﷽ پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان هرکجا رومی بَرد آنجا برو یک دو دم ازغیر او بیگانه شو توکه دانی ازمقام پیر روم می ندانی از کلام پیر روم حکیم اقبال چسان به سینه چراغی فروختی اقبال بخویش آنچه توانی به ما توانی کرد حکیم اقبال @P_A_R_Si
فروغ خاکیان از نوریان افزون شود روزی
زمین از کوکب تقدیر ما گردون شود روزی
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
عشق را نازم که بودش را غم نابود نی
کفر او زنار دار حاضر و موجود نی
عشق اگر فرمان دهد
از جان شیرین هم گذر
عشق محبوب است و
مقصود است و
جان مقصود نی
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
گشاده رو ز خوش و ناخوش زمانه گذر
ز گلشـــــن و قفس و دام و آشیانه گذر
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
برو ای تن پریشان تو و آن دل پشیمان
که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
ما به یک ساغر چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قَدحَ چون خوردهاند
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسردهاند
زندگانی چیست مُردن پیش دوست
که این گروه زندگان دل مُردهاند
#سعـدیشیـــرازی
@Molana_EqbalLahori
چنان بزی که اگر مرگ ماست مرگ دوام
خـــــدا ز کردهی خود شرمسار تر گردد
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
تو چشم بستی و گفتی
که این جهان خواب است
گشای چشم که این
خواب خوابِ بیداریست
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
غم و عشــــق و لذت او اثر دو گانه دارد
گهی سوز و دردمندی گهی مستی و خرابی
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
آنچه من در بزم
شوق آوردهام
دانی که چیست؟
یک چمن گل
یک نیستان ناله
یک خُمخانه می
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
به یک دیوان میارزد این تک بیت:
شاخ نهال سدرهای خار و خس چمن مشو
منکر او اگر شدی ، منکر خـــویشتن مشو
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
او به یک دانهی گندم به زمینم انداخت
تو به یک جرعهی آب آنسوی افلاک انداز
میتوان ریخت در آغوش خزان لاله و گل
خیز و بر شاخ کهن خون رگ تاک انداز
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
در جنون
از خود نرفتن
کار هر دیوانه نیست
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
یم عشق کشتی من
یم عشق ساحل من
نه غم سفینه دارم نه سر کرانه دارم
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
دل به کسی نباخته با دو جهان نساخته
من به حضور تو رسم روز شمار اینچنین
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
فصل بهار این چنین، بانگ هزار این چنین
چهره گشا ، غزل سرا، باده بیار این چنین
اشک چکیدهام ببین هم به نگاه خود نگر
ریز به نیستان من برق و شرار این چنین
باد بهار را بگو پی به خیال من بَرد !
وادی و دشت را دهد نقش و نگار این چنین
زادهی باغ و راغ را از نفسم طراوتی
در چمن تو زیستم با گل و خار این چنین
عالم آب و خاک را بر محک دلم بسای
روشن و تار خویش را گیر عیار این چنین
دل به کسی نباخته با دو جهان نساخته
من به حضور تو رسم روز شمار این چنین
فاختهی کهن صفیر نالهی من شنید و گفت
کس نسرود در چمن نغمهی پار این چنین
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
جهان کورست و از آئینهی دل غافل افتادست
ولی چشمی که بینا شد نگاهش بر دل افتادست
شب تاریک و راه پیچ پیچ و بی یقین راهی
دلیل کاروان را مشکل اندر مشکل افتادست
رقیب خام سودا مست و عاشق مست و قاصد مست
که حرف دلبران دارای چندین محمل افتادست
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
چو خورشید سحر پیدا نگاهی میتوان کردن
همین خاک سیه را جلوه گاهی میتوان کردن
نگاه خویش را از نوک سوزن تیز تر گردان
چو جوهر در دل آئینه راهی میتوان کردن
درین گلشن که بر مرغ چمن راه فغان تنگست
به انداز گشود غنچه آهی میتوان کردن
نه این عالم حجاب او را نه آن عالم نقاب او را
اگر تاب نظر داری نگاهی میتوان کردن
تو در زیر درختان همچو طفلان آشیان بینی
به پرواز آ که صید مهر و ماهی میتوان کردن
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
چنین است که چنان نمیشود👌
جمله بیقراریت از طلب قرار توست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد توست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
یکی از بهترین غزلیات دیوان کبیر👌👌
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشهای
وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بستهی ابر غصهای
وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره میکند
وان نفسی که بیخودی بادهی یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسردهای
وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت از طلب قرار توست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است
ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بیمرادیت از طلب مراد توست
ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی
تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد
از مه و از ستارهها والله عار آیدت
#حکیمخداوندگارحضرتمولانا
@Molana_EqbalLahori
انقلاب انقلاب ای انقلاب
خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب
از جفای دهخدایان کِشت دهقانان خراب
انقلاب انقلاب ای انقلاب
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز
دامان گل و لاله کشیدن دگر آموز
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
درون سینهی ما دیگری؟
چه بوالعجبیست !
که را خبر که تویی؟
یا که ما دچار خودیم !
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
بده آن دل که مستیهای او از بادهی خویش است
بگیر آن دل که از خود رفته و بیگانه اندیش است
بده آن دل بده آن دل که گیتی را فرا گیرد
بگیر این دل بگیر این دل که در بند کم و بیش است
مرا ای صید گیر از ترکش تقدیر بیرون کش
جگر دوزی چه میآید از آن تیری که در کیش است
نگردد زندگانی خسته از کار جهان گیری
جهانی در گره بستم جهانی دیگری پیش است
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست
از روی تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
از پیش تو راه رفتنم نیست
چون ماهی اوفتاده در شست
سودای لب شکر دهانان
بس توبه صالحان که بشکست
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست
بیچاره کسی که از تو ببرید
آسوده تنی که با تو پیوست
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
سعدی ز کمند خوب رویان
تا جان داری نمیتوان جست
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست
#سعـدیشیـــرازی
@Molana_EqbalLahori
چو خس از موج هر بادی که
می آید ز جا رفتم
دل من از گمانها در خروش آمد یقینی ده
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
سوز و گداز زندگی لذت جستجوی تو
راه چو مار میگزد گر نروم بسوی تو
سینه گشاده جبرئیل از بر عاشقان گذشت
تا شرری به او فتد ز آتش آرزوی تو
هم به هوای جلوهای پاره کنم حجاب را
هم به نگاه نارسا پرده کشم به روی تو
من به تلاش تو روم یا به تلاش خود روم
عقل و دل نظر همه گم شدگان کوی تو
از چمن تو رستهام قطرهی شبنمی ببخش
خاطر غنچه وا شود کم نشود ز جوی تو
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
سخن اقبال برای خداوند:
یا مسلمان را مده فرمان که جان بر کف بنه
یا در این فرسوده پیکر تازه جانی آفرین
یا چنان کن یا چنین
یا جهانی تازهای یا امتحانی تازهای !؟
میکنی تا چند با ما آنچه کردی پیش ازین
یا چنان کن یا چنین
یا بُکُش در سینهی من آرزوی انقلاب
یا دگرگون کن نهاد این زمان و این زمین
یا چنان کن یا چنین
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
خیز و به خاک تشنهای بادهی زندگی فشان
آتش خود بلند کن ، آتش ما فرو نشان
هر دو به منزلی روان هر دو امیر کاروان
عقل به حیله میبَرد، عشق بَرد کشان کشان
عشق ز پا در آورد خیمهی شش جهات را
دست دراز میکند تا به طناب کهکشان
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کِشت نا بسامانی
هــــزار دانه فُرو کرد تا درود مرا
ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم؟
نفس نفس به عیار زمانه سود مرا !
جهانی از خس و خاشاک در میان انداخت
شرارهی دلکی داد و آزمـــــــود مرا
پیاله گیر ز دستم که رفت کار از دست
کرشمه بازی ساقی ز من رُبــــــود مرا
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori
تکیه بر عقل جهان بین فلاطون نکنم
در کنارم دلکی شوخ و نظربازی هست
#حکیماقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori