Intelligence is aliveness; it is spontaneity, it is openness, it is vulnerability, it is impartiality, it is the courage to function without conclusions.
هوش سرزندگی است. خودانگیختگی است، گشاده نظری است. حساسیت پذیری است، بی طرفی است، شهامت عمل کردن بدون نتیجه گیری هاست
#اشو
@oshoi
I do not teach you the middle way
I teach you the total way. And then balance comes of its own accord.
در نيمه راه آموختن رهايت نمي كنم،
تمام راه را به تو مي آموزم
و سپس توازن خود به خود از راه مي رسد
#اﺷﻮ
@oshoi
سفر خشم، قسمت هشتم
اگر از خشم خودت هشيار باشي، ادراك در تو رسوخ خواهد كرد.
فقط مشاهده كردن، بدون داوري، بدون خوب و بد كردن، فقط تماشاي آسمان درون خودت كافي است
رعد و برق زده است، خشمگين هستي، داغ شده اي، تمام سيستم اعصاب مي لرزد و تكان
مي خورد و در تمام بدن يك آشوب احساس مي كني __ لحظه اي زيباست. زيرا وقتي انرژي در حال عملكردن است مي تواني به آساني آن را مشاهده كني، وقتي كه عمل نكند، نمي تواني آن را مشاهده كني.
چشمانت را ببند و روي آن مراقبه كن. نجنگ، فقط آنچه را كه رخ داده نگاه كن
تمام آسمان پر از آذرخش شده است، برق زيادي جمع شده است، بسيار زيباست فقط روي زمين دراز بكش و به آسمان نگاه كن و مشاهده كن
آنوقت همين كار را در درون انجام بده.
ابرها وجود دارند، زيرا بدون ابر هيچ آذرخشي ممكن نيست __ ابرهاي تيره وجود دارند
افكار، كسی به تو توهين كرده است، كسي تو را مسخره كرده است، كسي چيزي به تو گفته است.... ابرهاي زياد، ابرهاي تيره در آسمان درون و آذرخش هاي بسيار. تماشا كن!
منظره اي زيباست __ وحشتناك نيز هست، زيرا تو درك نمي كني.
اسرارآميز است و اگر آن راز درك نشود، وحشتناك خواهد بود، از آن خواهي ترسيد.
و هرگاه رازي درك شود، يك بركت مي شود، يك هديه، زيرا اينك كليد را داري و با داشتن كليد، تو ارباب هستي.
كنترل نمي كني، وقتي كه هشيار هستي، فقط يك ارباب مي شوي. و هرچه بيشتر هشيار شوي، بيشتر به دورن رسوخ مي كني، زيرا هشياري يك حركت به درون است، هميشه به دورن جاري است، هرچه هشيارتر باشي، بيشتر در درون هستي.
اگر تماماً هشيار باشي، كاملاً در درون هستي. اگر كمتر هشيار باشي، بيشتر در بيرون هستي، ناخودآگاه تر هستي __ كاملاً بيرون از خانه هستي و در بيرون سرگردانی
ناخودآگاهي يعني:پرسه زدن در بيرون از خود خودآگاهي يعنی:عميق تر رفتن در وجود خود
پس نگاه كن. و وقتي كه خشم وجود نداشته باشد، نگاه كردن دشوار خواهد بود.
به چه چيز نگاه كني؟
آسمان بسيار پهناور است و تو قادر نيستي به تهيا نگاه كني. وقتي كه خشم وجود دارد، نگاه كن، مشاهده كن و به زودي تغييري را خواهي ديد. لحظه اي كه مشاهده گر وارد شود، خشم شروع می كند به خنك شدن، حرارت ازبين رفته است.
آنگاه مي تواني بفهمي كه آن حرارت را تو به آن داده اي، هويت گرفتن تو با خشم است كه آن را داغ مي كند و لحظه اي كه احساس مي كني داغ نيست، ترس ازبين رفته است و تو ديگر با آن هويت نداري، با آن فرق داري و با آن فاصله داري.
آذرخش وجود دارد، در اطرافت هست، ولي تو آن نيستي. يك بلندي احساس مي كني. تو يك تماشاگر بر روي آن بلندي هستي: در اعماق دره، رعد و برق بسيار وجود دارد...
فاصله بيشتر و بيشتر مي شود و لحظه اي فراخواهد رسيد كه ناگهان ديگرابداً با آن متصل نيستي. آن هويت گرفتن گسسته شده است.
و لحظه اي كه آن هويت گسسته شود، آنگاه بي درنگ تمام آن روند داغ به روندي خنك تبديل
مي شود __
خشم به مهر تبديل مي شود
#اﺷﻮ
@oshoi
خداوند برای تو یک مشکل تخیلی است.
خشم، نفس، سکس، شهوت، نفرت:
اینها مشکلات واقعی هستند.
تو در مورد اینها سوال نمیکنی
در مورد خداوند سوال میپرسی!
چه علاقهای به خداوند داری تو؟
رابطهای وجود ندارد.
من مردمانی را که خدا را باور دارند میبینم،
و کسانی را که خدا را باور ندارند میبینم.
تفاوتی مشاهده نمیکنم!
آیا میتوانی با نگاه کردن به رفتار فردی پیدا کنی که او یک خدا ناباور atheist است؟ نه
چگونه میتوانی بدانی که این مرد خدا را باور دارد و آن دیگری خدا را باور ندارد؟ هردو یکسان رفتار میکنند.
اگر به آنان توهین کنی هردو خشمگین میشوند.
تفاوت در چیست؟
اگر نفسشان را آزرده کنی، هردو غضبناک میشوند.
پس خداوند کجا وارد میشود؟
این یک حقّه است
میخواهی از مشکل واقعی پرهیز کنی.
واژههایی چون “خدا، فناشدن در خدا، رهایی، حقیقت”، مانند پتو blankets هستند
تو تمام مشکلاتت را زیر این پتوها پنهان میکنی!
مشکل تو اینها نیستند، اینها برایت پوششی هستند برای پنهان کردن مشکل واقعی.
و کسانی که به این سوالات پاسخ میهند به تو کمک میکنند تا از واقعیت پرهیز کنی.
#اشو
#بازگشت_به_منبع
سخنان اشو در مورد ذن
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
#واكنش_زنجيره_ای
همه چيز با هم اتفاق می افتد
وقتی احساس گناه كمتري داريد، شادتر مي شويد
وقتی شادتر هستيد، پريشان نيستيد و از هماهنگي و انسجام بيشتري برخورداريد. وقتی منسجم تر و هماهنگ تر هستيد، ناگهان حس مي كنيد لطافت خاصي شما را احاطه كرده است
اين حالات و احساسات، همگي واكنشهايي زنجيروارند كه يكي به ديگري منتهي مي شود و به اين ترتيب منتشر مي شوند
احساس گناهِ كمتر، بسيار حايز اهميت است
كل بشريت، آكنده از احساس گناه است
قرنها شرطی سازي و امر و نهي، او را گرانبار كرده است. اين فقط به حرف محدود نمي شود. مردم را وادار به اطاعت كرده اند و به آنها القا كرده اند كه اگر از اين امر و نهي ها اطاعت نكنند، گناهكار و مقصر خواهند بود. اگر مردم كاري كنند كه مورد پسند جامعه باشد، در آنصورت ديگر نيازي نخواهد بود كه احساس گناه كنند
در حاليكه هيچكس به خود فرد و احساس وی اهميت نمي دهد
#اﺷﻮ
@oshoi
سفر خشم، قسمت ششم
توسط سركوب، ذهن شكاف برمي دارد
آن بخشي كه مي پذيري خودآگاه مي شود
و آن بخشي كه انكار مي كني، ناخودآگاه مي شود
اين تقسيم بندي طبيعي نيست، به سبب سركوب رخ مي دهد. و تو تمام آن زباله هايي را كه جامعه مردود مي داند در آن بخش ناخودآگاه پرتاب مي كنی
ولي به ياد داشته باش:
هرآنچه را كه در آنجا پرتاب كني، بيشتر و بيشتر بخشي از وجودت مي شود
وارد دست هايت مي شود، وارد استخوان هايت مي شود، وارد خونت مي شود، وارد ضربان قلبت مي شود. اينك روان شناس ها مي گويند كه تقريباً هشتاد درصد بيماري ها توسط عواطف سركوب شده ايجاد مي شوند، حمله ها و سكته هاي قلبي به سبب خشم زيادي است كه در قلب سركوب شده، نفرت چنان زياد بوده كه قلب را مسموم ساخته است
چرا؟
چرا انسان زياد سركوب مي كند و ناسالم مي شود؟
زيرا جامعه به تو كنترل كردن را آموخته است، نه متحول كردن را،
و راه متحول كردن خشم كاملاً متفاوت است. درست نقطه ي مقابل آن است
نخست: در كنترل كردن، تو سركوب مي كني
در متحول كردن، تو بيان مي كني
ولي نيازي نيست خشمت را بر سر ديگري خالي كني، زيرا "آن شخص ديگر" در اينجا بي ربط است.
بار ديگر كه خشمگين شدي برو و هفت بار دور خانه بدو و پس از آن زير درختي بنشين و تماشا كن كه آن خشم كجا رفته است
تو خشم را سركوب نكرده اي، آن را كنترل نكرده اي، آن را روي كسي تخليه نكرده اي
زيرا اگر آن خشم را بر سر كسي خالي كني، زنجيره اي ايجاد خواهد شد، زيرا آن ديگري هم به اندازه ي تو احمق است و همچون تو ناآگاه است.
اگر خشمت را روي ديگري خالي كني، و ديگري شخص هوشمندي باشد، اشكالي وجود نخواهد داشت: او به تو كمك مي كند تا خالي شوي و آن را از طريق يك تخليه بيرون بريزي. ولي آن ديگري نيز مانند خودت جاهل است. اگر خشمت را بر سر او بريزي، واكنش نشان خواهد داد. او خشم بيشتري روي تو خواهد ريخت، او درست مانند خودت سركوب شده است.
آنگاه زنجيره اي به وجود مي آيد:
او روي تو خالي مي كند و تو روي او خالي مي كني و هر دو با هم دشمن مي شويد.
خشمت را بر سر هيچكس خالي نكن. درست مانند اين است كه بخواهي استفراغ كني:
نمي روي روي كسي استفراغ كني
خشم نيز به يك استفراغ نياز دارد. به دستشويي مي روي و در آنجا قي مي كني. اين كار تمام بدن را پاكسازي مي كند
اگر استفراغ را سركوب كني، خطرناك خواهد بود. و وقتي كه استفراغ كني، حالت خوب
مي شود، سبكبار مي شوي، احساس تازگي و سلامتي مي كني. غذايي كه خورده بودي اشكالي داشت و بدن آن را رد كرد. آن را به بدن تحميل نكن.
خشم درست يك استفراغ ذهني است. چيزي را كه به درون فرستاده اي اشكالي داشته و تمام وجود رواني مايل است آن را به بيرون پرتاب كند، ولي نيازي نيست آن را روي ديگري تخليه كني.
چون مردم آن را بر ديگران خالي مي كنند، جامعه به تو مي گويد كه آن را كنترل كني.
بيانش كن، كنترلش نكن
نيازي نيست كه خشمت را روي ديگري بريزي. مي تواني به حمام بروي ، مي تواني براي يك پياده روي طولاني بروي.
اين يعني كه چيزي در درون هست كه نياز به يك حركت سريع دارد تا بتواند تخليه شود. با قدري دويدن احساس خواهي كرد كه تخليه شده است، يا اينكه بالشي را بردار و آن را بزن، با آن بالش بجنگ و آن را گاز بگير تا دندان ها و دست هايت آسوده شوند. پس از پنج دقيقه تخليه سازي، احساس سبكباري خواهي كرد و زماني كه اين را دانستي، ديگر خشمت را بر سر هيچكس خالي نخواهي كرد، زيرا اين حماقت مطلق است.
بنابراين نخستين نكته در تحول خشم اين است كه آن را بيان كني، ولي نه روي كسي، زيرا اگر آن را روي كسي بيان كني، نمي تواني تماماً آن را بيان كني. شايد بخواهي او را بكشي، ولي اين ممكن نيست. شايد بخواهي گاز بگيري، ولي اين هم ممكن نيست. ولي مي تواني با يك بالش چنين كني. بالش يعني موجودي كه به اشراق رسيده است!
يك بالش روشن ضمير است، يك بوداست
بالش واكنش نشان نخواهد داد، بالش به هيچ دادگاهي شكايت نخواهد كرد و بالش هيچ دشمني با تو نخواهد كرد و از تو انتقام نخواهد گرفت. بالش خوشحال خواهد بود و به تو خواهد خنديد.
هشيار باش:
دومين نكته اي كه بهتر است به ياد داشته باشي اين است: هشيار باش
در كنترل كردن، نياز به هيچ هشياري نيست: فقط به طور مكانيكي آن را انجام مي دهي، مانند يك آدم آهني. خشم مي آيد و مكانيسمي براي آن وجود دارد __ ناگهان تمام وجودت باريك و بسته مي شود.
جامعه هرگز به تو نمي آموزد كه هشيار باشي، زيرا هرگاه شخصي هشيار است، كاملاً باز و گشوده است.
اين بخشي از هشياربودن است. شخص باز است و اگر باز باشي و بخواهي چيزي را سركوب كني، در تناقض است و
شايد خشمت بيرون بزند. جامعه مي آموزد كه چگونه خودت را ببندي، چگونه خودت را به غاري تبديل كني، حتی به يك روزنه ي كوچك نيز اجازه نده تا چيزي از آن بيرون بزند.
ادامه دارد....
#اشو
@oshoi
#مراقبه_ناتاراج
تکنیک ناتاراج تنها یک رقص است
رقصی است که مراقبه ای کامل است.
گامه ی نخست:
۴۰ دقیقه رقصیدن. به ناخودآگاه تان اجازه دهید که شما را فرا گیرد.
چنان برقصید که گویی تسخیر شده اید
درباره ی جنبش های خود هیچ برنامه ریزی نکرده و کنترل آنها را به دست نگیرید
شاهد بودن،نظاره کردن،و آگاه بودن را فراموش کنید. تنها از همه رو سرگرم رقص باشید.
رقص از مرکز جنسی آغاز شده و سپس به سوی بالا می رود. اجازه دهید که رخ دهد.
گامه ی دوم:
با پایان یافتن موسیقی، بی درنگ از رقص دست کشیده و دراز کشید و تا ۲۰ دقیقه، از همه رو خاموش و از همه رو بی جنبش بر جا بمانید.
ارتعاشات رقص و موسیقی درون تان ادامه خواهند یافت. به آنها اجازه دهید که به نهانی ترین لایه های درون تان راه پیدا کنند.
گامه ی سوم:
برخاسته و تا ۵ دقیقه،به حالت جشن و سرور، پایکوبی کنید و شادکامی نمایید.
#اشو
کتاب، مراقبه،هنر وَجد و سرور
@oshoi
خداوند از جهان هستی جدا نیست
ولی فیلسوفان و اهل الهیات این فکر را به شما دادهاند که خدا خالق است. نه....
خدا خالق نیست،
خدا خلقت و آفرینندگی است
چنین نیست که او یک روز دنیا را خلق کرده و کارش تمام شده و سپس به دوردستها رفته و استراحت میکند! نه....
خداوند پیوسته در کار خلقت و آفرینش است
خالق را از مخلوق جدا نکن؛ این یک جدایی کاذب است. خالقی نیست و مخلوقی وجود ندارد
فقط خلقتِ مدام وجود دارد
وقتی گلی شکفته میشود، این خداست که شکوفا شده است؛
وقتی پرندهای میخواند، بازهم خداوند است که میخواند؛
وقتی خورشید طلوع میکند، این خداست که طلوع کرده است؛
وقتی چشمانت را باز میکنی، بازهم این خداوند است که چشمانش را باز کرده است.
چنین خلقتی در طبیعت، بصورت ناخودآگاه وجود دارد
در انسان آن خلقت سعی دارد که خودآگاه شود
انسان بامداد است، طبیعت شب است
در طبیعت، خداوند سخت خفته است؛
در انسان او سعی دارد بیدار شود.
در شرق، ما خداوند را از جهانهستی جدا نپنداشتهایم
نه مانند کوزهگری که کوزه میسازد. آنگاه کوزه از کوزهگر جدا است
نه مانند نقاّش که روی بوم نقاشی میکند، وقتی کارش تمام شد، او از آن نقاشی جدا است. شاید آن نقاش بمیرد ولی تابلوی او باقی خواهد ماند. اینک آن تابلو زندگی خودش را دارد؛ دیگر نیازی به نقّاش نیست.
در شرق، ما خداوند را همچون یک رقصنده تصور کردهایم، نمیتوانی رقص را از رقصنده جدا کنی. خدا، #ناتاراج Nataraj است:
"رقاصِ رقاصان" است.
قادر نیستی رقص را از رقاص جدا کنی؛ این دو همیشه باهم وجود دارند. اگر رقصی وجود داشته باشد، یک رقصنده هم هست؛ رقص بدون رقصنده از خودش حیاتی ندارد. و وقتی که رقصنده واقعاً در رقص آمده باشد، او از رقص خودش نیز جدا نیست
رقصنده در رقص خود حل میشود.
این تمثیل را به یاد داشته باش، بسیار نمادین و با اهمیت است؛ به تو کمک خواهد کرد تا آسانتر وارد الوهیت شوی. آنگاه نیازی به دعا کردن نیست، تو پیشاپیش همان هستی، فقط نیاز به یادآوری داری که کیستی....
#اشو
@oshoi
سفر خشم، قسمت دهم
به جنگ جهاني نياز داريم!!!!
پس از هر ده سال يك جنگ بزرگ جهاني مورد نياز است. كمتر از اين كفايت نمي كند!
زيرا به انسان آموخته شده تا تمام عواطف خودش را تلطيف كند،
سكس را سركوب كند، خشم را سركوب كند،
بي رحمي را سركوب كند،
همه چيز را سركوب كند و سعي كند لبخند بزند،
سعي كند نقابي بزند و شخصيتي كاذب داشته باشد
آيا ديده اي؟ هرگاه جنگي باشد، مردم خيلي خوشحال به نظر مي رسند، از زندگي به ارتعاش در مي آيند، گنگ بودنشان ازبين مي رود. و اينك مي توانند به آن كشور ديگر چيزهايي نسبت بدهند كه تاكنون از آن گفتن آن
پرهيز مي كردند. آن كشور ديگر شيطان مي شود، دشمن خدا مي شود، آن كشور ديگر، خود تجلي اهريمن مي شود.
و آن كشور ديگر بايد نابود شود، كاملاً بايد ريشه كن شود
اينك ويرانگري مجاز است
نه تنها مجاز است، بلكه قابل تحسين است
خشونت مجاز است و نه تنها مجاز است، بلكه قابل تقدير است. مردم مجاز هستند تا هرآنچه را كه قبلاً مجاز نبوده انجام دهند __
خشم، نفرت، حسادت، خشونت، غرايز ويرانگرانه... همه چيز مجاز است
مردم احساس خيلي خوبي دارند.
پس از هر ده سال يك جنگ بزرگ مورد نياز است، كمتر از اين كفايت نمي كند! زيرا به انسان ياد داده شده كه عواطفش را تلطيف كند sublimate __ سكس را سركوب كند، خشم را سركوب كند، بي رحمي را سركوب كند، همه چيز را سركوب كند و سعي كند لبخند بزند، سعي كند نقاب بزند، شخصيتي كاذب داشته باشد.
در عمق وجود روي يك آتشفشان نشسته اي و در ظاهر لبخند مي زني. آن لبخند دروغين و نقاشي شده است
هيچكس فريب آن را نمي خورد، ولي تو به اين فكر ادامه مي دهي كه مشغول تلطيف عواطف هستي. هيچ چيزي تلطيف نشده است.
ادراك متحول مي سازد،
تلطيف متحول نمي كند
اگر درك كني، خشم ازبين مي رود و همان انرژي به مهر تبديل مي شود.
نه اينكه تو تلطيف كرده باشي:
خشم به سادگي ناپديد مي شود، و آن انرژي كه در خشم مصرف مي شد، رها شده و به مهر بدل مي شود. وقتي كه نفرت را درك كردي، نفرت ناپديد مي شود و همان انرژي به عشق بدل مي شود.
عشق با نفرت مخالف نيست، عشق نبود نفرت است
مردمان مذهبي به شرطي كردن تو ادامه مي دهند: " دشمنت را دوست بدار."
آنان مدام به تو مي گويند كه هرگاه احساس نفرت داشتي، آن را سركوب كن و عشق را نشان بده
من نمي توانم اين را به شما بگويم
من خواهم گفت:
" هرگاه احساس نفرت داشتي، هشيار شو".
نيازي نيست كه دشمنانت را دوست بداري
تو حتي خودت را هم دوست نداشته اي، چگونه مي تواني دشمنانت را دوست بداري؟
تو حتي عاشق دوستانت نبوده اي، چگونه مي تواني عاشق دشمنانت باشي؟
نخست خودت را دوست بدار، دوستانت را دوست بدار، آنوقت مي تواني بيگانگان را دوست بداري
و آنوقت مي تواني دشمنانت را دوست بداري.
مانند اين است كه سنگي كوچك را در درياچه اي ساكت بيندازي __ موج هاي كوچكي ايجاد مي شوند و آنوقت آن امواج تا كناره هاي درياچه منتشر مي شوند
نخست بايد عاشق خودت باشي، آنوقت مي تواني عاشق جمع كوچك دوستانت باشي،
آنوقت دايره ي بزرگتر بيگانگان و آنوقت دشمنان.
چنين نيست كه بايد عشق را بر دشمنان تحميل كني. وگرنه به طريقي ديگر انتقام خواهي كشيد.
شايد فحش ندهي، ولي تف خواهي كرد __
و آنوقت هركجا كه تف كني، چمن ديگر در آنجا سبز نخواهد شد.
و آنوقت تو تلطيف مي كني و مفهوم جهنم را براي دشمنان مي آفريني. در اينجا نمي تواني برايشان جهنم برپا كني،
آنوقت در جايي در زيرزمين برايشان جهنم مي سازي، جايي كه بايد در آتش افكنده شوند،
داخل روغن داغ بسوزند و به انواع مختلف شكنجه شوند.
فقط ببين: مسيحيان، هندوها و..... را ببين كه چه نوع جهنم آفريده اند! اگر داستان هايشان را در مورد جهنم بخواني، نمی تواني آن ها را بهتر كني. آنان آخرين چيز را انجام داده اند، تصورات مردم-آزارانه به اوج خودش رسيده است.
اگر سركوب كني، به هر نوع ديگر انتقام خواهي گرفت تمام اين به اصطلاح قديسان شما به اين اميدواري ادامه مي دهند
كه دشمنانشان در جايي در جهنم گرفتار و شكنجه شوند. اميدشان اين است.
و آنان در اينجا عشق را به نمايش مي گذارند. آن عشق قلابي است. آن عشق ناتوان است.
من به شما تلطيف كردن را نمي آموزم. من فقط يك چيز را به شما آموزش مي دهم
بگذار ادراك تنها قانون باشد
خشم را درك كن، خشم را تماشا كن، از خشم هشيار شو، هيچ كاري نكن:
فقط بگذار پيش رويت باشد. و عميقاً به آن نگاه كن. و ناگهان خواهي ديد كه فقط با نگاه كردن به آن، يك دگرگوني شروع مي كند به واقع شدن. فقط با نظاره كردن، خشم شروع مي كند به بدل شدن به مهر
كليد در اينجاست. هيچ كاري نبايد انجام شود، فقط همان هشياري همه كار برايت خواهد كرد
#اشو
@oshoi
Your personality is your creation.
The society gives you all the incentives to create it,
because phony people can be enslaved.
Phony people can be Americans, Indians, Arabians, and Chinese. Phony people will go to the church, to the mosque, to the synagogue. The real individual finds his synagogue, his mosque, his temple, inside himself.
شخصیت تو آفریده توست
جامعه همه انگیزه های لازم برای خلق آن را به تو دو دستی تقدیم می کند،
زیرا آدم های دروغین را می توان به اسارت کشید
آدم های دروغین می توانند آمریکایی، هندی، عرب یا چینی باشند.
آدمهای دروغین راهی کلیسا، مسجد و کنیسه می شوند
آدم واقعی کنیسه خود را، معبد خود را در درون خویشتن خویش می یابد.
#اشو
@oshoi
سفر خشم، قسمت نهم
سكس و خشم
اگر بخواهي بجنگي بايد براي چند روز به خودت گرسنگي جنسي بدهي.
مي تواني از محمدعلي يا ديگر مشت زن ها بپرسي:
پيش از جنگيدن، آنان بايد چند روزي روابط جنسي نداشته باشند.
اين يك بايد است!
اگر سكس را سركوب كني، خشمگين خواهي شد: تمام آن انرژي كه مي رفت تا به سكس تبديل شود، به خشم تبديل مي شود.
و بهتر است كه ميل جنسي داشته باشي تا اينكه خشمگين باشي. در سكس، دست كم چيزي از عشق يافت مي شود،
در خشم فقط خشونت خالص وجود دارد و نه هيچ چيز ديگر. اگر سكس سركوب شود، شخص خشن مي شود
يا نسبت به ديگران خشن مي شود و يا نسبت به خودش.
اين ها دو امكان هستند:
او يا ديگر-آزار مي شود و سايرين را شكنجه مي دهد و يا كه خود-آزار مي شود
و خودش را عذاب مي دهد
ولي شكنجه وجود خواهد داشت.
آيا مي دانيد كه در طول قرون به سربازان اجازه نداده اند تا رابطه ي جنسي داشته باشند؟ چرا؟
زيرا اگر سربازان مجاز به داشتن رابطه ي جنسي باشند، خشم كافي و خشونت كافي در آنان انباشته نخواهد شد.
رابطه ي جنسي آنان يك تخليه مي شود و آنان نرم مي شوند و يك انسان نرم قادر به جنگيدن نيست.
اگر سرباز گرسنگي جنسي كشيده باشد، حتماً بهتر خواهد جنگيد.
در واقع، خشونت او جانشيني براي نيروي جنسي او خواهد بود.
و بازهم زيگموند فرويد درست مي گويد كه تمام اسلحه هاي ما چيزي جز نماد آلت جنسي مردانه نيستند: شمشير، خنجر،
چاقو __ آنان چيزي جز نماد آلت جنسي مردانه نيستند. آن سرباز مجاز نبوده تا وارد بدن يك زن شود.
اينك او ديوانه ي وارد شدن است و مي تواند هركاري بكند. اينك يك خواسته ي بزرگ منحرف شده تمام وجودش را تسخير كرده است. جنسيت سركوب شده. اينك مي خواهد از طريق يك شمشير يا خنجر وارد بدن ديگري شود.
در طول اعصار، هر سرباز وادار شده تا نيروي جنسي خودش را سركوب كند.
در اين قرن ما شاهد يك چيز بوده ايم. سربازان آمريكايي مجهزترين سربازان دنيا هستند
آنان از نظر علمي و فن آوري مجهزترين سربازان دنيا هستند، ولي آنان اثبات كردند كه از هر سرباز ديگري ضعيف تر هستند.
در ويتنام، كشوري فقير، آنان سال هاي سال تلاش كردند و مجبور شدند شكست را بپذيرند. چرا؟
براي نخستين بار در تاريخ، سرباز آمريكايي از نظر جنسي ارضا شده است _ مشكل اينجاست
او نخستين سرباز تاريخ است كه از نظر جنسي ارضا شده است و گرسنگي جنسي نكشيده است.
نمي تواند برنده شود. اگر روانشناسي نداني، اين يك معجزه است:
با تمام آن تكنولوژي، با تمام آن علم پيشرفته، با تمام آن قدرت، سرباز آمريكايي نتوانست هيچ كاري انجام دهد.
ولي اين تازه نيست، حقيقتي باستاني است.
فقط به خودت فكر كن: اگر بخواهي بجنگي بايد براي چند روز به خودت گرسنگي جنسي بدهي
مي تواني از مسابقه دهندگان المپيك بپرسي: پيش از اينكه در مسابقات المپيك شركت كنند، براي چند روز به خودشان گرسنگي جنسي مي دهند. اين كار نيرو و خشونتي زياد به آنان مي دهد __ تو را قادر به جنگيدن مي كند. سريع تر مي دوي، سريع تر حمله مي كني، زيرا انرژي در درونت جوش مي زند. براي همين است كه سرباز ها را سركوب كرده اند.
فقط كافي است كه سربازان ارتش هاي دنيا از نظر جنسي ارضا باشند و خواهي ديد كه صلح برقرار خواهد بود.
اگر فقط به مردم اجازه بدهي كه از نظر جنسي ارضا شوند، خشم و آزردگي و جنگ كمتري وجود خواهد داشت
و به ياد بسپار: سكس مي تواند متحول شود، زيرا كه يك انرژي طبيعي است. خشم چنان طبيعي نيست، يك گام از طبيعت دورتر است. اينك تغييردادن خشم دشوار است. نخست خشم بايد به سكس تبديل شود. تنها در اين موقع است كه مي توان كاري انجام داد __
كار من در اينجا همين است. و براي همين است كه در سراسر دنيا مورد سرزنش و محكوميت قرار دارم.
من سعي دارم خشم شما را به نيروي جنسي تبديل كنم __ نخست اين كار بايد انجام شود. راه تغيير دروني همين است
نخست تمام انحرافات شما بايد ازبين برود و شما بايد انسان هايي طبيعي شويد.
دقيق تر بگويم : نخست بايد يك حيوان طبيعي بشوي. و تنها آنوقت است كه مي تواني الهي شوي.
حيوانيت مي تواند به الوهيت تبديل شود
ولي مشكل اين است كه حيوانيت شما نيز بسيار منحرف شده است و حيوان درون شما سالم نيست __ بيمار گشته است
نخست اين بيماري است كه بايد متحول شود و تغيير كند. خشم را تغيير بده!
#اﺷﻮ
@oshoi
سفر خشم، قسمت هفتم
ولي به ياد داشته باش:
وقتي خشم نتواند بيرون برود، تو بسته هستي. اگر سنگي زيبا را لمس كني، هيچ چيز به درون نخواهد رفت. اگر به گلي زيبا نگاه كني، هيچ چيز به درون نخواهد رفت: چشمانت بي جان و بسته هستند. كسي را مي بوسي_ هيچ چيز به دورن نمي رود، زيرا تو بسته هستي
يك زندگي غيرحساس را زندگي مي كني
حساسيت همراه با هشياري رشد مي كند. باكنترل كردن، تو گنگ و بي جان مي شوي _ اين بخشي از مكانيسم كنترل كردن است
اگر گنگ و مرده باشي، آنگاه هيچ چيز بر تو تاثير نخواهد داشت، گويي كه بدنت يك برج دفاعي شده است. هيچ چيز تو را متاثر نخواهد كرد، نه توهين و نه عشق.
ولي اين كنترل هزينه اي گزاف دارد
يك هزينه ي بي جهت
آنگاه تمام تلاش زندگي ات می شود:
چگونه خودت را كنترل كني
و آنوقت مي ميري!
تمام آن تلاش براي كنترل كردن، تمام انرژي تو را مي گيرد و آنوقت به سادگي مي ميري.
و زندگي چيزي گنگ و بي جان مي شود،
به نوعي حملش مي كني.
جامعه به تو كنترل و سرزنش كردن را آموخته است، زيرا يك كودك فقط وقتي كنترل مي كند كه احساس كند چيزي مورد سرزنش است
"خشم بد است، سكس بد است..."
هرآنچه بايد كنترل شود بايد براي يك كودك همچون يك گناه جلوه كند،
بايد اهريمني به نظر بيايد...
خشم زنده ترين پديده است، يك نيروي محافظت كننده است. اگر يك كودك ابدا ًنتواند خشمگين شود، قادر به بقا نخواهد بود.
بايد در لحظاتي مشخص خشمگين شوي. كودك بايد وجود خودش را نشان بدهد، بايد در مواقعي به وجود خويش تكيه كند، وگرنه ستون فقراتي نخواهد داشت.
خشم زيباست، سكس زيباست. ولي چيزهاي زيبا مي توانند زشت شوند. اين به تو بستگي دارد.
اگر آن ها را سرزنش كني، آنوقت زشت مي شوند، اگر آن را دگرگون سازي، الهي خواهند شد.
خشم دگرگون شده به مهر و محبت تبديل مي شود
زيرا اين همان انرژي است. يك بودا مهربان است.
اين مهرباني از كجا آمده است؟ اين همان انرژي است كه در خشم حركت مي كرد و همان انرژي به مهر تبديل گشته است
عشق از كجا مي آيد؟ يك بودا عشق مي ورزد: يك مسيح خود عشق است.
همان انرژي كه در سكس مصرف مي شد، اينك به عشق تبديل شده است
پس به ياد داشته باش:
اگر پديده اي طبيعي را محكوم كني، مسموم مي شود، نابودت مي كند، ويرانگر و كشنده مي شود. اگر آن را متحول كني،، الهي مي شود، نيروي خدايي مي شود، يك مي باقيelixir مي شود و توسط آن مي، به جاودانگي خواهي رسيد و موجودي فناناپذير خواهي شد. ولي به تحول نياز است
در متحول كردن تو هرگز كنترل نمي كني،
فقط بيشتر هشيار مي شوي
خشم در حال رخ دادن است: بايد هشيار باشي كه خشم در حال وقوع است آن را تماشا كن! اين پديده اي زيباست انرژي در درونت حركت كرده و تو داغ شده اي!
مانند نيروي برق نهفته در ابرهاست. مردم هميشه از آذرخش مي ترسيدند. در گذشته، وقتي كه مردم نادان بودند مي پنداشتند كه اين آذرخش به اين سبب است كه خدا خشمگين شده است، تهديد مي كند و سعي دارد تنبيه كند __ توليد ترس مي كردند تا مردم به عبادت بپردازند تا مردم احساس كنند كه خدا هست و تنبيه شان خواهد كرد.
ولي اينك ما آن خدا را خانگي كرده ايم. اينك آن خدا در پنكه و در تهويه مطبوع و در يخچال و هركجا كه نياز داشته باشي به جريان افتاده است. اين خدا به شما خدمت مي كند. آن خدا يك نيروي خانگي شده است، ديگر خشمگين نيست و ديگر تهديد نمي كند. توسط علم، يك نيروي بيروني به يك دوست تبديل گشته است.
همين نيز توسط ديانت براي نيروهاي دروني صدق مي كند
خشم درست مانند نيروي برق در درون تو است، نمي داني با آن چه بكني. يا ديگري را با آن مي كشي و يا خودت را!
جامعه مي گويد كه اگر خودت را بكشي، اشكالي ندارد، به خودت مربوط است، ولي نبايد كس ديگري را بكشي. بنابراين يا تهاجمي مي شوي و يا سركوبگر
ديانت مي گويد كه هر دو خطاست
نكته ي اساسي كه مورد نياز است هشيار شدن است و شناختن اين انرژي اسرار آميز يعني خشم: اين نيروي برق دروني. خشم برق است زيرا تو داغ مي شوي، وقتي خشمگين مي شوي درجه حرارتت بالا مي رود و نمي تواني خنكي يك بودا را درك كني، زيرا وقتي كه خشم به مهر تبديل مي شود، همه چيز خنك مي شود.
يك خنكاي ژرف رخ مي دهد. بودا هرگز داغ نيست، هميشه خنك است، متمركز است، زيرا او
مي داند كه با اين برق درون چه كند. برق، داغ است منبع تهويه ي مطبوع مي شود
خشم داغ است منبع مهر مي گردد.
مهر يك تهويه ي مطبوع دروني است. ناگهان همه چيز خنك و زيباست و هيچ چيز نمي تواند تو را آشفته سازد و تمام جهان هستي برايت يك دوست شده است. اينك ديگر دشمناني وجود ندارند... زيرا وقتي كه از چشمان خشم مي نگري، ديگري دشمن مي نمايد. وقتي از چشمان مهرباني نگاه كني، همه دوست هستند، همسايه اند.
وقتي كه عاشق باشي، خداوند در همه جا هست
وقتي نفرت داشته باشي، همه جا اهريمن خواهي يافت.
ادامه دارد...
#اﺷﻮ
@oshoi
مدیتیشن چیزی نیست مگر وسیله ای برای آگاه کردن شما از خود واقعیتان که توسط شما خلق نشده و کیفیتی است که شما آن هستید؛ با آن به دنیا آمده اید و تنها لازم است دوباره آن را کشف کنید.
هنگامی که انسان خود واقعی اش را کشف کند دیگر هیچ کس نمی تواند او را استعمار کند و از او بهره برداری نماید، دیگر کسی نمی تواند به او دستور دهد و او مطاع محض باشد. در صورتی که انسان خود واقعی اش را کشف کند
براساس نور درونی خویش زندگی می کند و زندگی او زیبایی غیر قابل تصوری خواهد داشت.
آن طور که من درک میکنم تقریبا همه در موقعیت های اشتباه قرار دارند
کسی که می توانسته یک پزشک موفق باشد هم اکنون نقاش است و کسی که قابلیت آن را داشته که نقاش خوبی باشد حالا یک پزشک است
به همین علت جامعه دچار هرج و مرج شده است که هر کس توسط دیگران هدایت و راهبری شده است
و هیچ کس بر اساس بینش درونی خودش مسیر زندگی اش را انتخاب نکرده است.
مدیتیشن به شما کمک می کند تا بینش درونی خود را وسعت و قدرت ببخشید. هنگامی که چنین اتفاقی می افتد کاملا آگاه خواهید شد که چه چیز شما را راضی و به شما کمک می کند تا شکوفا گردید
این چیز هر چه باشد برای افراد مختلف متفاوت است، زیرا هر کس موجودی کاملا منحصر به فرد است.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
@oshoi
بهشت و جهنّم را خودت خلق میکنی
در آینده، یک بینشی جدید از خداوند باید به آگاهی انسان نفوذ کند
خدای غیر شخصی، خدایی که مانند انسان نیست
دنیا پر از الوهیت است، ولی خدایی وجود ندارد
این مفهوم جدیدی است که من برای شما میآورم:
دنیا پر از خداگونگی است، از کوهها تا ستارگان، ولی یک خدای شخصی وجود ندارد
کسی نیست که شما را مجازات کند، مفهوم مجازات ساختهی کشیشان است تا از شما بهره کشی کنند، تا شما را بترسانند
یادتان باشد، مکانیسم چنین است، اگر بخواهی از کسی بهره کشی کنی، او را بترسان
بگذار وحشت وارد روحش شود، بگذار از ترس بلرزد و اینگونه، او هرگز انسان آزادی نخواهد بود. وقتی که ترس وارد روحت شود، نمیتوانی انسان آزادی باشی. آنگاه همیشه میترسی کاری بکنی که میخواهی بکنی، زیرا برای آن مجازاتی وجود دارد. و سپس کارهایی میکنی که هرگز نمیخواهی بکنی، فقط برای اینکه پاداشی بگیری.
شنیدهام: شش دوست برای شکار رفته بودند. یکی از آنها باید تمام کارهای آشپزی را انجام میداد. او در اتاقک مخصوص میماند، تمام کارهای مربوط به تهیه خوراک برای بقیه را انجام میداد و البته از تفریحات روزانه محروم بود. این تا زمانی ادامه داشت که یکی از افراد گروه در مورد خوراک شکایت میکرد. آنگاه کسی که شکایت کرده بود مجبور بود که وظیفهی آشپزی را خودش انجام دهد.
وقتی نوبت قرعه کشی رسید، هیجان زیادی وجود داشت که چه کسی چنین وظیفهای را برعهده خواهد گرفت. سپس قرعه به نام جو افتاد. او دو روز تمام کار کرد و عرق ریخت. روز سوم فکر کرد که دارد دیوانه میشود. آن پنج نفر دیگر خوش بودند، شکار میکردند و تفریح میکردند و او در یک اتاقک کوچک و داغ محبوس بود
یک وضعیت اضطراری نیاز به یک راه حل فوری دارد. پس جو تصمیم گرفت و مقداری مدفوع حیوانات را در سوپ آن روز ریخت و خوب به هم زد تا کاملاً حل شد.
آن شب روی میز شام سوپ پیاز قهوهای بود. سام قاشقی از آن را خورد. همانطور که آن را به لبش زد و آن مایع بدمزه را چشید ناگهان گفت، “خدا من! مزهی مدفوع میدهد
” سپس ناگهان یادش آمد که جزای این حرفش چیست و ادامه داد،مزهی مدفوع میدهد ولی من خوشم آمد!”
این چیزی است که برای شما رخ میدهد:
ترس از جهنم…. مزهی مدفوع میدهد ولی میگویید، “خوشم آمد!” شهامت داشته باش و تمام این چیزهای بیمعنی را رها کن
جهنمی وجود ندارد،بهشتی وجود ندارد
تو بهشت و جهنّم خودت را خلق میکنی هیچکس وجود ندارد که تو را مجازات کند یا به تو پاداش بدهد. این افکار بچگانه در مورد خدا را فراموش کن، کسی وجود ندارد
تو آزاد هستی
ولی من نمیگویم که تو نمیتوانی برای خودت جهنم خلق کنی، میتوانی....
نکتهی اساسی باید درک شود؛ چه بخواهی بهشت خلق کنی و چه جهنم، در اساس یکی است.
عشق بورز، شاد باش، جشن بگیر و بهشت را خواهی آفرید
زیرا هرچه که هستی، اگر شاد و مسرور باشی، این خوشی و شادی خودت را سهیم خواهی شد. فقط آنچه را که هستی میتوانی سهیم شوی
وقتی سهیم شوی، به خودت بازمیگردد
این یک قانون است:
هر آنچه را که به سمت زندگی پرتاب کنی، به خودت بازمیگردد. هزاران برابر به تو برمیگردد
لبخند بزن و تمام جهان هستی به تو لبخند میزند. فریاد بزن و فحش بده، و جهانهستی بر سرت فریاد میزند و به تو فحش میدهد!
و علّت ریشهای خودت هستی؛ تمام این روند را خودت خلق میکنی.
چنین نیست که جهان هستی علاقمند باشد که به تو فحش بدهد
جهان هستی بیطرف است؛ فقط بازتاب میکند، یک آینه است
در برابر آینه میتوانی شکلک زشت درست کنی و چهرهای زشت در آینه میبینی. و میتوانی لبخند بزنی و بازتاب آن لبخند است
#اشو
عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
صائب تبریزی
@oshoi
#سلامت_یعنی_جشن_گرفتن
به اسم نقاشی، هنر، زیبایی، میتوانی خودت را شکنجه بدهی
به اسم خداوند، به اسم دعا و نیایش، به اسم سیروسلوک sadhana، میتوانی خودت را آزار بدهی
در هندوستان میتوانید این نوع را که بسیار غالب و فراوان هستند پیدا کنید:
روی تختهایی از میخ و خار میخوابند و ماهها روزه میگیرند. با مردمانی برخورد میکنید که به مدت ده سال نخوابیدهاند
آنان ایستاده باقی میمانند و با خواب مبارزه میکنند. مردمانی هستند که سالها فقط ایستادهاند، وضعیت دیگری نداشتهاند، پاهای آنان تقریباً مرده هستند. مردمانی هستند که با یک دست که به سمت آسمان دراز شده زندگی میکنند؛ تمام آن دست مرده است، دیگر خونی در آن جریان ندارد، فقط یک استخوان است. اینها مردمانی بیمار هستند؛ نیاز به درمان دارند. ولی هزاران نفر به سمت آنان جذب میشوند
تمامی سیاست گران شما، آدلف هیتلر یا ژوزف استالین یا مائوتسه تونگ نیاز به درمان دارند. و تمامی ارواح بزرگ شما نیز نیاز به درمان دارند، زیرا کسی که:
به آزاردادن خودش یا دیگران علاقه دارد بیمار است، عمیقاً بیمار است.
علاقهداشتن به شکنجه، چه به خود باشد و چه به دیگران، علاقمندی به آزار یک عارضهی مشخص مطلق از بیماری عمیق است
وقتی که سالم هستی نمیخواهی دیگران را آزار بدهی، نمیخواهی خودت را شکنجه بدهی. وقتی که سالم هستی، لذت میبری.
زمانی که سالم باشی چنان احساس سروری داری که دوست داری به همه برکت ببخشی. مایل هستی که برکات تو از وجودت به تمام موجودات دیگر، به تمام جهانهستی جاری شود از سرور آکنده هستی
سلامت یعنی جشنگرفتن
شکنجه دادن یک بیماری است:
چه آزار خودت باشد و چه دیگران.
#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها جلد ۴
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi