علاقه به موسیقی بی کلام از جایی شروع میشه که دیگه هیچ کلمه ای نه ذهنتو آروم میکنه نه درکِ حالته . . دوست خوبم! آرامشی که گم گردی و اینجا پیدا میکنی🌑🏡
پس از تحمل آن درد،
کسی که به مقصد میرسد
دیگر همانی نیست که به راه افتاده بود ..
«وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلً»
«بر خدا توکل کن،همین که کار تو به خدا سپرده شود کافیست»
🪽 14:14
« با شریف ترین افرادی که میشناسی همنشینی کن، بهترین کتابهارا بخوان، با قدرت زندگیکن، اما یاد بگیر که به تنهایی خوشحال بشی. »
Читать полностью…و اما در نهایت مردی که دخترا از زندگی میخوان و با تمام وجود عاشقش میشن:
Читать полностью…آرزو میکنم در ناباورانهترین حالت زندگیتون، اون اتفاق قشنگی که فکرش هم نمیکنید بیفته:)
شبتون بخیرЧитать полностью…
این درحالی بود ک قبلش قلب و مغزم فقط نیاز به بارون داشت..
از ته دل خواهان لمس بارون روی صورتم بودم و بوی خاک نم خورده و سکوتی مطلق که جز صدای قطره های بارون و رعد برق هیچ چیز شنیده نشه!
بارون شروع به باریدن کرد و به محضی که قلبم آروم شد تموم شد!
جوری ک اگر زمینِ خیس و بوی بارون نبود ممکن بود فک کنم توهم زدم و بارونی درکار نبوده:))
حالا با آرامش بیشتری میخوابم اخه دلم عجیب گرمه!..
شبتون بخیر
روزای عجیبی رو دارم سپری میکنم
خود خوری و معده درد شدید
کابوس و خسته و کلافه و عصبی و منزوی تر از روز قبل
هر روز ساکت تر از روز قبل، بیشتر تو لاک خودم فرو میرم..
حتی تنها تر از روز قبل..
شاید قبلا که ادم شادتری بودم دوستای بیشتری داشتم
الان یکی یکی ازم دور و دورتر شدن
شایدم من قدم قدم دور و دور تر شدم ازشون
آروم، نمزده، شاید یه کلبهی ذهنی وسط سکوت، با بخار چای و صدای بارون که روی سقف میکوبه. یه نقطهی آبی خاکستری که انگار زمان توش ایستاده… جایی که زندگی زخمیات رو پانسمان میکنی، بی اینکه کسی ببینه.
Читать полностью…گاهی هیچ کلمهای نمیتونه دردی که در درونت میگذره رو تسکین بده. ولی هیچچیز هم نمیتونه از تو قدرت بگیره. تو هنوز هم مقاومت میکنی، حتی وقتی که نمیدونی برای چی داری مقاومت میکنی.
Читать полностью…بارون شدی بند اومدی غمگین شدی لاغر شدی!..
نخستین سفرم با اسبی اغاز شد
که در جیبم جا میگرفت
از اتاق تا بالکن
سفر کوتاهی بود
اما من دریاهارو پشت سرگذاشتم
شهرهای پرستاره رو
از ابتدای جهان تا انتهای جهان رفتم
واین سفر تنها سفر بی خطر من بود…
کاش پرنده ای بودم و فضای بین شاخ و برگ ها مال من بود و آبی آسمان در ته چشم هایم می رقصید و باد از سنگینی تن من می کاست. کاش پرنده ای بودم و شاخ و برگ درختان، مرا از زمین جدا می کرد...
-بیژن جلالیЧитать полностью…
إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ(انعام۱۰۹)
كه همهی معجزات نزدِ خداست.
🪽13: 13
و آخ به آدمِ گرفتارِ عادت.. آدمِ وهمزدهای که گمان میکند همهچیز، همیشه، همانجا و همانطور میماند..
Читать полностью…زیادی مهم نیست
این یه اتفاقه
خب واسه هرکی میفتا
انتخاب اشتباه!
تا ابد و یکروز آریانفر >>>🤍!
@kolbe_ee
احتیاج دارم به یه خبر خوب، به هدیه ی بی مناسبت، به دیدن اتفاقی و غیر منتظره ی کسی که سال هاست ندیدمش، یه تکست یهویی نصف شب از کسی که قایمکی بهش فکر میکنم، به شنیدن یه تعریف از کسی که فکر میکردم به چشمش آدم مهمی نیستم، به چندتا شاخه گل، به برگشتن عادت های خوب قدیمی که خیلی وقته کنار گذاشته شدن، به سفر شمال، به انگیزه، به امید، به پول، به عشق.
Читать полностью…نه آنچنان ناامید که بمیرم، نه آنچنان امیدوار که زندگی کنم، ایستادهام در میانه، ادامه دهنده.
Читать полностью…این بیکلام آرامش و انرژی قشنگی رو سرِصبحی بهت وارد میکنه..
صبحتون بخیر 🫂
امشب شب عجیبی بود درحالی ک خسته و کلافه تر از هر شبی بودم عاجزانه ته دلم اینطور بودم که:
خدایا!! چرا؟ تا کِی؟
قربونِ بودن و مرامت ولی توانم تا حدیه
رو کردم ب کوچولوی درونم ک اینده رو همون ادم شاد وسرحال وشیطون سابق میدید که رو به جلو ب سرعت حرکت میکنه و گفتم" ببخشید ولی من خستم جدی! نمیخوام این حس داشته باشم
باور کن دارم خیلی تلاش میکنم ازین وضع دربیام، اهمیت ندم ولی خب.. درموندم.. "
همون لحظه ک با خدا و کوچولوی خوش خیال درونم درگیر بودم و مینالیدم که اخه اگه هستی یه کاری کن..
بارون شروع به باریدن کرد
با شدت و خشم زیاد
زدم بیرون که بارون رو با پوست و جون لمس کنم
قطره های بارون با شدت زیاد به صورتم میخورد
همراه با رعدو برق..
انگار واقعا خدا از دستم عصبی بود
انگار داشت میگفت نشونه ازین پر رنگ تر
من اینجام، مراقبتم..
انگار داشت میگفت نمیشناسم این آدمو جمع و جور کن خودتو!..
صدای چاوشی مثل یه همدمه که در سکوت شب میاد و تمام اون چیزهایی رو که هیچوقت نمیتونیم به زبون بیاریم، با یه آهنگ میگه. هر کلمهای که میخونه انگار یه درد مشترک از دلمو پیدا کرده..
Читать полностью…همیشه دنبال یه نقطهی امن میگشتم،
یه جا که لازم نباشه خودمو توضیح بدم،
لازم نباشه قوی باشم.
حالا فهمیدم...
اون نقطهی امن، یه آدم نیست، یه آغوش نیست...
یه گوشهی دله...
واسه وقتایی که خودتو بغل میکنی و میگی: "باشه، هنوزم میشه ادامه داد."