هر آدمی با یک سرنوشت خاص به
این دنیا میآید.
منظور از سرنوشت این است که:
باید چیزی را انجام دهد، پیامی را بدهد، کارهایی را تکمیل کند.
تو تصادفی اینجا نیستی،
بلکه بودن تو در اینجا پرمعناست.
در بودن تو هدفی است
#اشو
@oshoi
آهنگ نوکتورن=نقاشی ازمنظره شب (شبگردی)
موسیقی با حال و هوای شبانه و آرام
@oshoi
خیلی ساده،طمع یعنی:
وجود شما از خلأ رنج میبرد،
و شما میخواهید آن را با هر چیز ممکن پُر کنید
و برای شما فرقی ندارد که آن را با چه پُر میکنید.
اگر این مطلب را درک میکنید
از شرّ طمع خلاص شدهاید.
#اشو
#عشق_رقص_زندگی
@oshoi
#سوال_از_اشو
ذهن طماع را چه می نامید؟
#پاسخ
اینگونه نیست که ذهن طماع داشته باشیم؛
ذهن خودش طماع است.
طمع و ذهن دو چیز نیستند،
طمع طبیعت ذهن است.
ذهن طماع است زیرا خواهان جمع کردن بیشتر و بیشتر است.
شاید پول،
شاید قدرت،
شاید دانش
شاید فضایل نیکو،
اما هرچه که هست ذهن طماع است.
می خواهد بیشتر و بیشتر جمع کند.
از #خالی_بودن می ترسد.
زیرا در خالیا ذهن ناپدید و بخار می شود.
#اشو
#نیلوفرسفید_جلد2
@oshoi
#سوال_از_اشو
اشوی عزیز، ورای اشراق چیست؟
#پاسخ
منیژه، ورای اشراق، همان فراسو است اشراق آخرین میزبان است
ورای آن، تمامی مرزها ناپیدید می شوند، تمام تجربه ها ازبین می روند. تجربه در اشراق به اوج خودش می رسد؛ اشراق خود قله ی زیبایی، جاودانگی و سرور است
ولی در هر صورت یک تجربه است
ورای اشراق، ابداٌ تجربه ای وجود ندارد. اشراق نه تنها اوج تجربه است، بلکه همچنین بهترین تعریف از وجود انسان است. ورای آن، فقط هیچی وجود دارد، دیگر به نقطه ای نخواهی رسید که باید به ورای آن رفت
در آنجا، تجربه، تجربه کننده و اشراق همگی پشت سر گذاشته شده اند:
تو بخشی از آن هیچی عظیم هستی که بی نهایت است. این همان هیچی است که تمامی هستی از آن زاده می شود، زهدان است. و این همان هیچی است که تمامی جهان هستی در آن ناپدید می گردد.
علم چیزی موازی با این را دارد؛ باید که چیزی موازی با این وجود داشته باشد. تجربه ی روحانی به دنیای درون مربوط می شود، علم اکتشاف دنیای بیرون است. هردو بال های یک جهان هستی هستند
برون و درون آن ها همیشه نقاط مشابهی دارند.
#اشو
#برگردان: محسن خاتمى
@oshoi
سفر به ملکوت خداوند،
سفری است که باید به تنهایی صورت گیرد.
و هیچکس نمی تواند شما را همراهی کند
#اشو
#تعلیمات_تانترا
@oshoi
#سوال_از_اشو
حماقت چیست؟
لطفا هوش و حماقت را بیشتر برایمان توضیح دهید:
ادامه پاسخ
حماقت چيست؟
زندگى با ذهن حماقت است ولى زندگى با قلب، كه از ذهن نيز در مواقع لزوم استفاده شود، نشانه ى هوشمندى است.
ولى محور اصلى و ارباب، در عميق ترين مركز وجودتان قرار دارد.
هوشمندى آن است كه قلب، ارباب و ذهن فقط خدمتگزار باشد.
حماقت زمانى پيش مى آيد كه ذهن ارباب شود و قلب را كاملا فراموش کند.
اين بستگى به انتخاب شما دارد.
به خاطر داشته باشيد:
ذهن برده اى بسيار خوب و سودمند و اربابى خطرناك است و مى تواند تمام
زندگى تان را نابود سازد.
به اطراف خود نگاه كنيد!
ذهن، زندگى مردم را کاملا نابود ساخته است.
مردم نمى توانند احساس كنند و حساسيت خود را ديگر از دست داده اند.
هيچ چيز آنها را تكان نمى دهد.
خورشيد طلوع مى كند ولى هيچ احساسى در آنها بيدار نمى شود، زيرا با چشمانى تهى خورشيد را نگاه مى كنند و آسمان پر از ستاره مى شود ولى آن همه شگفتى و رمز و راز، آنها را به هيجان نمى آورد و از دلهايشان نغمه اى بيرون نمى آيد.
پرندگان آواز میخوانند ولى انسان خواندن را فراموش كرده است.
ابرها در آسمان ظاهر مى شوند و طاووسها مى رقصند ولى انسان رقص را از ياد برده و عاجز و فلج شده است.
درختان جوانه مى زنند...
ولى انسان فقط فكر مى كند.
هرگز احساس نمى كند.
بدون احساس، شكوفايى ممكن نيست.
گل طلايى كه در اين يك ماه درباره اش صحبت كرده ايم، در درون شما قرار دارد. منتظر است.
زندگى هاى بى شمار و قرنهاست كه منتظر مانده است.
شما كى مى خواهيد به آن توجه كنيد و امكان شكوفايى اش را فراهم آوريد؟
تا زمانى كه تبديل به گل طلايى نشويد ـ گلى كه يوگى ها آن را نيلوفر هزار برگ مى نامند (ساهاسرارا)
و زندگى تان چون گلى باز نشود و عطر آن پراكنده نگردد، در بيهودگى زندگى را گذرانده ايد.
مانند داستان زندگى انسانى احمق و
مقلد ی خواهد بود كه سراسر خشم و اضطراب و درنده خويى است.
و داراى هيچ معنايى نيست
بار ديگر به زندگى تان نگاه كنيد.
آن را بررسى و مشاهده كنيد.
هيچ كس به شما كمك نخواهد كرد.
شما تا به حال به ديگران متكى بوده ايد.
به همين دليل است كه احمق شده ايد.
اكنون بايد مراقب باشيد و خود مسئوليت زندگى تان را بپذيريد.
شما اين دين را به خود داريد كه نگاهى عميق و نافذ به آنچه كه تا به حال با زندگى تان انجام داده ايد بيندازيد.
اگر در قلبتان شعرى وجود ندارد، زمان را از دست ندهيد. به قلبتان كمك كنيد تا شعر بيافريند.
اگر در زندگى تان جايى براى ماجراهاى عاشقانه وجود ندارد، مرده ايد و هم اكنون در گور خود زندگى مى كنيد.
از آن خارج شويد!
بگذاريد در زندگى تان ماجرايى احساسى و خيال انگيز وجود داشته باشد.
ميليونها شكوه و زيبايى در انتظار شماست. درصدد جستجو و كشف آن برآييد.
شما به حركت خود در اطراف معبد زندگى ادامه ميدهيد . قلب، در آن معبد است.
بنابراين:
هوش حقيقى مانند فكر و منطق عقلانى نيست. بلكه امرى احساسى و قلبى است.
هوش حقيقى عشق است
#اشو
@oshoi
برای آنچه در اطرافت وجود دارد،
"شرط نگذار"
نگو اگر چنان باشد یا نباشد تو راحت هستی،
تو فقط پذیرا باش.
اگر چیزی در اطرافت تو را آزار می دهد،
دلیلش را در درونت پیدا کن، دلیلش تو هستی،
تو باید انتظاری داشته باشی، باید خواسته ای داشته باشی یا شرطی گذاشته باشی.
#اشو_الماسهای_آگاهی
@oshoi
#سوال_از_اشو
حماقت چیست؟
لطفا هوش و حماقت را بیشتر برایمان توضیح دهید:
ادامه پاسخ
هوش يعنى:
برقرارى ارتباط با واقعيت،
بدون داشتن آمادگى قبلى.
رويارويى با زندگى وقتى كه خود را آماده نساخته ايد، فوق العاده زيباست، زيرا در آن زمان زندگى، تازه، جوان، سيال و روان مىشود و با شگفتى ها و اتفاقات غيرمنتظره اش اجازه نمى دهد كه دچار ملالت و دلتنگى شويم.
افراد نادان و كم هوش، احساس كسالت مى كنند، زيرا پاسخ هاى ديگران را جمع آورى كرده و مرتب تكرار مى كنند. چشمهايشان چنان انباشته از دانش شده است كه نمى توانند آنچه را كه اتفاق مى افتد ببينند. آنها زیادی می دانند بدون اینکه واقعا بدانند، زیرا دانا و خردمند نیستند.
"پانيتا" تو اين را نيز پرسيدى كه:
"چه ارتباطى ميان هوش قلبى(فطرى) و هوش ذهنى وجود دارد؟"
آنها کاملا عكس يكديگرند.
هوش ذهنى اساسا هوش نیست، بلکه قابليت كسب معلومات و دانش است. ولى تنها هوشى كه وجود دارد، هوش ذاتى است.
ذهن فقط يك مخزن است و اطلاعاتش هميشه قديمى است. هرگز تازه و بديع نيست.
ولى ضبط اطلاعات براى مقاصد معينى بسيار مفيد است، زيرا انسان در زندگى به آنها نياز دارد. لازم است كه بسيارى از چيزها را به ياد آوريم. ذهن و مغز يك رايانه ى زنده است.
شما مى توانيد اطلاعات زيادى را در آن جمع كنيد
و هر زمانى كه بخواهيد آنها را استخراج كرده و استفاده كنيد. ذهن براى رياضيات و محاسبات و زندگى روزانه،
و در بازار و كسب و كار، بسيار مفيد است.
اما اگر فكر كنيد كه تمام زندگى شما همين است، در حماقت باقى خواهيد ماند. و هرگز به زيبايى احساس و شادی و سرور باطنى، نيايش، سفر، عشق، و فيض الهى، كه تنها از طريق قلب بر شما فرو مى ريزد، آگاه نمى شويد،
زيرا خدا تنها از راه قلب وارد مى شود.
#هوش فطرى (قلبى) به زندگى تان روحى شاعرانه مى بخشد، پاهايتان را به رقص وامیدارد، زندگى تان را آكنده از خنده و جشن و شادى و سرور مى سازد، به شما حس شوخ طبعى مى دهد، و شما را مستعد عشق ورزيدن
و مشاركت مى كند.
زندگى حقيقى اين است.
اگر با ذهنتان زندگى كنيد، مانند آدم آهنى، يك زندگى مكانيكى خواهيد داشت.
آدم آهنى ها بسيار با كفايت هستند.
اصولا ماشینها از انسانها كارآمدترند.
شما مى توانيد از طريق ذهنتان چيزهاى زيادى كسب كنيد، و ممكن است از سطح زندگى بالاترى نيز برخوردار شويد، ولى هرگز زندگى خوبى نخواهيد داشت.
زندگى امرى فطرى است و فقط مى توان از راه دل موجب رشد آن شد.
#عشق در سرزمين دل مى رويد و رشد مى كند. تمام چيزهايى كه زيبا، باارزش، مهم و پرمعنا هستند از طريق قلب به دست مى آيند.
قلب درونى ترين مركز،
و ذهن فقط محيط بيرونى شماست.
زندگى با ذهن مانند اين است كه شما در محيط دايره اى زندگى كنيد، بدون اينكه هرگز از زيبايى ها و گنجهاى درون آن آگاه شويد.
زندگى به اين روش احمقانه است
#ادامه_دارد.....
#اشو
@oshoi
مراقب ذهنت باش!!!
تو هرگز به ذهن همچون یک مادهی مخدر فکر نکرده بودی؟
ذهن یک مخدّرِ بسیار ظریف است
و جامعه از همان کودکی پیوسته شما را تخدیر میکند: این بخشی از زندگیات میشود و همهچیز را رنگ میزند
هرچه که میبینی، توسط ذهن میبینی،
به هرچه که گوش بدهی، توسط ذهن میشنوی و ذهن در تفسیرکردن به طرفداری یا مخالفت بسیار سریع عمل میکند.
وقتی سخنان مرا میشنوی، اگر به فکر طرفداری یا مخالفت باشی، همیشه مرا از دست خواهی داد.
مردی مست راه خودش را به یک باشگاه شنای درجه یک پیدا کرده و کنار استخر ایستاده بود که مدیر باشگاه به سراغش رفت و گفت: “ببخشید قربان، ولی باید از شما بخواهم که اینجا را ترک کنید.”
مرد مست گفت: “چرا باید اینجا را ترک کنم؟”
مدیر گفت: “چون شما در استخر ادرار میکنید!”
مرد گفت: “میخواهی به من بگویی که در این باشگاه من تنها کسی هستم که در استخر ادرار میکند؟”
مدیر پاسخ داد: “از بالای تخته شیرجه، بله!”
تو نمیدانی کجا ایستادهای، چه میکنی، و کیستی
تمام تلاش من در اینجا این است که شما را به حواس خود بیاورم
از ذهن mind به حواستان senses.
ذهن، شما را در نوعی دیوانگی نگه میدارد. ذهن، جنون است؛ تفاوت فقط در درجات است. افراد رسماً دیوانه فقط قدری از تو جلوتر هستند، فقط همین.
شاید تو نود درجه در ذهن باشی، دیگری ۹۹ درجه و دیگری مرز را رد کرده و به صد درجه رسیده؛ آنوقت دیوانه است.
انسان سلیم، کسی است که از ذهن بیرون آمده باشد.
زیرا آنوقت بینش تو روشن است و ابرآلوده نیست، آگاهی تو خالص است:
مانند آینهای که هیچ غباری روی آن نیست.
ذهن ات پیوسته رویا میبیند.روز و شب،
هر روز و هر روز به رویادیدن ادامه میدهد.
در روز، رویاها را افکار میخوانند؛ رویاهای کلامی هستند
در شب، افکار را رویا میخوانند؛ آنها افکار تصویری هستند. ولی تفاوتی وجود ندارد. و حتی وقتی که بیدار هستی، اگر چشمانت را ببندی و به درون نگاه کنی، جریانی ظریف از رویاهای تصویری را خواهی دید که مانند یک جریان زیرین ادامه دارند و جاری هستند.
مراقبه یعنی انداختنِ این جریان:
نه فکرکردن هست و نه رویادیدن؛ فقط بودن.
و سپس، ناگهان آنچه میگویم را خواهی دید. موضوع متقاعد شدن از حقیقتِ گفتهها نیست؛ بلکه یک تشخیص است.
حقیقت هرگز یک نتیجهگیری نیست؛
همیشه یک تشخیص، یک الهام است.
مردی به دوستش گفت: “من هر شب کابوس بدی را میبینم. میبینم که سوفیالورن کاملاً برهنه وارد اتاقم میشود!”
دوستش گفت: “چی؟ تو این را کابوس میخوانی؟”
گفت: “البته که کابوس است! زیرا هر بار که میآید، در را چنان محکم پشت سرش به هم میزند که از خواب میپرم!”
وقتی با من هستی، تمام این چیزهای بیمعنی را متوقف کن! من اینجا نیستم تا کمک کنم شما روشنتر فکر کنید، منطقیتر فکر کنید، پیچیدهتر و فلسفیتر فکر کنید
تمام تلاش من این است که شما را از حماقت اینگونه تفکرات هشیار سازم
آنگاه سکوت خواهد آمد، و همراه با سکوت، دیدن خواهد آمد.
وقتی همهچیز در درونت ساکن باشد، وقتی چیزی درونت در حرکت نباشد، قادر خواهی بود بدانی که من چه میگویم، و بودا در بیست وپنج قرن پیش چه گفته، یا 'کو هسوان' در دو هزار سال پیش چه گفته است.
نه تنها مرا درک خواهی کرد، بلکه تمامی بیداران در گذشته، حال و آینده را نیز درک خواهی کرد؛ زیرا قادر خواهی بود خودت تشخیص بدهی، قادر خواهی بود تا خودت آن را مزه کنی.
نکته در تجربهی چشیدنِ حقیقت است.
#اشو
#تائو: دروازهی طلایی
@oshoi
#سوال_از_اشو
اشو عزیز، درک کردن یعنی چه؟
#پاسخ:
این واژه ی انگلیسیunderstanding قدری عجیب است، ولی بااهمیت:
هروقت چیزی را می دانی، تو روی آن ایستاده ای و آنچه که می دانی در زیر تو ایستاده است
تو بالاتر رفته ای. به عبارت دیگر:
همانطور که آگاهی تو بالاتر می رود، چیزهای بیشتری در زیر قرار می گیرند. چیزهایی که در پایین قرار بگیرند، آن ها را درک کرده ای
چیزهایی که دربالای تو ایستاده اند، باید برای درک آن ها بازهم بالاتر بروی
فقط بالاتر است که پایین تر را درک می کند، پایین تر نمی تواند بالاتر را درک کند
پس نکته ی اساسی این است که تو باید تا حد ممکن در آگاهی خود بالاتر بروی
و همچنانکه تو به دورانداختن دانش غیرلازم، که بار اضافه است، ادامه می دهی، آگاهی و معرفت تو به بالاتررفتن ادامه می دهد
هرچیز وام گرفته شده یک بار است و یک مانع
تو باید چنان سبک باشی که بتوانی همچون یک عقاب پرواز کنی و به آسمان های دوردست صعود کنی
نخستین فردی که روی کره ی ماه راه رفت... وقتی از سفر بازگشت، از او پرسیده شد که اولین نظرش و احساسش چه بود؟ او که روی ماه ایستاده بود و از آنجا به آسمان و به زمین نگاه کرده بود، نخستین فکری که به نظرش آمده چه بود؟
و پاسخ او بسیار اهمیت دارد
او گفت: "اولین فکر من این بود،
زمین عزیز من! برای نخستین بار درک کردم که آمریکایی وجود ندارد و روسیه ای وجود ندارد و چینی وجود ندارد و هندوستانی وجود ندارد. یک زمین بیشتر وجود ندارد
زمین من! هیچ خطی وجود نداشت، هیچ تقسیمی وجود نداشت، این ها همگی ساخته ی انسان هستند. و عجیب ترین چیزی که دیدم این بود که زمین درست مانند ماه به نظر می رسد و می درخشد." زمین هشت بار از ماه بزرگتر است، پس فقط دیدن یک ماه که هشت برابر بزرگتر باشد با نوری که هشت برابر بیشتر است.... و خود ماه فقط همچون یک صحرای خشک به نظر می رسید، بدون یک قطره آب، بدون یک گیاه و سبزی و هیچ موجود زنده در هیچ کجا... فقط سکوت
و من این سکوت را سکوت مرگ می خوانم
زمین ما نیز ساکت است، ولی وقتی که باد از میان درختان می گذرد...
و زندگی هست...
و پرندگانی که می خوانند؛ و نور هست
و وقتی در سکوت نیمه ی شب، مرغ شب می خواند، آیا فکر می کنی که سکوت را برهم می زند؟
نه، عمق آن سکوت را بیشتر می کند؛ آن را آهنگین تر می کند. و وقتی مرغ شب خاموش می شود سکوت شب از قبل عمیق تر می شود. این سکوت زنده است
همیشه به یاد داشته باش، هر کیفیتی که زندگی در آن نباشد، ارزش داشتن را ندارد
یک قدیس تا زمانی که نتواند برقصد، یک قدیس نیست؛ فقط یک فسیل بی جان است
وقتی که شروع کنی به دیدن که حتی حقیقت، مراقبه، زیبایی یا فضیلت همگی آواز خودشان را دارند ، خوانده شده یا خوانده نشده ، آنوقت وارد دنیای رازها شده ای
مرگ رازی در خود ندارد، مرگ یک خیابان بن بست است
زندگی یک روند همیشه جاری است، برای همیشه و همیشه. فقط معرفت خویش را بالا ببر و ادراک تو گسترده تر خواهد شد و بالاتر خواهد رفت
زمانی که ادراک تو به بالاترین نقطه می رسد، همه چیز در زیر آن قرار دارد
این دقیقاٌ معنی ادراک و فهمیدن است. اینک تو درک می کنی.
#اشو
#روح_عصیانگر_ص351
#برگردان: محسن خاتمی
@oshoi
تجربه خداگونگی، در درون تحول عظیمی پدید می آورد. یک دگردیسی
تو انسان جدیدی می شوی، با مهر و عشق و درک با هوشمندی بدون ترس از مرگ،
زیرا تو جاودانگی ات را می شناسی،
مرکزت را می شناسی.
#اشو
@oshoi
وقتی خشمگین میشوی، سعی کن هشیار باشی، ناگهان خواهی دید که:
یا میتوانی خشمگین باشی،
و یا میتوانی هشیار باشی؛
نمیتوانی هر دو با هم باشی!
وقتی شهوت در تو بر میخیزد سعی کن هشیار باشی، ناگهان خواهی دیدی که یا میتوانی شهوانی باشی و یا میتوانی هشیار باشی؛
هر دو با هم امکان ندارد
این به تو کمک میکند تا این واقعیت را ببینی که هشیاری آن پادزهر است و نه کنترل، اگر بیشتر و بیشتر هشیار باشی،
انرژی شروع میکند به حرکت در بُعدی کاملاً متفاوت.
همان انرژی که در خشم، در طمع، در سکس حرکت میکرد؛ در تو همچون ستونی از نور حرکت میکند
و این هشیاری والاترین حالت تکامل انسانی است.
زمانی که انسان تماماً هشیار است،
خدا میشود.
تا وقتی به این وضعیت دست پیدا نکنی، زندگیت یک اتلاف بوده است.
ما مانند افراد مست زندگی میکنیم.
#اشو
@oshoi
#جاودانگی
جاودانگي، تداوم زمان براي هميشه نيست
معنايي كه در فرهنگهاي لغات براي جاودانگي آمده، اين است:
براي هميشه، و هميشه، براي هميشه،
بخشي از زمان است كه بطور نامحدود تداوم مي يابد. با وجود اين، همچنان بخشي از زمان و از جنس زمان است.
جاودانگي يعني:
جهش به بيرون از زمان كه همان
بي زماني است
زمان حال، دريچه اي به روي جاودانگي است.
گذشته و آينده بخشهايي از زمان هستند. حال تنها ميان اين دو است؛
ميان گذشته وآينده.
اگر كاملا آگاه و هوشيار باشيد، بودن در حال را درك مي كنيد. در غير اينصورت، پيوسته آنرا از دست ميدهيد.
ميان گذشته و آينده فاصله اي وجود دارد:
اكنون كه مدخل ورود به جاودانگي است
تنها جاودانگي است كه شادي و سرور را به همراه دارد.
در زمان، خوشي و درد را تجربه مي كنيد؛ در حاليكه هر دوي آنها گذرا هستند. طبيعت آنها بگونه اي است كه مي گذرند. درد مي آيد و مي رود. خوشي مي آيد و مي رود. آنها موقتي اند، مثل حبابهاي روي آب...،
#سرور_يگانه_است، رفتن به ماورا است. سعي كنيد بيشتر و بيشتر در زمان حال باشيد. خيلي در خيالات و ذهنيات خود غرق نشويد.
هرگاه خود را در حال پرسه زدن در خيالات يا ذهنيات خود يافتيد، به زمان حال و آنچه در حال انجامش هستيد، بازگرديد؛ به جايي كه هستيد، به كسي كه هستيد...
بارها و بارها خود را به زمان حال بازگردانيد. بودا اين عمل را
#دوباره_يافتن_خود ناميده است.
پس تا مي توانيد خود را دوباره و دوباره بازيابيد و متوجه خواهيد شد كه جاودانگي چيست.
#اشو
@oshoi
موسیقی بی کلام،
مناسب جهت آرامش
همراه با صدای طبیعت
Relaxation
@oshoi
برای شروع و قدم گذاشتن در راه حقیقت چند اصل را باید مورد توجه قرار دهید
اولین اصل اینست:
در زمان حال زندگی کنید.
برای چند روز از عادت قدیمی خود دست بردارید و راجع به گذشته و آینده فکر نکنید.
اگر اجازه بدهید که افکار بیفایده ی گذشته و آینده شما را با خود ببرند، لحظه موجود و زنده را بدون بهره خواهید گذاشت.
نه گذشته و نه آینده هیچ کدام وجود ندارند.
گذشته که فقط یک خاطره است.
و آینده هم یک تصور
فقط این حال است که حقیقت دارد..
و اگر قرار باشد که حقیقت دریافت شود، فقط از طریق زمان حال ممکن است.
شما باید فقط در همین لحظه ی موجود زندگی کنید. مراقب باشید. این مراقبت کردن عادت همیشگی شما را در هم خواهد شکست و دیگر اجازه نخواهید داد که گذشته مرده و بی جان، لحظه ی زنده ی شما را خراب کند.
دومین اصل اینست:
طبیعی زندگی کنید.
تمام رفتار و منش بشر امروز مصنوعی و ساختگی و نتیجه ی قراردادها و شرایط مختلف اجتماعی است. ما خود را در پوششی کاذب بسته ایم و بخاطر همین پوشش، رفته رفته از ماهیت اصلی خویش دور شده ایم
این پوشش دروغین را بدور اندازید و آنچه را که هستید ببینید. درست مثل هنرپیشه ها که پس از اتمام کارشان روی صحنه ی تئاتر به پشت صحنه میایند و لباسشان را درمی آورند و گریم خود را پاک میکنند، شما هم چند روزی ماسک دروغین را از چهره ی خویش بردارید و بگذارید که طبیعت واقعی شما خودش را نشان دهد.
سعی کنید با این طبیعت راستین تان، زندگی کنید.
حقیقت از همین راههای ساده بدست میآید.
در این چند روز بگذارید که فقط خودتان باشید،
بدون شغل و مرتبت تان، بدون نام و نشان و اصل و نسب تان.
سومین اصل اینست:
#تنهایی
در عین حال که در جمع هستید، سعی کنید تنهایی خود را حفظ کنید.
انسان طبیعتاً تنها به دنیا میآید و تنها میرود.
در تنهایی حقیقت بر او آسانتر آشکار خواهد شد، اما معمولاً انسان هرگز تنها نیست و همیشه توسط دیگران احاطه شده است. حتی اگر جمعیت و غوغا در اطراف وی نباشد، در درون او غوغا وجود دارد. این غوغا و ازدحام باید از میان برود.
نگذارید درونتان از غوغا پر شود، همین طور در خارج از وجودتان نیز آرامش را حفظ کنید.
برای چند روز، قوم و خویش و دوست و دشمن را فراموش کنید. بگذارید بدون ایشان، خویشتن خود را پیدا کنید،
اینها نمی گذارند انسان بداند که کیست.
#اشو
@oshoi
مردُم حتی از سادهبودن هم آرمان ساختهاند؛
حماقت انسان تا این حد است.
سادهبودن هرگز نمیتواند یک آرمان باشد؛
زیرا هیچ آرمانیقادر به خلقِ سادگی نیست
این آرمان است که تو را مسموم و پیچیده ساخته، تو را تقسیم کرده، و از وجود تو دو شخص آفریده:
ـ یکی آنکه هستی
ـ و دیگری آن که مایلی باشی
اینک یک ستیزِ درونی و جنگ داخلی برپا خواهد شد.
و زمانی که با خودت بجنگی،
شخصِ خشن بخواهد غيرخشن شود،
انسان زشت بخواهد زیبا شود و ...
وقتی تو پیوسته در کوشش هستی
و تلاش میکنی تا چیزی غیر از آنکه هستی باشی
انرژی تو در این نزاع تلف میشود
و هرز میرود.
در مراقبه تو همیشه برندهای، چرا؟
در مراقبه چه رخ میدهد؟
در مراقبه، تو ساده میشوی:
دیگر آینده موضوع توجه تو نیست.
تمامِ مراقبه یعنی همین قطع علاقه کردن نسبت به گذشته و آینده.
و بودن در اینک و اینجا.
#اشو
#راز_جلد_اول
#برگردان: محسن خاتمی
@oshoi
#سوال_از_اشو
حماقت چیست؟
لطفا هوش و حماقت را بیشتر برایمان توضیح دهید:
#پاسخ
به ما آموخته اند كه خود را با ديگرى مقايسه كنيم. و ما نيز دايما به طور مستقيم و يا غيرمستقيم در حال مقايسه ايم.
زندگى ما در مقايسه مى گذرد.
با مقايسه هرگز نمى توانيد به خود احترام بگذاريد، زيرا بعضى از شما زيباتر، قدبلندتر، سالمتر، داراى صوتى آهنگين تر،
و يا داراى خصوصيات بهترى هستند.
و اگر به مقایسه ادامه دهید دایما تحت فشار بيشترى قرار مى گيريد.
ميليونها انسان در جهان وجود دارند و اگر بخواهيد خود را با آنها مقايسه كنيد نابود مى شويد.
شما داراى روح و طبيعت زيبايى هستيد كه آماده ى شكفتن و تبديل شدن به گل طلايى است.
ولى شما هرگز چنين فرصتى را فراهم نمى آوريد.
سعى كنيد سبكبار باشيد و تمام قيد و بندها را كنار بگذاريد و بخواهيد كه دوباره معصوميت و كودكى خود را بازيابيد.
اين گفته ى مسيح درست است كه مى گويد:
"تا وقتى كه دوباره متولد نشويد،
به قلمرو الهى راه نخواهيد يافت"
من نيز همين عقيده را دارم.
تا وقتى دوباره متولد نشويد...
بگذاريد بار ديگر معنويت در شما بيدار گردد.
بارهاى زايدى را كه بر شما تحميل كرده اند به دور افكنيد و با نشاط و نيرويى تازه و دوباره از نو شروع كنيد.
پس از آن، از ميزان هوش و شعورى كه فوراً از خود نشان مى دهيد بسيار متعجب خواهيد شد
"پانيتا" پرسيد كه:
"هوش دقيقاً چيست؟"
هوش، توانايى درك و مشاهده، و زندگى كردن بر اساس طبيعت راستين خويشتن است.
و حماقت چيست؟
حماقت پيروى، تقليد، اطاعت و نگاه كردن از طريق چشم ديگران است.
استفاده و پذيرش دانش ديگران به عنوان دانش خويش عملى احمقانه است.
به همين دليل است كه مقلدان مذهبی تقريبا همیشه افرادی کند ذهن و کم هوش اند.
آنها همه چيز را طوطى وار تكرار مى كنند و مانند ضبط صوت مى توانند ماهرانه تكرار كنند.
اما زمانى كه با موقعيتى جديد روبه رو مى شوند كه در كتابهايشان نوشته نشده است، گيج و سردرگم مى شوند
آنها از هوش بى بهره اند.
هوش قابليت پاسخگويى به اتفاقاتى است كه در هر لحظه از زندگى روى مى دهد و بر طبق برنامه اى نيست.
افراد بى استعداد و كند ذهن برنامه ريزى مى كنند، زيرا از اين مى ترسند كه به هنگام مواجهه با واقعيتهاى زندگى نتوانند هوش كافى از خود نشان دهند. آنها نيازى نمى بينند كه خود را آماده سازند، زيرا گفته هاى ديگران را تكرار مى كنند و سؤالات را قبل از اينكه مطرح شود پاسخ مى گويند.
و بدين ترتيب حماقت خود را به ثبوت مى رسانند، زيرا هر زمان و هر لحظه مشكلات و ابهامات مربوط به خود را دارد.
اگر شما پاسخ سؤالات را از قبل در ذهن تان آماده ساخته باشيد، حتى قادر به شنيدن سؤالات نيز نخواهيد بود، زيرا آنقدر ذهن خود را از پاسخ هايتان پر كرده ايد كه ديگر قادر به شنيدن و يا سودمند بودن نخواهيد بود، و هر عملى كه انجام مى دهيد، براساس پاسخهايى است كه از قبل آماده شده و نامربوطند، زيرا با واقعيت زندگى آنچنان كه هست، هيچگونه ارتباطى ندارند
#ادامه_دارد.....
#اشو
@oshoi