mlja_ir | Неотсортированное

Telegram-канал mlja_ir - [ مَلجأ ]

7742

یا مَلجَأ کُلِّ مَطرُود.. ای پناه هر طرد شده! @symk133 👈 شناس ناشناس 👈 telegram.me/BChatBot?start=sc-594326-wjV2hW8

Подписаться на канал

[ مَلجأ ]

جون‌دادنِ‌برا‌حُسین(ع)‌اَفضل‌اَعمال‌مَنـِ....

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

کسی نیست تا روی قبرش یه دونه شمع بزاره...
#غریب_حسن

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

غزه عزیز
تو حسادت دنیا را بر انگیخته ای
و حسادت آتش زیر خاکستر دنیاست
حسادت، برادر را به جان برادر می اندازد
یوسف وقتی دردانه ی یعقوب شد، طاقت برادران طاق شد
دور هم نشستند
فکر کردند
و گفتند یوسف اگر معیار سنجش شود دیگر هیچ راهی برای ما نمی‌ماند
یوسف، صورت مسأله ای بود که باید پاک میشد
وقتی یوسف را به اعماق چاه پرت کردند
موعد بازگشت به خانه باهم گپ میزدند که زین پس کداممان نزد پدر، ملاک برتری می‌شویم
غافل از اینکه یوسف در قعر چاه هم معیار سنجش بود
غزه عزیز
حال برادرانت
می‌خواهند تو را به چاه بیندازند
با وجود تو، کار برای همه سخت تر است
وقتی تو باشی، نقاب ها درست روی صورت حکام منطقه نمی نشیند
وقتی تو باشی، مردم مدام از خود می‌پرسند، اگر این معیار ایستادگی پای آرمان هاست، پس ما چه میکنیم
تو باعث شدی تا قبولی در آزمون های دنیا سخت شود
تو باعث شدی تا سقف نمره شرافت بالا برود
غزه عزیز
برادرانت می‌خواهند تو را به چاه بیندازند
و بعد در راه بازگشت به زمین های عاریه‌ای خود، خنده کنان بگویند: حالا دیگر متر و معیار برتری دلارهای نفتی است
غافل از اینکه
تو در اعماق چاه نیز معیار خواهی بود
تو عزیز مصر خواهی شد
تو روزی برادرانت را نجات خواهی داد
و برادرانت روزی گردن شکسته نزد یعقوب می‌آیند تا برای آنها طلب عفو کنند
همه چیز مطابق داستان پیش خواهد رفت الا یک چیز
برادران تو هیچ گاه بخشیده نخواهند شد...

م.امیری

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم، گــرد ناتوانی داشتیم...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

مرگ از محبت تو خلاصم نمی‌کند
در زیر خاک هم دل من پای‌بستِ توست...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

سـلام بـر زیبـایی
سـلام بـر پورِ زهـرا
و سـلام بـر حسـن !

پـدربزرگ پیشانیـت را بوسیـد .. جبـرییل فـرود آمد و از سوی خداوند پیام آورد که
نامـش را «حَسَـن» بگـذارید
حسـن و حسیـن دو نـام بهشتی هستنـد که عرب تا پیش از آن چنیـن نامی را بر فرزندان خود نگذاشته بود !

بـزرگ تر شدی .. تو عاشق پدربزرگ بودی حسـن !
تا وقتـی پدربزرگ زنده بود ، او را پـدر و علـی را اباالحسیـن صـدا می زدی
اصـلا رابطه تو و پیامبر ، تنهـا رابطه یک پدربزرگ و نوه نبـود !
مثـلا روزی که پیـامبر با قبیله ثقیف عهدنامه نوشت و از تو و حسین خواست بعنوان شاهد آن را امضا کنید .. آن روزها تو هنوز در سنیـن کودکی به سـر می بردی !

پـدر برایـت شخصیـت بزرگی بود .. خیلی بزرگ ..
آن روز وحـی شنیده بودی و می خواستی برای مادر تعریف کنی .. اما زبانـت بنـد آمـد .. گفتی
« مادر بیانم کوتاه و زبانم بند آمد ! گویا آقایی مرا زیر نظر دارد ! »
همـان لحظه بود که علـی که گوشه ای پنهان شده بود ، بیرون آمد و در آغوشت کشید !

با اینکـه تنهـا شش سال از زندگی خود را در کنار مـادر گذراندی .. امـا همـه ی اهـل مدینه می دانستنـد که حسـن مـادریست .. ! چه روزهـا که دوان دوان از مسجـد می آمدی و آیاتی که بر پیامبر نازل شده بود را برای مادر بازگو می کردی .. و چه شـب ها که سـر بر زانوان مادر میگذاشتی و گوش به صـدای راز و نیازش میسپردی ...

حسـین را عاشقـانه دوسـت داشتی .. اصلا انگـار یک روح در دو بدن بودید ! همیشه جوری رفتـار می کردی که گویا حسیـن برادر بزرگتر است ! علـت را که جویا می شدند می گفتی
« من شکوه او را همانند شکوه و هیبت پدرم می دانم !»
حسیـن هم همیگونه بود .. می گویند حسین در پیشگاه تو ، پیش از تو ، لب به سخـن نمیگشود .. !

از رابطه شما با پدربزرگ و پدر و مادر و برادرتان گفتم
اما حالا میخواهم از شما و شیعیانتان بگویم ..

آقـا .. می گویند شما سه بار تمام ثروتتان را بخشیدید ، حتی کفش هایتان را ..
می گویند در برابر خواسته هیچ کس ، «نه» به زبان نمی آوردید
می گویند حتی گاها دو برابر نیاز شخص به او می بخشیدید !
آقـا ... دسـت هایم را نگـاه کن ، خالیسـت ..
قلبـم کـدر شـده
آقـا .. اگـر بگویـم دستـی بکـش به ایـن قلـبِ سنگیـن از غبار گناه ... رد نمی کنی ، نه ؟
اگـر بگویم محتـاج یـک نگـاه کریمـانه ی شمام ... دوبرابرش را نصیبـم می کنید ؟!

باقـی حرفهـا باشـد برای بعـد .....
فـدای کـَرَمـت حضرتِ پورِ حیـدر !

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

شوقت فزود مرتبه‌ی اضطراب را....
#شب‌جمعست‌هوایت‌نکنم‌می‌میرم

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

🔸تعظیم و بزرگداشت ورود به ماه مبارک رمضان و انتقال آن به کودکان🔸

رسیدیم به ماه خدا. عیناً مثل وقتی است که می‌رسیم به حرم خدا!
برادران! خواهران! وقتی به میقات حرم می‌رسی، چه حالی داری؟ حرم آمده! عین همان خوشحالی را باید داشته باشی! به همان اندازه که وقتی وارد میقات می‌شوی برایت مهم است، باید شب اول رمضان، به همین اندازه احساس لذت و احساس عظمت کنی و این را به #بچه‌ها نیز منتقل کنی! بچه‌ها احساس کنند که در حرمند. احساس کنند پدرشان در این حرم، اموری را بر خودش حرام می‌داند که قبلاً نمی‌دانست. اگر قبلاً داد می‌زدی حالا دیگر نزن! بچه خلافی داشته و گفته است: بابا ما را ببخش. صدایش بزن و بگو: امشب بخشیدم...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

أشهدُ أنّ به این مرد ولی باید گفت
اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت..

@MLja_ir

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

دِل تَمَنایی ندارد غیرِ سودایِ أباالفضل..

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

من برای تولدت ارباب
دوست دارم که پیرهن بخرم
تو هنوز هم بی کفن هستی؟!
باید امروز یک کفن بخرم..

@MLja_ir

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

تولدتون مبارک، صاحبِ کربُبلا..

#ارباب♥️

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

نقله که آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) صحیفه سجادیه را به عنوان هدیه برای طنطاوی، مفسر قرآن، ارسال می کنن، طنطاوی بعد از مدتی بازخوردی به آقای مرعشی می‌فرستن و بزرگی و عظمت صحیفه‌ و امام سجاد (ع) رو وصف می‌کنن که قسمتی ازش اینطوریه؛
این کتاب را فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق دیدم...
واقعاً حیف نیست تو کانال صحیفه عضو نیستید و از این نور محروم؟
@seyedalsajediin

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

سادگی این مداحیو دوست دارم

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

مَِلکا ذکرِ تو گویم که تو پاکی و خُدایی
چه بگویم زِ کَمالت، تو ی‍َل کربُبلایی...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

همین ساعات که ما داریم خواب وصل می‌بینیم
کسانی آن طرف دارند پیش یار می‌میرند...

#شب_زیارتی

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام
و با که باید این راز را باز گفت
که اسلام در مدینه النبی از همه جا غریب‌تر است.
ای چشم، خون ببار تا حجاب از تو بردارند
و ببینی که این خاک گنجینه‌دار‌ِنور است و مدفن عشق
و اینجا بقعه‌ای است از بِقاع بهشت!
و آن نفخه‌ای که در بهشت، روح می‌دمد، از سینه این خاک برمی‌آید
چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.
ای بقیع مطهر
ای رازدار صدیق صدیقه اطهر
و ای هم‌نوای مولا مهدی(ع)

سیدشهیدان‌اهل‌قلم/مرتضی‌آوینی

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

از جنایات این روزهای رژیم تروریستی در غزه؛
این تکه های سیاه رنگ که در هوا پرتاب می شوند، "انسان" هستند...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا
وَ غَمَّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا
پس ما او را وداع می‌کنیم؛
وداع کسی که هجرانش بر ما سخت و غم‌انگیز است
و روگرداندنش ما را غم‌زده و دچار وحشت کرد...

بخشی‌ از‌ دعای‌چهل‌و‌پنجم‌ صحیفه‌ سجادیه،
در وداع رمضان

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم...
شب‌های آخر امیرالمومنین (ع) بود، خدمتش رسیدم، سر بر دامانش نهادم و گریستم...
دست بر شانه‌ام گذاشت، درست مثل آن غروب غم‌انگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده‌بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان....
علی در میانه جنگ دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آن‌ها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری...
علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. چه می‌توانستم بگویم؟
گفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی…
مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرنده‌ای نوای ناله و زاری‌ات را می‌شنید.
ای مرگ! از من چه می‌خواهی؟ از آن چه هراس داشتم بر سرم آمد.
ای مرگ! اگر می‌گفتی که فدیه می‌پذیری جانم را فدای علی می‌کردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانه‌ای هستی…

صعصعه‌بن‌صوحان

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

مضامین دعای مجیر انسان را به کمال می رساند؛ فکر نکنیم که دعا خواندن فقط برای ثواب است؛ دعا برای کمال انسان است...

آقا‌مجتبی‌تهرانی

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

لا‌طیب‌اللّه‌العیش‌بعدك‌یا‌مهدي

سیدالشهدای‌مقاومة

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

طراح صحنه ذهن من، فضا را با مختصات آرشیوهای موجود ساخته...
گاهی داخل حسینیه جماران بین جمعیت متراکم نشسته ام و به امام نگاه میکنم.
گاهی کلیشه ای به دست دارم و دوان دوان روی دیوار شعار می‌نویسم.
گاهی در تشییع امام در تراکم جمعیت از هوش میروم.
گاهی زیر بمباران بی امان فاو، روی زمین دوخته شده ام
گاهی اسیر اردوگاه های رژیم بعثم
گاهی روی خاک‌ریز گلوله میخورم و می افتم
گاهی در محاصره جبهه النصره در حلب گیر می افتم
غیر از اینها، زندگی در دنیای آرشیو ها باعث شده، تا در موقعیت‌های مهمی که حضور دارم هم دستم به عکس و فیلم نرود. بیشتر می ایستم و با چشمانم همه چیز را آرشیو میکنم.
از بمباران های ضاحیه هیچ عکسی ندارم، ولی طراح صحنه ی ذهنم، یک گوشه را مو به مو مثل آن شب نحس درآورده، همان سکوت همان صداهای انفجار همان غربت
من زندگی در دنیای خود ساخته آرشیو را به شما هم پیشنهاد میکنم
این تنها راه فرار از حس خفه کننده ی نبودن است
نبودن در لحظه تاریخی
نبودن در میانه اتفاق
از میان این صندلی های چیده شده برای مراسم
یکی را انتخاب کنید
در دنیای خود ساخته آرشیوی تان روی آن بنشیند
داخل خیابان‌های بیروت، پشت تابوت قدم بزنید
فریاد بزنید
نگذارید نبودن در لحظه تاریخی
شما را محکوم به کمبود کند
ما بیش از زندگی در لحظه تاریخی
نیازمند تصاویری در ذهن هستیم
که در لحظات حساس یاریمان کند
در پیچ پر حادثه دنیا
ذهنی مملو از تصاویر قابل تکیه
بهتر از ذهنی سرزنش کار است
دنیای خود ساخته آرشیوی ذهنتان را دست کم نگیرید
ما بدون تصاویری غرور انگیز در ذهن
محکوم به سقوطیم
#إنا_علی_العهد

م.امیری

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

یک نجف قسمتمان کن، به همین بیت قسم
دردمندیم و پی نسخه‌ی درمان نجف..

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

؛
الحمدلله الّذی
خَلَقَ
الحسین(ع)


«عِیدُکُم مَبروک»

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

چشمِ علی به دیدنِ این ماه روشن است
فطرس بیا! که لحظهٔ حاجت گرفتن است..🤍

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

...وز ایشان سیّد ما گشت سالار

مبعث مبارک

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

ما امشب خیلی یاد شماییم حضرت ماه
ما دلمون تنگه، خیلی زود بخواه ما رو...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

0:33 خیلی ابوفاضل شمایلت قشنگه...

Читать полностью…

[ مَلجأ ]

سلام به صبر...
سلام به مقاومت...
سلام به شهدای این راه...

Читать полностью…
Подписаться на канал