مسيح تا آخر عمرش از پادشاهی درون سخن گفت، اما هيچكس منظورش را درست نفهميد. همانگونه كه درمورد تمام ديگر انسانهاي بيدار مانند (مولانا، حافظ، شمس تبریزی، بودا و...) چنين شده
هيچكس به درستي منظورشان را درک نکرده است
پادشاهي واقعي و ملکوت خداوند در درون توست از ازل در درون تو بوده
لازم نيست آنرا بيافريني
فقط بايد به يادش آوري
پادشاهي ما در درون ماست
در دنياي بيرون محكوم به گدا ماندن هستيم
هركاري انجام دهيم اين حقيقت بنيادين تغيير ناپذير است
مي توانيم پول، قدرت، جاه و مقامي فراوان به دست آوريم اما:
در پشت تمام اين ظواهر همچنان آن گدا پنهان و باقی خواهد ماند.
#اشو
@oshoi
موفقیت، در درون خدا و با خدا است
و به یاد داشته باش:
منظورم از “خدا” شخصی نیست که جایی در آسمانها نشسته باشد، بلکه همان روح کیهانی است، تائو یا قانونی که در تمام جهان هستی جاری و نافذ است. همان روح جاودانه که تو از آن زاده شدهای و روزی به سمت او باز میگردی.
وقتی تو نباشی و خداوند باشد،
بیدرنگ قدرتمند هستی
وقتی تو باشی و خدا نباشد،
ناتوان هستی
و همین دلیل آنست که هرکاری میکنی شکستی عجیب در پی دارد.
هرکاری که بکنی به نوعی با شکست رو به رو میشود
آیا این شکست را بارها و بارها در زندگی نچشیدهای؟
با یک زن شکست میخوری
با یک مرد شکست میخوری
با زنی دیگر شکست میخوری
با مردی دیگر شکست میخوری
در این شغل شکست میخوری
در آن شغل شکست میخوری
پیوسته شکست و شکست و شکست….
و بازهم نکته را نمیبینی، درس را نمیآموزی که اینگونه که پیش میروی محکوم به شکست هستی
تو، آنگونه که هستی، علت ریشهای شکستها هستی.
این “خود” را... این “من” را رها کن
و بگذار خداوند کار کند. و آنگاه شکستی وجود ندارد، هیچ امکانی برای شکست وجود ندارد؛ آنوقت ناکامی وجود ندارد
در خداوند زندگی کن و یک زندگی سالم، و مقدس خواهی داشت.
#اشو
@oshoi
مسافري در مسافرخانه مي ايستد.
شبي را در آنجا مي گذراند، غذايش را مي خورد و تا چنين مي كند، بارديگر وسايلش را مي بندد و به سفر ادامه مي دهد.
ولي آن ميزبان ، او جايي براي رفتن ندارد.
كسي كه نمي ماند ميهمان
و كسي كه مي ماند، ميزبان است
حالا تو كيستي؟ ميهمان يا ميزبان؟
مراقبه كن. نياز به هيچ پرسشي نيست
درعوض، درك كن.
زيرا تمام پاسخ ها مال ميهمان است و فقط ادراك به ميزبان تعلق دارد. ولي مرا باور نكن.
شايد من فقط تو را فريب مي دهم
به درون برو و خودت درياب.
#اشو
رهاگشتن از گذشته
BREAKING FREE FROM THE PAST
@oshoi
#سوال_از_اشو
استاد عزیز، لطفاً در مورد احساس مالکیت صحبت کنید.
#پاسخ:
هیچ چیز بدتر از این نیست که:
یک وجود را به یک شیئ تنزل بدهی
و مالکیت یعنی این..
فقط اشیاء را میتوان مالک شد.
با یک وجود میتوانی ارتباط داشته باشی. میتوانی عشقت را، شعرت را، زیباییات را،
بدنت را و ذهنت را شریک بشوی.
میتوانی شریک شوی ولی نمیتوانی معامله کنی
نمیتوانی چانه بزنی.
نمیتوانی زن یا مردی را تصاحب کنی.
ولی همه در روی زمین به همین کار مشغول هستند.
نتیجه همان تیمارستانی میشود که آن را سیارهی زمین میخوانیم
مردم سعی دارندکه همدیگر را تصاحب کنند، طبیعی است که این غیرممکن است، طبیعت امور چنین است که این نمیتواند ممکن شود آنگاه رنج وجود خواهد داشت. هرچه بیشتر سعی کنی که شخصی را به تصاحب درآوری، آن فرد بیشتر سعی میکند که از تو مستقل شود، زیرا این حق مادرزادی هر فرد است که آزاد باشد، خودش باشد.
تو به حریم خصوصی دیگری تجاوز میکنی، جایی که مقدسترین مکان در تمام دنیاست.
تنها مکان مقدس به معنی واقعی، حریم شخصی فرد است ــ استقلال او، وجود او.
اگر عاشق یک شخص باشی، هرگز به حریم شخصی او تجاوز نخواهی کرد. هرگز سعی نخواهی کرد که یک کارآگاه باشی، فضولی کنی و به فضای و به حریم شخصی آن فرد سرَک بکشی
به فضای خصوصی او احترام خواهی گذاشت.
ولی فقط به این بهاصطلاح عشاق نگاه کن
زن و شوهرها و دوستپسرها و دوستدخترها ــ تنها کاری که در تمام اوقات میکنند این است که راههایی برای تجاوز به حریم شخصی دیگری بیابند و وارد دنیای خصوصی او شوند.
آنان نمیخواهند که دیگری دنیای شخصی و
خصوصی خودش را داشته باشد
چرا؟
اگر آن شخص مستقل باشد، فردیت و فضای خصوصی خودش را داشته باشد آنان میترسند. شاید آن فرد دیگر فردا او را دوست نداشته باشد ــ زیرا عشق چیزی ایستا و پایدار نیست.
عشق لحظهای است و هیچ ربطی با دایم بودن ندارد. شاید تا ابد ادامه داشته باشد، ولی در اساس عشق پدیدهای است گذرا و موقتی.
اگر در لحظهی بعدی رخ داد، تو برکت یافتهای.
اگر رخ نداد، باید سپاسگزار باشی که ِ دستکم در آن زمان رخ داده بود
باز بمان: شاید بار دیگر رخ بدهد ــ اگر نه با همان شخص، آنگاه با شخصی دیگر.
موضوع طرف مقابل نیست، موضوع ِ خود عشق است. عشق باید جاری باقی بماند و نباید متوقف شود.
ولی مردم در حماقتهای خودشان شروع میکنند به فکر کردن:
"اگر این شخص از دست من برود، تمام عمرم بدون عشق گرسنه خواهم ماند."
و او نمیداند که با کوشش در نگه داشتن این شخص در حبسابد، گرسنه خواهد ماند؛ اینگونه، او عشقی دریافت نخواهد کرد
تو نمیتوانی از یک برده عشق دریافت کنی نمیتوانی از اشیایی که در تملک داری عشق دریافت کنی:
از صندلی و از میز و از خانه و از اثاث خانه نمیتوانی عشق دریافت کنی.
عشق را فقط میتوانی از فردی آزاد، که منحصر به فرد بودن او را محترم شمردهای، دریافت کنی، کسی که آزادی او را حرمت نهادهای. به سبب آزادی آن شخص بوده است که این لحظه از عشق رخ داده است. با کوشش برای تصاحب و ایجاد الزامهای قانونی مانند ازدواج، آن را نابود نساز. بگذار دیگری آزاد باشد و خودت آزاد بمان. و اجازه نده هیچکس دیگر نیز تو را به تملک خود درآورد
تصاحب کردن و مورد تصاحب واقع شدن، هردو زشت هستند. اگر تصاحب شوی، روح خودت را از دست خواهی داد.
عشاق فقط زمانی عشق میورزند که رابطهشان هنوز تثبیت نشده است. زمانی که رابطه تثبیت شد، عشق ناپدید خواهد شد. زمانی که رابطه تثبیت شد، بجای عشق چیز دیگری اتفاق میافتد: تصاحبگری
آنان بازهم آن را عشق میخوانند، ولی تو نمیتوانی ِ جهانهستی را فریب بدهی.
#اشو
#کتاب_زن
@oshoi
رہ میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم، که رند است
نه در میخانه، کین خَمّار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
شعر: #عطار
آواز: محمدرضا شجریان
روز عطار گرامی باد
@oshoi
تصور خداوند از لحاظ عقلی محال است،
و به همین دلیل است که عقل به انکار او برمی خیزد. یا نظام های عقلی بی پایهای را دربارة او می آفریند،
که از انکار صرف خطرناکتر است.
ذهن فقط در دایرة شناخته ها کار می کند؛
ذهن نمی تواند از دنیای شناخته ها فراتر برود.
از نظر ذهن، ناشناخته وجود ندارد.
عطار می گوید: تو دربارة خویشتن راستینت در اینجا و در این مرتبه، چیزی نمی دانی.
تو همچون مومی، در کندوی عسل
موم دربارة آتش و آب شدن چه می داند؟
اما وقتی که موم به مرتبة شمع مومی می رسد
و نور می افشاند،
آنگاه هم آتش را می شناسد، هم آب شدن را
#اشو
#یک_فنجان_چای
روز عطار گرامی باد
@oshoi
ما همگی بخشی از نظامی واحد هستيم
به درون برو!
در درون وجودت بياساي تا آرام آرام با ژرف تر شدن آسودگي ات، با جاي گرفتن آرامش در وجودت، آنگاه كه هيچ چيز تو را آشفته نمي كند، آنگاه كه در مركز طوفان پابرجا مي ايستي،
شعف و شادماني به پا خيزد.
و صد البته انسان شادمان، خير و بركت عالم است، درست همانگونه كه انسان بدبخت مصيبت عالم است
اگر تو فقط بتواني به ياد داشته باشي كه:
الهي هستي، همين بمعناي رسيدن به معناي واقعي مراقبه است
و بعد مي فهمي كه همه الهي هستند.
"تو فقط زماني مي تواني الهي باشي كه همه الهي باشند."
تو فقط در يك هستي الهي مي تواني الهي باشي.
ما همگي بخشي از نظامي واحد هستيم
با فهم اين موضوع رازهاي بسياري براي تو آشكار مي شود.
و بعد احساس مي كني در حال پروازي.
بي وزن مي شوي، بال در مي آوري
و اين #عبادت_واقعي_توست.
#اشو
@oshoi
هر موجودی، یك سرود الهی است بی همتا؛
منحصر به فرد، تكرار نشدنی و غیر قابل مقایسه.
#اشو
@oshoi
ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻘﻄ ﺑﺮاﻱ اﻳﻦ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﻴﺮ ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭاﻗﻌﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﭘﺴﺖ و ﺑﻴﻨﻮا ﺑﺎﺷﻨﺪ،
ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻄ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﺯ ﻋﻘﺪﻩ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺭﻧﺞ ﻣﻴﺒﺮﻧﺪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺗﺤﺴﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺭا ﺑﺮاﻧﮕﻴﺰﻧﺪ.
ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻭاﻻﺗﺮ اﺳﺖ، ﻫﺮﮔﺰ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﺎ اﺣﺪﻱ #ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ.
اﻭ ﻣﻲ ﺩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻴﺎﺱ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﺳﺖ.ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ اﻳﻦ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻲ ﺩاﻧﺪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯﻩ اﻭ ﻗﻴﺎﺱ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮﻧﺪ
اﻭ ﻧﻪ ﻭاﻻﺗﺮ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺣﻘﻴﺮﺗﺮ...
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻭاﻗﻌﺎ ﺯﻳﺒﺎﺳﺖ
ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺭا ﻛﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬاﺭ، ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻲ ﺑﻲ ﻛﻢ و ﻛﺎﺳﺖ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻱ
و ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻟﺬﺕ ﻣﻲ ﺑﺮﺩ، ﻫﻴﭻ ﻣﻴﻠﻲ ﺑﻪ ﺗﻤﻠﻚ ﻧﺪاﺭﺩ, ﺯﻳﺮا ﻣﻲ ﺩاﻧﺪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﻭاﻗﻌﻲ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻪ اﺭﺯﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺩاﺭﻧﺪ،
ﻗﺎﺑﻞ ﺧﺮﻳﺪاﺭﻱ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ.
#اﺷﻮ
@oshoi
شک کنید،
زیرا شک کردن تعالی انسانی است.
و گناه نیست
و نشانهی هوشیاریست.
شما هیچ مسئولیتی به یک
ملت، کلیسا، دین و یا خدا ندارید .
مهم ترین مسئولیت یک انسان
خودشناسیست.
#اشو
@oshoi
#بالاترین_رهایی
بالاترین رهایی آزاد شدن از نظرات دیگران است.
روزی که بتوانی بدون #وابستگی و اهمیت دادن به نظرات دیگران،
از خودت و فردیتت لذت ببری،
آن روز، روز رهایی توست!
#اشو
@oshoi
فکرِ داشتن یک زندگی پایدار در این ساحل، ساحل زمان، احمقانه است
اگر قدری هوشمند باشی اگر قدری آگاه باشی و بتوانی ببینی که در اطرافت چه میگذرد....
تو روزی اینجا نبودی و روزی دیگر اینجا نخواهی بود.....
چگونه میتوانی در اینجا خانه ای بسازی؟ میتوانی در اینجا اقامت کنی، مانند کسی که شبی را در کارونسرا اقامت دارد، وقتی صبح شود، باید بروی.
آری...،
میتوانی در اینجا خیمه ای برپا کنی ولی نمیتوانی یک خانه بسازی
میتوانی پناهگاهی داشته باشی ولی نباید به آن وابسته شوی.
نباید آن را "مال من" بخوانی
لحظه ای که هر چیزی را “مال من" بخوانی، در حماقت سقوط کرده ای.
#اشو
@oshoi
این پیام من به شما است:
لطفاٌ خودزدایی نکن. خودت باش،
به درونت نگاه کن و در همین دیدن،
نفس ازبین می رود.
حتی گفتن اینکه "ازبین می رود" هم درست نیست: نفس یافت نمی شود، هرگز وجود نداشته است.
وجود نفس بسته به این بوده که تو به درونت نگاه نکرده ای. با دیدن درون، نفس دیگر وجود ندارد هرگز وجود نداشته است.
آنگاه تو یک فرد هستی، انسانی منحصر به فرد، بیانی منحصر به فرد از الوهیت.
و آنگاه شعفی عظیم وجود خواهد داشت.
شروع به شکفتن خواهی کرد، بهار فرارسیده است. شروع می کنی به رقصیدن، شکرانه ای عظیم در تو طلوع می کند که خداوند تو را یک موجود منحصر به فرد ساخته است.
هرگز قبلاٌ فردی مانند تو وجود نداشته است، هم اینک هیچکس مانند تو در تمام دنیا یافت نمی شود و در آینده نیز هرگز فردی مانند تو به وجود نخواهد آمد.
فقط ببین که خداوند چه احترامی برای تو قایل گشته است.
تو یک شاهکار هستی،
غیرقابل تکرار، غیرقابل رقابت، کاملاٌ یگانه و منحصربه فرد
حتی سخت ترین دل، دلی همچون سنگ نیز از این شکرگذاری آب خواهد شد.
اشک ها جاری خواهند شد، اشک های شوق، اشک های همراه با خنده،
ولی لطفا به یاد داشته باش:
خودت را خالی کن، خودزدایی نکن.
#اشو
#کتاب_خرد
@oshoi
عشق، با عشقِ به خود آغاز میشود
خودخواه نباشید ولی عاشق خود باشید
این دو کاملاً باهم تفاوت دارند
یک خودشیفته نباشید، وسواس خود را نداشته باشید
ولی یک عشق طبیعی به خود ضروری است، پدیدهای اساسی است. فقط آنوقت میتوانید فرد دیگری را دوست بدارید.
خودت را بپذیر، خودت را دوست بدار،
تو خلقت خداوند هستی
امضای خداوند روی توست و تو موجودی یگانه و ویژه هستی. هیچکس دیگر هرگز مانند تو وجود نداشته و هرگز هم وجود نخواهد داشت. تو منحصر به فرد و غیر قابل مقایسه هستی. این را بپذیر، این را دوست بدار، این را جشن بگیر
و در همین جشن گرفتن است که شروع می کنی به دیدن منحصر به فرد بودن دیگران، زیبایی غیرقابل رقابت دیگران.
عشق فقط وقتی ممکن است که:
پذیرشی عمیق از خود، از دیگری و از دنیا وجود داشته باشد
این پذیرش، فضایی را خلق میکند که عشق در آن رشد میکند، زمینی است که عشق در آن شکوفا میشود.
#اشو
@oshoi
#سوال_از_اشو
اشو عزیز، من همیشه به اطرافم نگاه می کنم و از آنچه دیگران دارند احساس #حسادت می کنم.
به نظر می رسد همه وضعشان از من بهتر است. حسادت چیست و چرا اینهمه آزار می دهد؟
#پاسخ
حسادت، مقایسه است.
و به ما آموخته اند تا مقایسه کنیم،
ما را در مقایسه کردن شرطی ساخته اند:
ما همیشه در مقایسه هستیم.
شخصی خانه اي بهتر دارد،
دیگري بدنی زیباتر دارد،
دیگري پول بیشتري دارد،
فردي دیگر شخصیتی جذاب دارد.
مقایسه کن و خودت را با هرکس که ملاقات می کنی مقایسه کن و نتیجۀ آن حسادتی عظیم خواهد بود
حسادت محصول جانبی شرطی شدگی و مقایسه کردن است
وگرنه، اگر مقایسه کردن را دور بیندازي، حسادت از بین خواهد رفت. آنوقت فقط می دانی که کیستی، و دیگري نیستی، و نیازي نیست که شخص دیگري باشی. خوب است که خودت را با درختان مقایسه نمی کنی، زیرا بسیار حسادت خواهی ورزید:
تو چرا سبز نیستی؟
و چرا خداوند اینقدر بر تو سخت گرفته است؟
تو که گل نمی دهی؟!
خوب است که خودت را با پرندگان، رودخانه ها و کوهستان ها مقایسه نمی کنی، وگرنه رنج خواهی برد. تو فقط خودت را با انسان ها مقایسه می کنی، با طاووس ها و طوطی ها مقایسه نمی کنی. وگرنه، حسادت تو بیشتر و بیشتر خواهد بود، چنان از حسادت گرانبار خواهی شد که نمی توانی ابداً زندگی کنی! مقایسه کردن بینشی بسیار ابلهانه است،
زیرا هر فرد موجودي منحصر به فرد و غیرقابل قیاس است. زمانی که این ادراك در تو جا بیفتد، حسادت از بین خواهد رفت
هر انسان وجودي منحصر به فرد است. تو فقط خودت هستی؛ هیچکس تاکنون مانند تو نبوده است و هیچکس هرگز مانند تو نخواهد بود. نیازي هم نیست که مانند دیگري باشی. خداوند فقط نسخه هاي اصلی خلق می کند، به نسخه هاي کاربنی نیازي ندارد.
((تعدادي مرغ در حیاط خانه مشغول گردش بودند که ناگهان یک توپ فوتبال به وسط حیاط افتاد. خروس نزدیک رفت، خوب آن را ورانداز کرد و گفت، "دخترها، من که شکایتی ندارم ولی ببینید در خانۀ همسایه چه کارهایی صورت می گیرد
در خانۀ همسایه اتفاقات بزرگی روي می دهد:
علف ها سبزتر هستند، گل هاي سرخ، سرخ تر هستند. همه به نظر خوشبخت می رسند))
و همین در مورد دیگران نیز صدق می کند، آنان نیز مشغول مقایسه هستند. شاید آنان فکر می کنند که چمن هاي تو سبز تر است، همیشه از فاصلۀ دور سبز تر هست، که تو همسري زیباتر داري...
تو از دست او خسته شده اي، نمی توانی باور کنی که چگونه به دام این زن افتادي، نمی دانی چگونه از شر او خلاص شوي!، و شاید همسایه به تو حسودیش شود که چنین زن زیبایی داري! و تو نیز ممکن است به او حسودي کنی.
.
همه به همدیگر حسودیشان می شود
و ما از این حسادت ها دوزخی خلق میکنیم و بسیار بی رحم می شویم
تو ظاهر دیگران را می شناسی و آنان بیرون خودشان را بسیار زیبا جلوه می دهند.
ظاهر انسان ها ویترین نمایشگاه است و بسیار فریبنده. تو به سبب حسادت پیوسته در رنج هستی و نسبت به دیگران بی رحم می شوي. و به سبب حسادت شروع میکنی به ساختگی بودن، زیرا شروع می کنی به تظاهر کردن
به چیزهایی تظاهر می کنی که نداري، چیزهایی که براي تو طبیعی نیستند. بیشتر و بیشتر مصنوعی می شوي. از دیگران تقلید می کنی، خودت را با دیگران مقایسه می کنی، چه کار دیگري می توانی بکنی؟ اگر کسی چیزي داشته باشد و تو نداشته باشی و امکانی طبیعی هم براي داشتن آن نداري، تنها راه این است که جایگزینی ارزان براي آن پیدا کنی.
انسان حسود در جهنم زندگی می کند.
مقایسه کردن را دور بینداز و حسادت از بین خواهد رفت، بی رحمی از بین خواهد رفت و ساختگی بودن از بین می رود
ولی فقط وقتی می توانی آن را بیندازي که شروع کنی به رشد دادن #گنجینه_درون_خودت، راه دیگري وجود ندارد.
رشد کن، فردي هر چه اصیل تر شو.
خودت را دوست بدار و به خودت، همانگونه که خداوند خلق کرده، احترام بگذار و آنگاه
بیدرنگ درهاي بهشت برایت گشوده خواهند شد.
آن درها همیشه باز بوده اند،
فقط به آن ها نگاه نکرده بودي.
#اﺷﻮ
#یک_زندگی_یک_ترانه_یک_رقص
@oshoi
آگاهی در مرکز وجود ما قرار دارد،
از حواس ما، درها به دو سمت باز میشوند.
حرکت به سوی #اشیاء یا
حرکت به سوی #مرکز_وجود
دنیای اشیاء و دنیای درون هر دو
به یک اندازه از حواس فاصله دارند
وقتی در حواس خود زندگی میکنیم،
اساسا متوجه اشیاء هستیم.
زیرا اگر اشیاء وجود نداشته باشند،
حواس بی معنی است.
تنها دلیلی که ما متوجه اشیاء هستیم
و نه درون، آن است که به اشیاء بیرونی نیاز داریم، اگر نیاز به چیزی درونی بیابیم،
آنگاه درهای حواس به سمت
داخل باز میشود.
#اشو
#الماسهای_آگاهی
@oshoi
سوتراها:
در حوضچههای مقدّس چیزی جز آب وجود ندارد…
تفسیر اشو:
در شرق، قرنهاست که حوضچههای مقدس را باور داشتهاند ـــ که اگر به رود گَنگ بروی، پاک خواهی شد؛ به هیچ چیز دیگری نیاز نداری: بسیار ارزان است و انجامش بسیار آسان. ولی بسیار فریبکارانه است، توسط کشیشان گول خوردهای. کبیر میگوید، “چیزی در آن آبهای مقدس وجود ندارد.” او پتکی در دست میگیرد و شروع میکند به تخریب دینی که کشیشان ترویج دادهاند. برای هندوها این حوضچههای مقدس ارزش بسیاری دارند. البته که آب بدن را تمیز میکند، ولی نمیتواند روح انسان را پاک کند. چگونه یک آب میتواند آگاهی تو را شستشو دهد؟
تو مرتکب خطا میشوی و غسلی در رودخانه گنگ میکنی و فکر میکنی که تمام شده است!
چنین اتفاق افتاد که یکی از مریدان راماکریشنا در یک از روزهای عید از او اجازه گرفت تا برای غسل به رود گنگ برود
راماکریشنا گفت:
“خوب است؛ برو: رود گنگ زیباست و پاک میکند. ولی یک چیز یادت باشد: برنگرد، در آنجا تا ابد بمان. زیرا وقتی که بیرون بیایی اثرش ازبین میرود. و آیا آن درختان کنار رودخانه را دیدهای؟” و مرید گفت، “بله، درختان بسیار بلندی در کنار رودخانه وجود دارند.”
راماکریشنا گفت، “آیا هرگز در موردش فکر کردهای که چرا آنها آنجا ایستادهاند؟”
مرید گفت، “نه، هرگز در این مورد فکر نکردهام.”
و راماکریشنا گفت، “وقتی در رودخانه غسل میکنی و زیر آب هستی، طبیعی است که آب آنجا بسیار پاک است و گناهان فوراً تو را ترک میکنند. ولی آنها به روی آن درختان میپرند و در آنجا مینشینند. و وقتی میخواهی به خانه برگردی، دوباره روی تو مینشینند.”
فقط به حماقت ذهن انسان نگاه کن:
هزاران سال است که باور داشته که رفتن به یکی از رودخانهها یا حوضچههای مقدس کاملاً خوب است و گناهان او را پاک خواهد کرد. و دیگران نیز اینگونه باورهای دیگری داشتهاند ـــ رفتن به شهرهای مقدس، به اورشلیم، نزد دیوار ندبه Weeping Wall، یا رفتن به کعبه. تمامی اینها همان نگرش احمقانهی ذهن انسان است. تو مایلی راههایی ارزان برای خلاصشدن از اعمال خودت پیدا کنی، نمیخواهی مسئولیت آنها را خودت بپذیری. نمیخواهی خودت را متحول کنی، برای همین است که راههای ارزان را پیدا میکنی. همانی که هستی باقی میمانی.
انسان به سبب همین چیزها تغییری نکرده است. و این چیزها برای او تسلیت خوبی بودهاند. یک قاتل نزد یک رودخانهی مقدس میرود و در آن غسل می کند و احساس کاملاً خوبی دارد. مسیحیان نیز وقتی برای اعتراف نزد کشیش میروند همین کار را میکنند. و روز بعد بازهم آمادهای تا خطا کنی! و میدانی که مشکل زیادی نخواهی داشت زیرا میتوانی دوباره بروی و اعتراف کنی. میتوانی هرسال به زیارت رود گنگ بروی، در آن غسل کنی و تمام آن سال را پاک خواهی بود و فضیلت بسیاری کسب کردهای!
وقتی در موردش فکر کنی، میبینی که احمقانه است. ولی انسان تاکنون اینگونه زندگی کرده: به نام دین، انسان دگرگونی خودش را به تعویق انداخته است
دین واقعی باید یک نیروی دگرگون کننده باشد
ولی ادیان و مذاهب موجود هیچ نیروی متحولکنندهای نبودهاند؛ برعکس، یک مانع بودهاند. بزرگترین مانع برای تحول انسان، همین ادیان رایج بودهاند.
پس مردمان مذهبی همواره در یک دایره حرکت میکنند: پیوسته کارهای مشخصی انجام میدهند، امیدوارند که همهچیز خوب پیش میرود؛ و همانی که هستند باقی میمانند. آنها هر روز و هر سال به معبد میروند؛ با تسبیحهایشان بازی میکنند، نامهای مقدس را تکرار میکنند، و هیچ تغییری نمیکنند ـــ حتی یک تغییر جزیی. هیچ چیز هرگز عوض نمیشود. درواقع، باورهایشان راههایی هستند برای حفاظت در برابر تغییر؛ باورهایشان ابزارهای دفاعی و سلاحهایشان در برابر تغییر هستند. آنها میخواهند همانگونه که هستند باقی بمانند
آنها هنوز هم میخواهند این لذت را داشته باشند که افرادی مذهبی و از دیگران مقدستر هستند و فکر میکنند که افرادی معمولی نیستند، فوقالعاده هستند
و این چیزها به شما رویاهای زیبایی میدهند که افرادی برتر، فوقالعاده و مقدستر از دیگران هستید.
اینها سفرهای نفسانی ego trips هستند
#انقلاب: تفسیر اشو از سرودههای کبیر
از ۱۱ تا ۲۰ فوریه ۱۹۷۸
#برگردان: محسن خاتمی
@oshoi