد و ستد آریاییان با بومیان پرهیز داشت خود سرانجام با زنان بومی درآمیخت که گناه بزرگ او بود: (و جم چون دیو را از مردم بازنشناخت پس پری را زن خود کرد و خواهر به زنی به دیو داد.)
حاصل ازدواج جمشید با زن بومی کپّی (میمون) است که شاید تلقّی مردم باستان از هندیان سیاه بود که لابد موهای بلندی هم داشتند و بر دار و درخت می زیستند و گیاهخوار بودند؛ در یسنا آمده است که تا زمان جمشید گوشت نمیخوردند (مراد مردم بومی است) و او گوشتخواری را مرسوم کرد که یکی از گناهان اوست. زرتشت جمشید را لعنت می کند که گوشت خوردن را به مردم آموخت.
این رهبر آریایی سه بار مردم خود را به سوی جنوب و سرزمین های پهناور راهنمایی کرد. (از دو هزار و پانصد سال پیش، اقوام هندوایرانی به جنوب به سمت هند، افغانستان و ایران سرازیر میشوند. این نهصد سالی را که در سه مرحله در داستان جمشید میگویند به این کوچ اقوام هندوایرانی مربوط است.)
نیز در وندیداد فرگرد دوم به این که زمین برای جمشید و چهارپایان و ستوران و مردمان تنگ شده بود و جمشید به سوی جنوب حرکت کرد و زمین را فراخ کرد، اشاره شده است؛ مثلاً در شماره ۱۴ می نویسد: (آن گاه جم فراز رفت به سوی روشنایی ها، به نیمروز به راه هور. او این زمین را فراخ کرد.)
نیز در وندیداد فرگرد دوم به ور ساختن او اشاره می کند؛ چنان که در شماره ۳۲ آمده است: این زمین را با دو پاشنه پایمال کرد... آن چنان که اکنون مردم در زمین خیس شده گسترش میدهند. فردوسی به جای آن گفته که جمشید به دیوان دستور داد تا گل درست کنند و با آن خانه بسازند:
بفرمود دیوان ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخ های بلند
چه ایوان که باشد پناه از گزند
در همین فرگرد سرزمینی که جمشید در آن بود با هوای زمستانی سخت و پر از برف توصیف شده است که نشان میدهد آریاییان نخست در حوالی سیبری می زیستند. در اساطیر ایرانی جمشید مخترع شراب است. هم پادشاه آدمیان است و هم جنّ و پری. در زمان پادشاهی او مرگ وجود ندارد و سرما و گرما آزار نمی رساند.
جمشید نظام طبقاتی را که در هند بود در ایران مرعی داشت و ظاهراً به سبب استقرار همین نظام (و البته دلایل دیگر) بود که بومیان کشاورز فلات ایران به رهبری ضحاک بر او شوریدند. مردم حمایت همه جانبه کردند و جمشید را از میان بردند. سرانجام یک آریایی دیگر به نام فریدون دوباره بومیان را مقهور کرد و نظام سابق را که در یک کلمه تفوّق دامداران مهاجم بر کشاورزان بومی بود، پابرجا کرد.
نظام طبقاتی ایران اندکی با آنچه در هند بود تفاوت دارد؛ مثلاً یک طبقه اضافه دارد. (در هند سه طبقه اجتماعی هست: نخست طبقه مرکب از برهمن ها (کاهنان) است. دوم طبقه راجانیا (جنگاوران) و سوم طبقه وایشیا توده برزیگران.)
در شاهنامه سخن از چهار طبقه است:
۱. کاتوزیان (محرّف آتورپان یا آتو آتورنیان): موبدان
۲. نیساریان محرّف تشتاریان): جنگجویان
۳. بسودی (محرّف پسویی): برزیگران
۴. اُهتُوخوشی (هوتوخوشی): صنعتگران
طبقه صنعتگران در نظام طبقاتی ایران اضافه شده است.
سه طبق هندی با آن سه کنش هندواروپایی که دومزیل میگوید همخوان است:
۱. شهریاری مقدس (معادل کاهنان)
۲. جنگاوری (معادل جنگجویان)
۳. بارآوری (معادل برزیگران)
لذا اضافه کردن طبقه صنعتگران باید در ادوار بعدی صورت گرفته باشد. جالب است که جامعه طبقاتی به انحاء مختلف در گوشه و کنار ایران وجود داشت.
((در بلوچستان جامعه طبقاتی وجود دارد؛ طبقه اول خان ها، طبقه دوم سید و میر، طبقه سوم رعیت ها و در آخرین طبقه غلامان هستند. راجع به غلامان میگویند که آنان نوکر و غلام خان ها بودهاند و چون جا و مکانشان در نزدیک درب خانه بوده است، به آنها درزاده می گفتند که امروزه به دُر زاده تغییر یافته است. طبقات بالا این طبقه را پست میدانند و میگویند که آنان از فرزندان قابیل هستند.))
فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزارسالگان سربهسریم
سایه در سایهسار مرگ
قراری با یاران رفته داشت...
@persian_mytholohy
به نام رب لطیف
یادمان استاد عبدالرحمان عمادی (پرام)
استاد عبدالرحمان عمادی (زاده ۴ بهمن 1304 در روستای اینی اشکور - درگذشته ۲۵ اردیبهشت 1389 در رودسر) از پژوهشگران خستگی ناپذیر زبان، ادبیات و فرهنگ ایران و گیلان است. استاد عمادی اگر چه در رشته حقوق تحصیل کرده بود و سالهای سال نیز در زمینه فعالیتهای حقوقی مشغول به کار بود، اما همزمان شیفته زبان و فرهنگ ایران و گیلان بود، و آنچه امروزه نام و یاد او را برای ما بیشتر جلوه و اعتبار می بخشد، پژوهشهای فرهنگی، قومی و زبانی اوست که استاد مجموع آنها و روش مطالعاتی و تحقیقاتی خود را، ایرانشناسی نام واژهای، نامگذاری کرده است. بر پایه این عشق و علاقه استاد عمادی، ما امروز دارای آثار پژوهشی گرانسنگی در ایرانشناسی و گیلانشناسی هستیم که هر یک مثل گوهر تابناکی می درخشند: آثار استاد عمادی شامل دو کتاب: فرهگان، بی/بیه از انتشارات گیلکان و کتابهای: خوزستان در نامواژه های آن، حمزه آذرک و هارون الرشید، دوازده گل بهاری، لامداد، آسمانکت، چند صد نام دریای خزر، دماوند یا گبآوند و دیلمون پارسی، دیلمون از نشر آموت هستند.
آثار در دست انتشار استاد عمادی:
آقای علیخانی، مدیر نشر آموت، ناشر آثار استاد عمادی، اعلام کرده است که پنج کتاب دیگر استاد به نامهای : هون اوستا (یا نام های آلات موسیقی در ایران باستان)، ورتک (یا نام های کتاب از آغاز تا اکنون)، دو بیتی های پهلوی دیلمی، عمادی های پرام کوه و لغات دیلمی در تحفه المومنین میرمومن تنکابنی در مراحل حروفچینی و نمونه خوانی است. و مجموعه 36 هزار بیت شعر در وصف کتیبه بیستون و ایران باستان، نامواژه های دماوند، قصه های مردم دیلمستان و ده ها کتاب دیگر از این پژوهشگر نیز در آینده روانه بازار کتاب خواهد شد.
امید است که آثار چاپ نشده استاد عمادی نیز هرچه زودتر به دست مشتاقان فرهنگ ایران برسد زیرا هر اثر استاد عمادی، دری به سوی «ایران، سرای من» به روی مشتاقان و دوستاران این سرزمین سپند میگشاید. پژوهشهای عمادی چه از گیلان یا خوزستان یا کردستان شروع شوند، در نهایت به کلیت فرهنگ ایران و وحدت ملی پیوند میخورند. عمادی خود را «خدمتگزار فرهنگ ایران» می دانست و بنابراین بیش از 50 سال از زندگی خود را صرف خدمت به فرهنگ ایران و شرح و شناخت آن کرد.
به خاطر ارجگذاری نام و یاد و پژوهشهای این استاد ارجمند در مورد ایران، گیلان، دیلمان و اشکور، یادمان استاد عمادی در روز یکشنبه اول خرداد 1401 در موزه میراث روستایی گیلان، برگزار میگردد و چشم به راه همه فرهیختگان و دوستاران گیلان هستیم.
هیأت برگزاری یادمان استاد عمادی
🌷💥🌷
فردوسی برای ما چه کرد؟
بهمن نامور مطلق، اسطورهشناس، معتقد است: فردوسی با نوشتن اسطورهها در خیال خودش، دوباره ما را شکل داد. به عبارتی فردوسی ما را دوباره متولد و هویتمان را بازسازی کرد.
اگر دقت کنید، میبینید فردوسی شعر نمیگوید، اسطوره نمیسازد، او پشت شعر و اسطوره، یک ملت را دوباره میسازد. در خیال او، اسطورهها نبودند که شکل گرفتند، بلکه ما بودیم که شکل میگرفتیم. به همین دلیل، #شاهنامه آیینه ماست.
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه هویت ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
ما باید فردوسی را آنطور که خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و حافظهی جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
در واقع شاهنامه، نامه همهی نامههاست.
شعر «#فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود / به داد و دهش یافت آن نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی» من را منقلب کرد، تا جایی که مقالهای با عنوان «فریدون منم» نوشتم.
در واقع این شخصیتها نمادهایی هستند که ما خود را بشناسیم. ما میتوانیم فریدون، #ضحاک، #کیکاووس، #افراسیاب یا #رستم باشیم. صحبتهایی که فردوسی نقل کرده، برای این است که خودمان را بشناسیم و ببینیم کدامیک از شخصیتهای فراوان شاهنامه هستیم و با شناخت شاهنامه به شناخت خودمان برسیم. آنجا بود که احساس کردم فردوسی تا چه اندازه عمیق سخن گفته است.
بهمن نامور مطلق
🌺
@persian_mythology
بیهوده نیست
که دنیارا
مثل کتابی ورق بزنم
هرجا که رد پای تو
به چشمم بیاید
یادداشت کنم
نقشه راه من
همین یادداشت هایی است
که روی رد پای تو نوشته ام
سپاسگزارم از باد
یادداشت های پراکنده ام را
نبرده است
#رحمان_کاظمی
https://www.instagram.com/reel/CyxeKJgttiV/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
🌺
پیش از این نیز، یادداشتهای گوناگون در مورد تمدن جیرفت، یا تمدن #ارت areta در کانال داشتیم.
مطالعه بفرمایید.
#تمدن_جیرفت
#ارت
#تمدنهای_پیش_آریایی
#اساطیر_پیش_آریایی
@persian_mythology
🔥🔥🔥
چهارشنبه_سوری، آغاز جشنهای بهاری
#نوروز، مجموعهای از جشنها و آیینهاست که با چهارشنبهسوری آغاز میشود و با #سیزده_به_در پایان مییابد. در این بین، آیینهای گوناگون خانهتکانی، هفتسین، دید و بازدید، سفرهگذاری، یادکرد درگذشتگان، بخشش مال و هدیه و ... هر یک جلوه خاصی دارد، که نوروز زمینهساز آنها میگردد. اما چهارشنبهسوری از بخشهای خاص و اصلی نوروز است که در آتش سوری، انگار همه کهنگیها و کدورتها . زنگارها میسوزد و جهان و انسان برای رویشی دوباره، از نو، آماده میشود.
نام چهارشنبه سوری:
این جشن در ساعتهای آغازین چهارشنبه (قدیم) برگزار میشد، (امروزه از دوازده شب، روز آغاز میشود، ولی در قدیم، هر روز از عصر آغاز میشد و بنابراین، چهارشنبهسوری ساعتهای آغازین روز چهارشنبه بود.) و واژهٔ #سوری در ترکیبِ نام، به دو تعبیر آمده است:
برخی «سور» را در معنایِ جشن، شادمانی، نشاط و عیش گرفتهاند و
از نگاه دیگر، و شاید درستتر، «سوری» را به معنایِ سرخ میدانند؛ چون در این جشن آتشِ سرخ افروخته میشود واژهٔ سوری پهلوی و SŪR به معنیِ سرخ است. در زبانِ فارسی گُلِ سوری به معنیِ گُلِ سرخ یا سُهروَردی (گل سرخ) ورد به معنی گل است.
نامهای محلی این جشن عبارتند از:
گول چارشَمبه (اردبیل)،
گوله-گوله چارشمبه / کولکه چهارشمبه(گیلان)، کوله چوارشمبه (کردستان)، چوارشمبه-کولی (قروه)،
و چارشمبه-سُرخی (اصفهان)
پیش از این در مورد چهارشنبهسوری و آیینهای دیگر نوروزی مطالب گوناگون نوشتهایم.
با جستجوی واژگان زیر، بیشتر بخوانید.
#چهارشنبه_سوری
#نوروز
#آیین_های_نوروزی
#آیینهای_نوروزی
@persian_mythology
🔥🔥🔥🔥
🔹قهرمانی چون رستم
بوالقسم فردوسی شاهنامه به شعر كرد و بر نام سلطان محمود كرد و چندين روز همی برخواند، محمود گفت همهی شاهنامه خود هيچ نيست مگر حديث رستم و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست. بوالقسم گفت زندگانی خداوند دراز باد ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد اما اين دانم كه خدای تعالی خويشتن را هيچ بنده چون رستم ديگر نيافريد؛ اين بگفت و زمين بوسه كرد و برفت...
"تاریخ سیستان"
تاریخ ادبیات گواه است که دربار سلطان محمود غزنوی بهشت شاعران بودهاست و صله های او به شاعران زبانزد همگان. پرپیداست که سلطانِ قابل و شعرشناسی چون محمود زر و سیم خود را به یاوه صرف هر شاعری نمیکند . الغرض؛ سخن محمود پیرامون شاهنامه و نظر او دربارهی رستم سخن مردی است که عنصری ملک الشعرای دربار اوست و بونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی با آن همه فرزانگی منشیان دیوان او.
سلطان غزنوی،اگر، شاهنامه را به حدیث رستم فرومیکاهد سخنش دال بر نقص و کاستی شاهنامه نیست بلکه غایت سخن شناسی مردی چون اوست؛ زیرا محمودی که فاتح سومنات است و قهرمان و قهرمانی را نه شنیده بلکه زیسته است و اریارق ها، علی قریب ها، آلتونتاش ها و ... را زیر فرمان دارد به عینه میداند که خلق ابرقهرمانی چون رستم چه مایه فرزانگی میطلبد.
از دیگر سو، اما، فرزانهمردی چون فردوسی چنان بر شکوهمندی شاهکار خود دلآگاهی دارد و آنچنان دلبستهی جامهای است که بر تن رستم دوخته که نه تنها قامت مردان سپاه سلطان محمود پادشاهی را برای پوشیدن آن ناساز و بیاندام میداند بلکه بهدرستی میگويد که "خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید".
جهان آفرین تا جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید
@persian_mythology
حتی برندگان جایزهی نوبل در اقتصاد فقط بخش ناچیزی از تصمیماتشان را با استفاده از قلم و کاغذ و ماشینحساب محاسبه میکنند. نود و نه درصد از تصمیمات ما - از جمله مهمترین انتخابهای زندگی مثل ازدواج، انتخاب شغل و محل سکونت - توسط الگوریتمهایی که ما آنها را احساسات، عواطف و امیال مینامیم، پالایش شدهاند.
--------------
انسان خداگونه، یووال نوح هراری، ترجمهی نیک گرگین، ص ۱۴۰
@persian_mythology
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت؛ آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سختترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی ...
✍️ آنتوان دوسنت اگزوپری
📗 شازده کوچولو
🌹
کین خواستن
مردم باستانی معتقد بودند که اگر از قاتل انتقام نگیرند، روح مقتول در همین جهان سرگردان میماند و به آسمان (مینو، بهشت) نمیرود. وقتی رستم، شغاد را میکشد، شکر میکند که انتقام خود را گرفته است:
بدو گفت رستم ز یزدان سپاس
که بودم همه ساله یزدان شناس
از آن پس که جانم رسیده به لب
بر این کین ما بر بنگذشت شب
مرا زور دادی که از مرگ پیش
از این بی وفا خواستم کین خویش
لذا کین خواهی امری ضروری بود؛ چنانکه کیخسرو به کین خواهی پدرش سیاوش، ناچار است پدربزرگش افراسیاب را بکشد. اعراب هم معتقد بودند که روح مقتول به صورت جغد (هامه) در گوشه ای میماند تا انتقام _که معمولا بر عهده پسر و خاندان و قبیله بود_ گرفته شود. جنگهای اعراب با هم عمدتا بر مبنای همین تفکر بوده است.
بهمن در شاهنامه مفصلا سابقه کین خواهی را در تاریخ ایران برای سپاهیان شرح می دهد تا کار خود را موجّه کند:
هر آنکس که او باشد از آب پاک
نیارد سر گوهر اندر مغاک
به کردار شاه آفریدون بود
چون چونین بباشد همایون بود
که ضحاک را از پی خون جم
ز نام آوران جهان کرد کم
منوچهر با سلم و تور سترگ
بیاورد ز آمل سپاهی بزرگ
به چین رفت و کین نیا بازخواست
مرا همچنان داستان است راست
چو کیخسرو آمد ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
پدر آمد و کین لهراسب خواست
ز کشته زمین کرد با کوه راست
فرامرز از بهر خون پدر
به خورشید تابان برآورد سر
در پایان شاهنامه به ماهوی که میخواهد یزدگرد را بکشد یادآوری میکنند که کین او گرفته خواهد شد. مهرنوش از تاریخ ایران شواهد بسیاری می آورد و از جمله میگوید:
چهارم سخن کین ارجاسب بود
که ریزنده خون لهراسب بود
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ
به پنجم سخن کین هرمزدشاه
چو پرویز را گُشن شد دستگاه
به بندوی گستهم کرد آنچه کرد
نیاساید این چرخ گردان ز گرد
چو دستش شد او جان ایشان ببرد
در کینه را خوار نتوان شمرد
منبع: شاه نامه ها
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
صص: ۶۳_۶۴
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#نقد_ادبی #شاهنامه #فردوسی
@Siroosshamisa
اسطوره گل نیلوفر
📖 زرتشتیان گل نیلوفر آبی را مقدس میدانستند زیرا درمیان مرداب رشد میکند و آنها معتقد بودند که محیط نامناسب زندگی نمیتواند دلیلی بر پرورش بد انسان باشد. سنگ نگاره لوتوس در تخت جمشید، حکایت از اهمیت این گل نزد ایرانیان دارد.
زرتشتیان بر این باورند که نیلوفر آبی جایگاه نگهداری تخمه یا فر زرتشت است که در آب نگهداری میشدهاست.
💥در اساطیر ایران این گل نماد ایزد بانوی #ناهید است که جای مهمی در آئینهای ایران باستان دارد. _ایزد بانوی آب، که در نقوش برجسته به صورت زنی جوان حجاری شدهاست._ نام این خدا نخستین بار به صورت آناهیتا در کتیبههای #هخامنشی دیده شدهاست بنابراین گل نیلوفر آبی را گل آناهیتا بهشمار آوردهاند.
💥نیلوفر با آئین #مهری نیز پیوستگی نزدیک مییابد. در صحنه زایش مهر، او از درون غنچه نیلوفر متولد میگردد. بنابراین برخلاف پندار برخی که ریشه لوتوس را در آئین بودا پنداشتهاند، این گل به آئین مهر یا میتراییسم، پیشتر از بودا، مربوط میگردد.
💫در دین #زرتشت این گل سمبل اهورا مزداست. سمبل انسانی اهورامزدا نیم تنه مردی است که شاخهای از گل لوتوس در دست دارد.
@persian_mythology
وحدت اساطیری
در جهان اساطیری به لحاظ روحدار بودن و نقش داشتن در امور، فرقی بین انسان و حیوان و نبات و جماد نیست. همه صاحب روح و زندگی و نقش هستند و در یک وحدت هماهنگ با هم میزیند. این وحدت مربوط به صدر آفرینش است. مولانا که زیباتر از هر کسی به مختصات جهان صدر آفرینش و وحدت اساطیری دوران ازل توجه دارد، میگوید:
منبسط بودیم و یک جوهر همه
بیسر و بیپا بودیم، آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بیگره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغرد خاطری
دفتر اول چاپ نیکلسون ب ۶۸۱ به بعد
در این جهان هماهنگ حتّی بین متافیزیک و فیزیک و صانع و مصنوع هم یگانگی است. در شاهنامه رخش رستم هم مانند آدمیان صاحب فعل و نقش است. حتّی موجودات فرازمینی چون سروش هم به زمین میآیند و در زندگی آدمیان نقش دارند؛ مثلا سروش خسروپرویز را در میدان جنگ از دست بهرام چوبینه نجات میدهد.
بین موجودات مثلا حیوان و انسان گاهی جنگ و دشمنی و گاهی صلح و دوستی است. در خوان دوم غرمی (میش کوهی) رستم را که از گرما به جان آمده و در بیابان سرگردان است، به چشمه آبی ره مینماید و لذا رستم این چنین او را دعا و ستایش (آفرین) میکند:
بر آن غرم بر آفرین کرد چند
که از چرخ گردان مبادت گزند
گیاه بر در و دشت تو سبز باد
مباد از تو هرگز دل یوز شاد
تو را هر که یازد به تیر و کمان
شکسته کمان باد و تیره گمان
جلد ۲، پادشاهی کیکاووس، بیت ۳۲۹
ناسخان گاهی با دست بردن، این قطعات اساطیری را منطقی میکردند. مصراع دوم بیت در برخی از نسخ چنین است: (مبادا ز تو بر دل یوز یاد) که بسیار زیبا و اساطیری است؛ دعا میکند که یوز اصلا به فکر غرم نیفتد. اینگونه قطعات بدوی و کهن (گیاه بر در و دشت تو سبز باد) خاصّ شاهنامه است و در متون دیگر جز به ندرت، یافت نمیشود.
شاه نامهها صص 56-57
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
انتشارات هرمس ۱۳۹۶
#اسطوره_شناسی #اسطوره #سیروس_شمیسا
#ادبیات #نقد_ادبی #ادبیات_فارسی #ایران
#فرهنگ_ایرانی #مولانا #فردوسی #شاهنامه
#مثنوی #عرفان #هویت_ایرانی
@Siroosshamisa
#جمشید در اساطیر ایرانی
بخش دوم
جمشید در اساطیر ایرانی با #خورشید مربوط است و در شاهنامه مکرراً خورشید خوانده شده است:
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جلد ۱، جمشید / ب ۵۰
چنان که مهرداد بهار گفته است با توجه به اساطیر ودایی و اوستایی و پهلوی و فارسی، جمشید مساوی با خورشید است. جم پسر ویووهونت vivauvant است که او هم با خورشید برابر است.
خواهران یا دختران او هم خورشیدروی هستند:
بجستند خورشیدرویان ز جای
از آن غلغل نامور کدخدای
به خورشیدرویان جهاندار گفت
که چونین شگفتی بشاید نهفت
ضحاک / ب ۵۵
دکتر بهار می گوید:
((خواهرهای جمشید اولاً هزار سال با جمشید بودند و زن جمشید هم بودند و بعد ضحاک هم می آید. هزار سال هم ضحاک حکومت میکند و اینها زن ضحاک اند. بعد فریدون بچه سال و جوان که تازه از هند آمده، می رود باز این زنها را آزاد میکند و با آنها ازدواج می کند. مسئله، پیرنشدن زن های بارورشونده و در واقع باران آور است که مظهر حیات اند.))
شاه نامه ها
دکتر سیروس شمیسا
صص ۷۹۲ _ ۷۹۶
نشر هرمس ۱۳۹۶
#شاهنامه #جمشید #اسطوره
#اسطوره_شناسی #ادبیات_فارسی
#هندوایرانی #تمدن_ایرانی #فرهنگ_ایرانی
@Siroosshamisa
@persian_mythology
🌷
#جمشید در اساطیر ایرانی
@persian_mythology
مذهب تابو
تابو مذهبی پیش از مذاهب رسمی بود و در بسیاری از زمینه ها بایدها و نبایدها داشت. بسیاری از قوانین مذهب تابو که به روح و فطرت بشری نزدیک بود، بعدها جزو قوانین مذاهب کهن و رسوم متعارف شد.
به چند نمونه اشاره می شود:
۱. فریزر در شاخه زرین از تابوهای مردگان سخن می گوید. از نظر مردم باستانی نام مردگان را نباید برد چون در حکم احضار آنان است. در رسوم ما هم در قبرستان نباید نام مردگان را که بر سنگ قبر حک شده است، خواند. در اینجا طبق منطق اساطیری اسم همان مسمّی است.
۲. خون بزرگان نباید به زمین بریزد، اگر چنین می شد آن زمین تابو یا مقدس می شد. در اساطیر ما هم چنین است. مواظب بودند خون سیاوش بر زمین نریزد:
بباید که خون سیاوش زمین
نبوید نروید گیاه روز کین
شاهنامه ج ۳، داستان سیاوش ب ۲۳۲۵
کنیدش به خنجر سر از تن جدا
به شخّی که هرگز نروید گیا
همان، ب ۲۳۴۴
از آنجا که خون سالار شهیدان و همراهان او به زمین ریخت، خاک کربلا مقدس است و در زیارت امام حسین (ع) می گوییم: السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره: درود بر تو ای ثارالله، ای آن که خون تو و پدر تو را ریختند و... .
۳. تابو حریم و خط قرمز ایجاد می کند؛ مثلا در اندیشه های بزرگان و قدیسان نباید چون و چرا کرد. به خرد جمعی باید احترام گذاشت و بدعت گذار نبود.
۴. تابو میخواهد نظام موجود حفظ شود و آرامش روانی برقرار باشد. لذا در مسائل ممنوعه، مثلا شاهدبازی نباید سخن گفت. جز راست نباید گفت (اما) هر راست نشاید گفت.
۵. یک نقش هنر مثلا شعر و داستان شکستن تابوهاست. تابوها فقط اجتماعی نیستند، ادبی (زبانی) هم هستند (هنجارشکنی). بیان خلاف آمدها در ادبیات شکستن تاب هاست:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
اساطیر و اساطیرواره ها
استاد سیروس شمیسا
صص ۴۷۴_۴۷۵
نشر هرمس، ۱۴۰۰
#تابو #اسطوره_شناسی #اسطوره
#نقد_ادبی #سیروس_شمیسا
@Siroosshamisa
امروز در بازدید از موزه رشت، با یک اثر باستانی که دارای نقوش اسطوره ای است، و در رشی، روستایی در شهرستان رودبار استان گیلان کشف شده، دیدن کردم.
گزارشی تصویری از این جام باستانی را تقدیم می کنم:
@persian_mythology
۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم فردوسی، خجسته باد!
@persian_mythology
🌺🌺🌺