molana_eqballahori | Неотсортированное

Telegram-канал molana_eqballahori - مولانا و اقبال لاهوری

4054

﷽ پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان هرکجا رومی بَرد آنجا برو یک دو دم ازغیر او بیگانه شو توکه دانی ازمقام پیر روم می ندانی از کلام پیر روم حکیم اقبال چسان به سینه چراغی فروختی اقبال بخویش آنچه توانی به ما توانی کرد حکیم اقبال @P_A_R_Si

Подписаться на канал

مولانا و اقبال لاهوری

امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد
وان چشم کجا خسپد کو چون تو شهی یابد؟

ای عاشق خوش مذهب زنهار مخسب امشب
کان یار بهانه جو بر تو گنهی یابد

من بنده آن عاشق کو نر بود و صادق
کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد

بر زلف شب آن غازی چون دلو رسن بازی
آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد

آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو
می‌گردد در خرمن تا مشت کهی یابد

بالش چو نمی‌یابد از اطلس روی تو
باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد

زان نعل تو در آتش کردند در این سودا
تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد

اندر پی خورشیدش شب رو پی امیدش
تا ماه بلند تو با مه شبهی یابد


#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟
یکی نصیحتِ من گوش دار جانِ عزیز

به دوست گرچه عزیزست رازِ دل مگشای
که دوست نیــز بگوید به دوستانِ عزیز

#پادوشاه_سخن
#خواجه‌ی‌شیراز
#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

هر که مشهور شد به بی‌ادبی
دگر از وی امیدِ خیر مدار

آب کز سرگذشت در جیحـون
چه به دستی چه نیزه‌ای چه هزار

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

گله از سختی ایام بگذار
که سختی ناکشیده کم عیار است

نمی‌دانی کهبِ جویباران
اگر بر سنگ غلطد خوشگوار است

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

بسا کس اندوه فردا کشیدند
که دی مُردند و فردا را ندیدند

خُنُک مَردان که در دامانِ امروز
هــزاران تازه‌تر هنگامه چیدند

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

سعادت‌جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد
ندارد پای عشق او کسی کِش عشق سر باشد

مراد دل کجا جوید بقای جان کجا خواهد؟
دو چشم عشق پرآتش که در خون‌جگر باشد

ز بدحالی نمی‌نالد دو چشم از غم نمی‌مالد
که او خواهد که هرلحظه ز حال بد بتر باشد

نه روز بخت میخواهد نه شب آرام میجوید
میان روز و شب پنهان دلش همچون سحر باشد

دو کاشانه‌ست در عالم یکی دولت یکی محنت
به ذات حق که آن عاشق از این هر دو به درباشد

ز دریا نیست جوش او که در بس یتیمست او
از این کان نیست روی او اگر چه همچو زر باشد

دل از سودای شاه جان شهنشاهی کجا جوید
قبا کی جوید آن جانی که کشته آن کمر باشد

اگر عالم هما گیرد نجوید سایه‌اش عاشق
که او سرمست عشق آن همای نام ور باشد

اگر عالم شکر گیرد دلش نالان چو نی باشد
وگر معشوق نی گوید گدازان چون شکر باشد

ز شمس الدین تبریزی مقیم عشق می‌گویم
خداوندا چرا چندین شهی اندر سفر باشد


#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور
قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار

هزار شربت شیرین و میوه‌ی مشموم
چنان مفید نباشد که بوی صحبت یار


#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

یکی نصیحتِ درویش‌وار خواهم کرد
اگر موافقِ شاهِ زمانه می‌آید

اگرچه غالبی از دشمن ضعیف بترس
که تیرِ آهِ سحر با نشانه می‌آید

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

به ضرب تیشه بشکن بیستون را
که فرصت اندک و گردون دو رنگ است

حکیمان را در این اندیشه بگذار
شرر از تیشه خیزد یا ز سنگ است؟

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

تا شدم خوی‌گر به رفتنِ راست
چرخ کج‌رو به کُشتنم برخاست

راست نتوان سوی بلندی رفت
راستی مانعِ ترقی ماست

کوه‌رو بین که پشتِ خَم دارد
گه ز چپ میرود گهی از راست

باید ار قصدِ برشدن داری :
هر زمان اوفتاد و برپا خاست

نیست فرقی میانِ دشمن و دوست
کاندر آن ره خروش وانفساست

اندر آن ره دو تن ز پهلوی هم
نگذرد بس که راه کم‌ پهناست

کس در این راه پر خطر از کس
دستگیری نمیکند که خطاست

دوستان پای دوستان گیرند
از پی پاس جان خویش و رواست

سنگ‌ها پیشِ پایت اندازد
آنکه بالاتر از تو ره‌ پیماست

هر قدم زین مشاجرات مخوف
طرفه جنگ و کشاکشی برپاست

هر که برگشت یا که عجز آورد
در تک دره‌ی عمیقش جاست

همه آنجای را طمع دارند
مقصد جملگی همان یکجاست

هر که او بر درِ نیاز نشست
از سر امن و عافیت برخاست

به حقیقت غنی، کسی باشد
کِش ازین رفت‌ و آمد استغناست

جاه حاصل شده ز خونِ جگر
بازی کودکانه‌ی سفهاست

دولتی پر ز بیم و باک و هلاک
نیست دولت که کام اژدرهاست

کوه‌ پیما نه‌ایم و خرسندیم
گر چه رهوار ما جهان پیماست

ما جهان را به راستی سپریم
کس ندیدم که گم شد از ره راست

#ملک‌الشعرای‌_بهار
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد
مَردِ صاحب‌نظر آنجا که وفا بیند و جود

سُفله گو روی مگردان که اگر قارون است
کس از او چشم ندارد کرمِ نامعهود

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

هر که بگویدت بگو کُشته‌ی عشق چون بوَد
عرضه بده به پیشِ او جانِ مرا که همچنین

#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

جوانمردی که دل با خویشتن بست
رود در بحر و دریا ایمن از شست

نگه را جلوه مستی ها حلال است
ولی باید نگه داری دل و دست

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

عشـق درآمد از درم دست نهاد بر سرم
دید مرا که بی‌توام گفت مرا که وای تو


#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

از آن غم ها دلِ ما دردمند است
که اصل او ازین خاکِ نَژند است

من و تو زان غمِ شیرین ندانیم
که اصــلِ او ز افکارِ بلند است


#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

آن را که درونِ دل عشق و طلبی باشد
چون دل نگشاید در آن را سببی باشد

رو بر در دل بنشین کان دلبر پنهانی
وقت سحری آید یا نیم شبی باشد

جانی که جدا گردد جویای خدا گردد
او نادره‌ای باشد او بوالعجبی باشد

آن دیده کز این ایوان ایوان دگر بیند
صاحب نظری باشد شیرین لقبی باشد

آن کس که چنین باشد با روح قرین باشد
در ساعت جان دادن او را طربی باشد

پایش چو به سنگ آید دریش به چنگ آید
جانش چو به لب آید با قندلبی باشد

چون تاج ملوکاتش در چشم نمی‌آید
او بی‌پدر و مادر عالی نسبی باشد

خاموش کن و هر جا اسرار مکن پیدا
در جمع سبک روحان هم بولهبی باشد

#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

دل مَنهِ بر جهان که دورِ بقا
میرود همچو سیل سر در زیر

پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیـــز هم نماند دیر

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

بیا بر خویش پیچیدن بیاموز
به ناخن سینه کاویدن بیاموز

اگر خواهی خدا را فاش بینی؟
خودی را فاش‌تر دیدن بیاموز

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

برون شو ای غم از سینه که بوی یار می‌آید
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید

نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرطِ عشــقِ او ز شادی عار می‌آید

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می‌آید

برو ای شکر کاین نعمت ز حد شکر بیرون شد
نخواهم صبر گر چه او گهی هم کار می‌آید

روید ای جمله صورت‌ها که صورت‌های نو آمد
علم هاتان نگون گردد که آن بسیار می‌آید

در و دیوار این سینه همی‌درد ز انبوهی
که اندر در نمی‌گنجد پس از دیوار می‌آید

#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

گویی علامتِ بشر اندر جهان‌، غم است
آن کس که غم نداشت نه فرزندِ آدم است

شاعر پیمبری‌ست خداوندِ او شعور
کو از خدای خویش همه روزه ملهم است

بر گردن حیات بپیچیده عقل و عشق
این هر دو مار با همه کس یار و همدم است

ماریست عقل‌ یک‌دم و چندین هزار سر
یعنی که عقل با غم بسیار توام است

ماریست عشق‌ یکسر و چندین هزار دم
یعنی غمی که بر همه غم‌ها مقدم است

هر زنده‌ای که نیست گرفتار این دوبند
او آدمی نه‌ بل حیوان مسلم است

نزدیک من حیات بجز رنج و درد نیست
رنج‌ است و غصه زندگی ار بیش و ار کم است

#ملک‌الشعرای‌_بهار
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مرا دلبر چنان باید که جان فتراکِ او گیرد
مرا مطرب چنان باید که زَهره پیش او میرد

یکی پیمانه‌ای دارم که بر دریا همی‌خندد
دل دیوانه‌ای دارم که بند و پند نپذیرد

خداوندا تو میدانی که جانم از تو نشکیبد
ازیرا هیچ ماهی را دمی از آب نگزیرد

زهی هستی که تو داری زهی مستی که من دارم
تو را هستی همی‌زیبد مرا مستی همی‌زیبد

الا بس کن لا بس کن که این عشقی که بگزیدی
نشاطی می‌دهد بی‌غم قبولی می‌کند بی‌رد

#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

♥️✨

همین نصیحتِ سعدی به آبِ زر بنویس
که خانه را کس از این خوبتر نیاراید


#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

تو هم مثلِ من از خود در حجابی
خُنُک روزی که خود را بازیابی

مرا کافر کند اندیشه‌ی رزق
تو را کافـــر کند علم کتابی


#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

دو گیتی را به خود باید کشیدن
نباید از حضـــورِ خود رمیدن

به نورِ دوش بین امروزِ خود را
ز دوش امروز را نتــوان ربودن

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

نه آدمیست که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید

گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
وگر گلیم رفیق آب می‌برد شاید


#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد؟
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

پریشان هر دمِ ما از غمی چند
شریکِ هر غمی نامحرمی چند

ولیکن طرح فردایی توان ریخت
اگر دانی بهای این دمی چند


#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

گفتم غمت مرا کُشت
گفتا چه زَهره دارد؟

غم این قدر نداند کآخر تو یارِ مایی؟


#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

گفتم عشق را شبی راست بگو تو کیستی؟
گفت حیاتِ باقیَم عُمـــرِ خوشِ مُکررم

گفتمش ای برون ز جا خانه تو کجاست؟ گفت
همرهِ آتشِ دلم پهلـــوی دیده‌ی ترم

#خداوندگار_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مگو با من خدای ما چنین کرد
که شُستن میتوان از دامنش گرد

تو بالا کن این عالم که در وی :
قماری می‌برد نامــــــرد از مرد

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…
Подписаться на канал