molana_eqballahori | Неотсортированное

Telegram-канал molana_eqballahori - مولانا و اقبال لاهوری

4054

﷽ پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان هرکجا رومی بَرد آنجا برو یک دو دم ازغیر او بیگانه شو توکه دانی ازمقام پیر روم می ندانی از کلام پیر روم حکیم اقبال چسان به سینه چراغی فروختی اقبال بخویش آنچه توانی به ما توانی کرد حکیم اقبال @P_A_R_Si

Подписаться на канал

مولانا و اقبال لاهوری

ای دل ز جفای دیده یاد آر
زان اشک به ره چکیده یاد آر

این نکته‌ی ناگزیر بشنو
وین قصه‌ی ناشنیده یاد آر

زآن روز که اشکبار بودی
در گوشه‌ی غم خزیده یاد آر

امروز که زخم یافت مرهم
زان جسم به خون طپیده یاد آر

گر کسوت نو بریده‌ای باز
زان پیرهن دریده یاد آر

امروز که چهر بخت دیدی
زان عارضه‌ی ندیده یاد آر

امروز که شد بهار پیدا
زان باغ خزان رسیده یاد آر

هر وقت که قصد کارکردی
این یک بیت گزیده یاد آر:

غافل منشین که بخت یار است
هشیار نشین که وقت کار است

#ملک‌الشعرای‌_بهار
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مرا در دل همی‌آید که من دل را کنم قربان
نباید بددلی کردن بباید کردن این فرمان

دل من می‌نیارامد که من با دل بیارامم !
بباید کرد ترک دل نباید خصم شد با جان

کشاکش‌هاست در جانم کشنده کیست میدانم
دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیست در امکان

به هر روزم جنون آرد دگر بازی برون آرد
که من بازیچه‌ی اویم ز بازی‌های او حیران

چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بریزد خون
چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه کند ویران

گهی صرفم بنوشاند چو چنگم درخروشاند
به شامم می‌بپوشاند به صبحم میکند یقظان


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

چشم بُگشای اگر چشم تو صاحب نظر است؟
زندگی در پی تعمیــــــر جهان دگر است


#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

عقل است چراغِ تو در راهگذاری نِه
عشق است ایاغِ تو با بنده‌ی محرم زن

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

وقت آن است که آیین دگر تازه کنیم
لوح دل پاک بشوییم و ز سر تازه کنیم


#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مردم روزگار:👌

ظاهرش تابنده و گیرنده‌ایست
دل ضعیف است و نگه را بنده‌ایست

چشم بیند دل بلغزد اندرون
پیش این بتخانه افتد سرنگون

بی خبر خود را ز خود پرداخته
ممکنات خویش را نشناخته

هست دارای دل و غافل ز دل
تن ز تن اندر فراق و دل ز دل

مرد رهرو را به منزل راه نیست
از مقاصد جان او آگاه نیست

من فدای آنکه خود را دیده است
عصر حاضر را نکو سنجیده است

از غم ما کن غم او را قیاس
آه از آن معشوق عاشق ناشناس

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

بسوزانیم سودا و جنون را
درآشامیم هر دم موج خون را

حریف دوزخ آشامان مستیم
که بشکافند سقف سبزگون را

چه خواهد کرد شمع لایزالی
فلک را وین دو شمع سرنگون را

فرو بریم دست دزد غم را
که دزدیدست عقل صد زبون را

شراب صرف سلطانی بریزیم
بخوابانیم عقل ذوفنون را

چو گردد مست حد بر وی برانیم
که از حد برد تزویر و فسون را

چنانش بیخود و سرمست سازیم
که چون آید نداند راه چون را

چنان پیر و چنان عالم فنا به
که تا عبرت شود لایعلمون را

کنون عالم شود کز عشق جان داد
کنون واقف شود علم درون را

درون خانه‌ی دل او ببیند
ستون این جهان بی‌ستون را

که سرگردان بدین سرهاست گر نه
سکون بودی جهان بی‌سکون را

تن با سر نداند سر کن را
تن بی‌سر شناسد کاف و نون را

یکی لحظه بنه سر ای برادر
چه باشد از برای آزمون را

یکی دم رام کن از بهر سلطان
چنین سگ را چنین اسب حرون را

تو دوزخ دان خودآگاهی عالم
فنا شو کم طلب این سرفزون را

چنان اندر صفات حق فرورو
که برنایی نبینی این برون را

چه جویی ذوق این آب سیه را
چه بویی سبزه این بام تون را

خمش کردم نیارم شرح کردن
ز رشک و غیرت هر خام دون را

نما ای شمس تبریزی کمالی
که تا نقصی نباشد کاف و نون را

#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خُمره‌ی افیــونم زنهار سرم مَگشا

آتش به من اندر زن آتش چه زند با من!؟
کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا!

#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ای تو را سازی که سوز زندگیست
هیچ میدانی که این پیغام کیست؟

زندگانی انقلابِ هر دمی‌ست
زانکه او اندر سراغِ عالمی‌ست

زندگی را چیست رسم و دین و کیش؟
یک دم شیــری به از صد سال میش

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

در جهل مباش و دانش اندیش
کز جهل نرفت کاری از پیش

زنهار به فکرِ کارِ خود باش
بیگانه چنین مباش از خویش

با داوری فکر تا توانی
می‌کوش به مرهمِ دلِ ریش

از ظاهرِ بی‌درون حذر کن
وز عالمِ بی‌ عمل بیندیش

امروز که روزِ نیک‌بختی‌ست
می‌کوش به نیک‌بختی خویش

امروز درست باید انداخت
تیری که نهفته‌ایم در کیش

گر زانکه خَدَنگ بر خطا رفت
گردیم نشانِ تیز تشویش

پندی دهمت ز خیرخواهی
از جان بنیوش پندِ درویش

غافل منشین که بخت یار است
هشیار نشین که وقتِ کار است

#ملک‌الشعرای_بهار
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ز گُل فزود مرا خارخارِ خنده‌ی تو
که نیست خنده‌ی گُل در شمارِ خنده‌ی تو

مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است
که نشکند قدحِ گل خمارِ خنده‌ی تو

شده است گل عبث از برگ سر بسر ناخن
گره گشایی دلهاست کار خنده‌ی تو

گشود لب به شکر خنده غنچه‌ی تصویر
نشد که گل کند از لب بهار خنده‌ی تو

در آی از درم ای صبـــح آرزومندان
که سوخت شمع من از انتظار خنده‌ی تو

دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم
ز بس خجل شده در روزگار خنده‌ی تو

#حضرت_صائب
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

♥️✨

سخن آموز که تا پند نگیری ز سخن
پند را باز ندانی ز لباسات و فریب

#حکیم_ناصرخسرو
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ای ساقی جان پُر کن آن ساغر پیشین را
آن راه زنِ دل را آن راه بر دین را

زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد
مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را

خُم‌هاست از آن باده خُم‌هاست ازین باده
تا نشکنی آن خُم را هرگز نچشی این را

آن باده بجز یک دم دل را نکند بی‌غم
هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را

یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر
جانم به فدا باشد این ساغر زرین را

این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد
آن را که براندازد او بستر و بالین را

زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد
تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را

گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می‌جو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ماه درست را ببین کو بشکست خوابِ ما
تافت ز چرخ هفتمین در وطن خرابِ ما

خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب
آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما

جمله‌ی ره چکیده خون از سرِ تیغِ عشقِ او
جمله‌ی کو گرفته بو از جگر کباب ما !

شِکرِ باکرانه را شُکر بی‌کرانه گفت
غُره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما

روترشی چرا مگر صاف نَبُد شراب تو !؟
از پی امتحان بخور یک قدح از شراب ما

تا چه شوند عاشقان روز وصال ای خدا
چونکه ز هم بشد جهان از بت بانقاب ما

از تبریز شمس دین روی نمود عاشقان
ای که هزار آفرین بر مه و آفتاب ما

#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

حدیثِ بی‌خردان است اینکه با زمانه بسازد
زمانه چو با تو نسازد ، تو با زمانه ستیــــز

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا؟
بگیر خنجر تیـــز و بِبُر گلـوی حیا


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ز کارِ بسته میندیش و دل شکسته مدار
که آبِ چشمه‌ی حیوان درونِ تاریکیست

#سعدی‌شیرین‌سخن
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

منم آن بنـده‌ی مخلص که از آن روز که زادم
دل و جان را ز تو دیدم دل و جان را به تو دادم

#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

از بهرِ خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا

چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا

ای ماه برآ آخر بر کوری مه رویان
ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا

زان روز که زادی تو ای لب شکر از مادر
آوه که چه کاسد شد بازار شکر جانا

گفتی که سلام علیک بگرفت همه عالم
دل سجده درافتاده جان بسته کمر جانا

چون شمع بدم سوزان هر شب به سحر کشته
امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا

شمس الحق تبریزی شاهنشه خون ریزی
ای بحر کمربسته پیش تو گوهر جانا


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

چاره این است که از عشق گشادی طلبیم
پیش او سجده گذاریــم و مرادی طلبیم

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

میندیش میندیش که اندیشه گری‌ها
چو نفت اند بسوزند ز هر بیخ تری‌ها

#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا

هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو
هم شسته به نظاره بر طارم تو جانا

تو جان سلیمانی آرامگه‌ی جانی
ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا

ای بیخودی جان‌ها در طلعت خوب تو
ای روشنی دل‌ها اندر دم تو جانا

در عشق تو خمارم در سر ز تو میدارم
از حُسن جمالات پرخرم تو جانا

تو کعبه عشاقی شمس الحق تبریزی
زمزم شکر آمیزد از زمزم تو جانا


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

وه که سوزِ درونم خبری نیست تو را
در غمت مُردم و با من نظری نیست تو را

بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا :
خاک ره گشتم و بر من گذری نیست تو را

دارم آن سر که سرم در سر و کار تو شود
با من دلشده هر چند سری نیست تو را

دیگران گر چه دم از مهر و وفای تو زنند
به وفای تو که چون من دگری نیست تو را

خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد
یارب، این گریه خونین اثری نیست تو را

#امیرخسرو
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مخلوقِ جهان به گرگ مانند درست
با قادر عاجز اند و بر عاجز چُست !

سست اند به گیر و دار چون باشی سخت
سخت اند به کارزار چون باشی سُست

#ملک‌الشعرای_بهار
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

ما ز اصل خویشتن در پرده‌ایم
طائریم و آشیان گم کرده‌ایم

علم اگر کج‌فطرت و بدگوهر است
پیش چشم ما حجاب اکبر است

علم را مقصود اگر باشد نظر
میشود هم جاده و هم راهبر

علم تفسیر جهان رنگ و بو:
دیده و دل پرورش گیرد از او

بر مقام جذب و شوق آرد تو را
باز چون جبریل بگذارد تو را

عشق کس را کی به خلوت میبرد
او ز چشم خویش غیرت میبرد

اول او هم رفیق و هم طریق
آخر او راه رفتن بی رفیق

پیش جان آئینه‌ای آویختند
حیرتی را با یقین آمیختند

عشق جان را لذت دیدار داد
با زبانـــم جرأت گفتار داد

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم

تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم

#شیخ_ابوسعیدابوالخیر
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

چنین در کارها بسیار مندیش
مگو ورنه بکن کاری که گفتی

نباید کز چنین تدبیر بسیار
ز تاریکی به تاریکی دراُفتی

#حکیم_ناصرخسرو
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
تا که بهار جان‌ها تازه کند دل تو را

پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن
پیش دو نرگسِ خوشش کُشته نگر دل مرا

زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم
پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا؟

دیدن خسرو زمن ، شعشعه‌ی عقار من
سخت خوشست این وطن می‌نروم از این سرا

جان طرب پرست ما عقل خراب مست ما
ساغر جان بدست ما سخت خوشست ای خدا

هوش برفت گو برو جایزه گو بشو گرو
روز شدشت گو بشو بی‌شب و روز تو بیا

مست رود نگار من در بر و در کنار من
هیچ مگو که یار من با کرمست و باوفا

آمد جان جان من کوری دشمنان من
رونق گلستان من، زینت روضه‌ی رضا


#حضرت_مـــولانا
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

مخند، ای کامرانِ عشق بر تلخی عیشِ من
که من هم داشتم اندازه‌ی خود کامرانی‌ها

#امیرخسرو
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…

مولانا و اقبال لاهوری

♥️✨

در شکن آن را که ناید سازگار
از ضمیرِ خـود دگر عالم بیار

بنده‌ی آزاد را آید گــران
زیستن اندر جهانِ دیگران

#حکیم‌اقبال_لاهــــــوری
@Molana_EqbalLahori

Читать полностью…
Подписаться на канал