یونس اقتداری| رواندرمانگر تحلیلی Admin: @InsightGroup_Admin
فروید به توصیف مراحل ابتدایی عشق میپردازد که با نخستین هدف آغاز میشود، یعنی؛ مرحلهی به درون بردن یا بلعیدن، که نمودِ تمام عیار دوسوگرایی است و در آن فرد نمیداند که با عشق خود، موضوع را نابود میکند یا با نفرت خود
در پی این مرحله پیش تناسلی مقعدی_سادیستیک میآید و سرانجام مرحله تناسلی؛ تا زمانی که سازمان تناسلی استقرار نیافته، عشق در تضاد با نفرت قرار نمیگیرد.
فروید میگوید؛ نفرت، مقدم بر عشق است، بعدها زمانی عشق پدیدار میشود که ایگو کامل میشود. او میگوید؛ وقتی که نفرت به مرحلهی سادیستیک واپس روی کند، شاید رنگ و بوی اروتیک به خود بگیرد و بدینسان از تحولات آتی سادومازوخیسم و نیز تعارض بنیادین میان سائق زندگی و سائق مرگ خبر میدهد.
آثار و اندیشههای زیگموند فروید
ژان میشل کیونودو
اگر موضوع، منبع لذت باشد، میگوئیم؛ موضوع را دوست داریم و اگر منبع بیلذتی باشد، از آن متنفریم. اما فروید از خود میپرسد؛ آیا به بیان متعارف میتوان گفت؛ سائق، موضوع را دوست دارد؟! پاسخ او البته منفی است، همانگونه که نمیتوان گفت که؛ سائق از موضوع متنفر است.
از این روست که؛ او تأکید میکند که نمیتوان از اصطلاحات عشق و نفرت برای توصیف رابطه میان سائقها با موضوعهای آنها بهره گرفت، بلکه؛ باید آنها را برای بیان رابطهی کلیت ایگو با موضوعها به کار برد.
حال پرسش این است که؛ عشق در منتهای خود چیست؟! فروید، صراحتاً بر این باور است که؛ عشق در مرحلهی تناسلی و پس از تلفیق سائق های جزئی در کلیت ایگو پدیدار میشود؛ رابطهی ایگو با موضوعهای جنسیاش، مناسبترین مصداق استعمال واژهی عشق است_از این واقعیت میتوان فهمید که؛ تنها زمانی میتوان این واژه را در این زمینه به کار برد که تمامی سائق های جنسی، تحت اولویت اندامهای تناسلی و در خدمت کارکرد تولد در یکدیگر تلفیق شده باشند.
به باور فروید؛ نفرت بیشتر در تلاش ایگو برای صیانت نفس ریشه دارد تا در حیات جنسی، یعنی؛ در نفرت از موضوع هایی که سائق های صیانت نفس را ارضا نمیکند. سائق های صیانت نفس منشأ تعارض دوسوگرایی [ تعارض عشق و نفرت] است که خاصه در اختلالات نوروتیک نمایان میشود.
آثار و اندیشههای زیگموند فروید
ژان میشل کیونودو
وینیکات اظهار داشت که؛ بدترین نوع رنج روانی با از دست دادن ابژه روی نمیدهد، بلکه؛ وقتی رخ میدهد که بازنمایی آن ابژه از دست میرود.
در پایانِ همان مطلب، وینيكات مسئلهی نفی در روانکاوی را مطرح میکند و تأکید دارد؛ زمانی که بازنمایی از دست میرود، گاهی اوقات تنها واقعیت ممکن برای ابژه، غیبت آن است، یعنی؛ تنها راه حضور ابژه نفیِ آن است. بعضی افراد به پوچی فقدان و رنج کشیدن به عنوان تنها چیز واقعی چنگ میاندازند و میچسبند.نوجوانانی هستند که وقتی با از دست رفتن بازنمایی خودشان و با احساس وجود نداشتن مواجه میشوند، غالب اوقات به نفی به عنوان تنها واقعیت ملموس میچسبند؛ رنج کشیدن، احساس درد و تخریبگر بودن، تنها راهِ بودن برای آنهاست.
بیماری های روان تنی از منظر روانکاوی معاصر | ماریلیا آیزنشتاین
من باور ندارم اتفاقی که حیات ذهنیام در رخدادش هیچ نقشی نداشته ممکن است در مورد شکل آتی واقعیت، چیزی به من بیاموزد، اما معتقدم که تجلی غیرعامدانهی فعالیت ذهنی خودم از طرف دیگر، آشکار کنندهی چیزی نهانی خواهد بود، هرچند باز هم چیزی هست که فقط به حیات ذهنی من و نه واقعیت بیرونی ربط دارد.
من به شانس بیرونی (واقعی) اعتقاد دارم، این درست است، اما نه به رخدادهای اتفاقی درونی (روانی). در مورد فرد خرافهباور قضیه درست عکس این است. او از انگیزهی کنشهای شانسی و کردارپریشیهایش هیچ چیز نمیداند و به رخدادهای اتفاقی روانی باور دارد، از طرف دیگر؛ تمایل دارد که به اتفاقات شانسی بیرونی معنایی نسبت بدهد که در حوادث واقعی عینیت مییابد، و این اتفاقات شانسی را تمهیدی میداند برای بیان چیزی که در جهان بیرونی از دید او مستور مانده است.
آسیب شناسی روانی زندگی روزمره
زیگموند فروید
سلام
امیدوارم خوب باشید
در صورت تمایل، به پرسشنامه تحقیقاتی زیر پاسخ بدید.
https://survey.porsline.ir/s/ReODTs1i
پیشاپیش از همکاری شما سپاسگزارم🌱
در ظاهر؛ نامعقولترین، بچگانه ترین، اسفناک ترین و در عین حال عادی ترین تصور از میان تصوراتی که دربارهی عشق وجود دارد این است که؛ کسی که با ما هم پیمان شده، تنها در کانون زندگی عاطفی ما قرار ندارد، بلکه طبیعتا به طرزی واقعا احمقانه و شدیداً غیرمنصفانه مسئول هر اتفاقی است که برای ما رخ میدهد، چه خوب و چه بد. این است مزیت عجیب و آزاردهندهی عشق!
سیر عشق | آلن دوباتن
بودن در جایگاه ناجی، مشخصا یک جایگاه خودشیفتهوار-سادیستیک است که جز آسیب به مراجع و ورود به یک بازی دو سر باخت نتیجهای دربرندارد. بسیاری از تخطی هایی که از سوی درمانگران رخ میدهد به دلیل این تصور-توهم خودشیفتهوار و به شدت سادیستیک در آنهاست.
همان توهمی که در برخی از افراد متعصب در هر دین و مسلکی نیز دیده میشود. پشت ایدهی نجات، اصولا رگههای سایکوپاتی (ضداجتماعی) و پرورژن (انحراف) خوابیده است. آن کسی که بیش از همه اعتقاد به نجاتِ انسانها دارد به شکل متناقضی تمایلات جنسی و پرخاشگرایانهی منحرف خویش را در کاور نجات و هدایت تغذیه مینماید.
امیرحسین کمیجانی
هر سوژهی فردی، در این حیرت است که دیگری بزرگ، آنگونه که در کالبد استاد نقاشیاش تجسم یافته است از او چه میخواهد. سوژهٔ هیستریک، با مقاومت در برابر آنچه تصور میکند دیگری بزرگ از هستی او میخواهد، به این نگرانی اساسی واکنش نشان میدهد. مقاومت سوژهی هیستریک، همانند مقاومت هنرمند آوانگاردی است که در برابر تبعیت از هنجارها و قاعدههای هنری روز مقاومت میکند.
سوژهی وسواسی، یا در جهان فرهنگ دیداری ما هنرمند دانشگاهی، به میل متصور دیگری بزرگ، با پافشاری بر جاری شدن قواعد نظم متعارف، ولو به هر قیمتی، واکنش نشان میدهد.
امروزه، روانکاو در هنگام مواجهه با پرسشگر هیستریک یا وسواسی در طی درمان بالینی، تدریجاً به دنبال انتقال این [مسئله] است که نیازی به مقاومت در برابر یا اصرار بر حکم فرمایی قانون نیست، به این دلیل ساده که دیگری بزرگی که قرار است پاسخ پرسشهای بنیادی زندگی را بداند به عنوان ارادۀ همه چیز دانی که باید همیشه بر میل سوژه مستولی باشد، وجود ندارد.
سوژهی روانکاوی در پایان سازوکار طولانی و دردناکِ به یاد آوردن و القای تدریجی این تلقی فانتزیوار از میل دیگری بزرگ درمییابد که او در تلاش برای تحقق بخشیدن به آنچه منحصراً میل دارد باشد، مختار است. باید اذعان کرد که در هستی جسمانی ما محدودیتی واقعی برای آزادی میل وجود دارد اما این محدوده، حد تعریف شده و معمول قانون نیست. بزرگترین هنرمندان همیشه از این مسئله آگاه بودهاند.
لكان در قابی دیگر | استیون زد. لواین
علی رغم راه حل های انفرادی ای که هر یک از ما برای نگه داشتن تعادل روانی به آن دست پیدا کرده ایم، زندگی روزمره همچنان موقعیتهای بسیاری را برای برانگیختن ایده های ممنوعه یا ترسناک پیش رو قرار میدهد.
این ایده ها، ممکن است در قالب افکار مزاحم، فانتزیها یا احساساتی که به ذهن نفوذ میکنند، یا ممکن است چیزی بیشتر از ادراکاتی ساده، مانند؛ منظره پوستری در خیابان، رعد و برق، تصادفی ناگهانی، مکالمه ای بین دو نفر که آن را ناخواسته میشنویم، یا کلمه ای غیرعادی باشد که قادر به بسیج سازی بازنمایی ذهنی دردناک و متناقض است.
علی رغم اینها، اغلب اوقات قادریم حملات روانی مانند این را بیرون از ذهن خود بگذاریم، حتی برخی اوقات این کار را با چنان سرعتی انجام میدهیم که دیگر به خاطرشان نمیآوریم. پس از آن است که حملات یادشده تبدیل به اسباب رؤیاها یا شاید نقاط مهم آثار هنری و خلاقیتهای فکری میشوند. یا اینکه صرفاً از راه خیال پردازی های روزانه تخلیه میشوند.
جویس مک دوگال
ضربه روانی در قالب کابوسهای ما بازمیگردد تا بتوانیم اضطرابی که به هنگام ضربه روانیِ اصلی غایب بود را تجربه کنیم.
خوان داوید نازیو
مشکل بیمار، تا زمانی که ما روانکاوان معنای واقعی آن را به او نگوییم، تکرار خواهد شد. از این منظر؛ باید به یاد داشته باشیم که آن چیزی که معنایش در ذهن ما مشخص نباشد همیشه در رفتارهای ما تکرار خواهد شد. و برعکس آن هم صادق است: آن چیزی که معنایش در ذهن ما مشخص شده باشد دیگر بازنخواهد گشت.
اما معنا دادن به یک مشکل دقیقا به چه معناست؟! معنای یک مشکل یعنی پاسخ دادن به این پرسش: چرا این مشکل در آن زمان لازم بود؟! توالی اتفاقات روانیای که این مشکل را ایجاد کرد چه بود؟! این مشکل خودش راهحل چه چیزی بود؟! البته منظورم راهحل بد است. اگر روانکاو بتواند به این پرسشها پاسخ دهد، گام مهمی در یافتن معنای مسئله برداشته است.
چرا اشتباهاتمان را تکرار میکنیم؟!
خوان داوید نازیو
درام ادیپی زیباترین درسی است که به ما میآموزد چیزهایی که سخت برای آنها جنگیدهایم، در نهایت، ارزش نسبی دارند.
نخستین تجربه پذیرش این امر است که در مواجهه با انتخابی دشوار، هرگز چیزی را از دست نخواهم داد و اگر پیروز شوم، این پیروزی هرگز عاری از خسران نخواهد بود.
ادیپ؛ میل آتشین کودک
خوان داوید نازیو
مازوخیسم، نقطهی مقابل سادیسم است، در اینجا شخص گذشته از آن که هیچ تعرض و تحکمی به جفت جنسی خود نمیکند، بلکه دوست دارد تا مورد تعرض و تحکم نیز واقع شود و از جانب مفعول جنسی خود دچار خسارتهای مادی و معنوی گردد. میتوان چنین گفت که؛ در این مورد تنها شکل سادیسم است که واژگونه شده و جای خود را بهعکس تغییر داده است.
به این تفسیر که مازوخیسم شکلی از سادیسم است که متوجه خود فرد شده است، و شخص آنچه را که در حالت سادیسم نسبت به دیگران انجام داده و روا میدارد، نسبت به خودش جایز میداند.
زیگموند فروید
همانندسازی یک زن با مادرش به ما این امکان را میدهد که دو لایه را از هم تفکیک کنیم: لایهی پیشاادیپی که بر دلبستگی مهرآمیز دختر به مادر استوار است و او را الگوی خود قرار میدهد و دیگری ناشی از عقدهی ادیپ است که میخواهد از شر مادرش خلاص شود و جایگاهش را نزد پدر غصب کند.
بیشک بیان این مسئله موجه بهنظر میرسد که؛ بخش زیادی از هر دو لایه تا سالهای بعد باقی میماند و هیچکدام از آنها در مسیر رشد بهدرستی برطرف نمیشوند.
اما مرحلهی دلبستگی مهر آمیز پیشاادیپی در آیندهی یک زن تعیینکننده است؛ طی آن تمهیداتی برای اکتساب ویژگیهایی فراهم میشود که بعدها در کارکرد جنسی و اجرای وظایف اجتماعی ارزشمند زن به او کمک میکند. زن از طریق همین همانندسازی، جذابیتش را برای مردی کسب میکند که دلبستگی ادیپی او به مادرش برانگیزانندهی اشتیاق اوست.
زنانگی | زیگموند فروید
وقتی وینیکات مینویسد که؛ روانکاو باید آماده باشد که مادرِ اولین مراحل زندگی و نیز مادر و پدر مراحل بعدی تحول باشد، فکر میکنم او مشخصاً به توانایی روانکاو برای دریافت ارتباطات بیمار طی هر تحلیل معین اشاره میکند.
به بیان دیگر؛ روانکاو باید قادر باشد در بستر انتقال مادرانه و پدرانه کار کند که ذاتاً بخشی از فرایند تحلیلی است. از این رو؛ معتقدم او به جای رفتار کردن در حکم مادر یا پدر، به معنای روانکاوانهی مادر و پدر بودن اشاره میکند.
جان آبرام
کانال تلگرام|مشاوره و رواندرمانی|اینستاگرام
هرکس که به مطالعهی هیستری بپردازد، چندی نمیگذرد که درمییابد؛ توجه و علاقهاش از سمپتوم های آن دور شده و به سوی فانتزیهایی سوق یافته که منشأ سمپتوم های فوق بودهاند.
تکنیک روانکاوی در وهلهی نخست به ما امکان میدهد که؛ آن فانتزی های ناخودآگاه را از روی سمپتوم های هیستری استنباط کنیم و سپس آنها را به آگاهی بیمار درآوریم. از این طريق مشخص شده که؛ محتوای فانتزیهای ناخودآگاه شخص هیستریک تناظر کاملی با آن موقعیتهایی دارند که دست مایهی ارضای جنسی آگاهانه در افراد منحرف قرار میگیرند.
و اگر کسی دنبال مثالی برای چنین موقعیتهایی باشد، کافیست آن نمایش ها و عیاشی های امپراطوران رُم را به یاد آورد که شهرهی آفاق بودند، و البته افراطکاریهای دیوانهوار بروز یافته در این فانتزیها، صرفاً حاصل قدرت عظیم و بی حدوحصری بود که مؤلفانشان در اختیار داشتند.
جستارهایی درباره تکوین بیماریهای روانی
زیگموند فروید
یکی از پرسشهایی که روانکاوان بارها و بارها از خود میپرسند این است که؛ چرا بیماران میخواهند مراحل سخت و طاقت فرسای روانکاوی را طی کنند؟!
پاسخهای پراکنده بسیاری وجود دارد. در ابتدا به انگیزهی خودآگاه برای خلاصی از سمپتومها یا نیاز به تغییر اشاره میشود، و نیز؛ به توجه دوستانهی روانکاو، با نگاهی مشتاق به آیندهی این تلاش مشترک که در اتحاد درمانی تداوم مییابد.
میتوان از جذابیت مرکز توجه بودن و علاقه ای که تنها بر بیمار متمرکز است نیز یاد کرد و البته از مجموعهای از انتقالهای مثبت که آن را تشدید میکند. امید، که یک عنصر درمانی ضروری است از همهی اینها نشئت میگیرد. رضایت چشمگیر از حس درک شدن، هیجان حاصل از بینشی رو به رشد، و فهمیدنِ بیشتر خود به طور قابل توجهی به نیروهایی که انگیزه بیمار را حفظ میکنند کمک میکند.
تداعی آزاد | آنتون از کریس
فروید طرز تفکر ما را در مورد انسان اولیه و همینطور دربارهی کودک که فوقالعاده نارسیسیستیک است، با اشاره به دیدگاه همزاد پنداری به دنیا بر اساس قدرت افکار، تصدیق کرده است. همچنین؛ تئوری نارسیسیزم او مبنی بر خلق جهان، درست همچون سیستمهای فلسفی اخیر مبنی بر ایگو، نشان میدهد که بشر عمدتاً، واقعیت پیرامون را بهصورت انعکاس یا بخشی از ایگوی خویش درک میکند.
همچنین؛ فروید اشاره کرده است که این مرگِ سنگدل و کینهتوز است که با خودشیفتگی انسان اولیه مبارزه میکند و وادارش میسازد بخشی از قدرت مطلقش را به ارواح بدهد. هرچند مفاهیم اولیهی مربوط به روح در ارتباط با این واقعیت است که مرگ به بشر تحمیل شده است و او مدام در تلاش برای انکارش است، چنانکه میتوان رد پای این ایده را در فرهنگ مردمان بدوی و همچنین فرهنگهای پیشرفته یافت.
اتو رنک
گاهی اوقات از خودم میپرسم؛ آیا هیچ وقت امکان دارد به عمق تنهایی و احساس رها شدگی ای که در کودکی تجربه و حس کردهایم و هنوز به عنوان بزرگسال درون مان حس میکنیم، پی ببریم؟!
درام کودک با استعداد بودن | آلیس میلر
ما معتقدیم؛ در عشق به دنبال شادی هستیم، اما آنچه حقیقتاً در پیاش هستیم آشنایی است. به دنبال این هستیم که در روابط بزرگسالیمان همان احساساتی را بازسازی کنیم که در کودکی خوب میشناختیم و اغلب تنها به مهربانی و توجه محدود نمیشدند. عشقی که اکثر ما در آیندهای نزدیک تجربه میکردیم همراه بود با دیگر نیروهای مخربتر: احساس تمایل به کمک کردن به فرد بزرگسال که خارج از کنترل بوده، احساس محروم بودن از محبت والدین یا ترس از عصبانیت آنها، یا احساس ناامنی برای بیان خواستههای پیچیده ترمان.
آن زمان، منطقی بود که به عنوان افراد بالغ برخی گزینههای خاص را نپذیریم، نه به این خاطر که افراد نامناسبی بودند، بلکه؛ به این دلیل که کمی زیادی خوب بودند، از این لحاظ که شدیداً متعادل، عاقل، فهمیده و معتمد به نظر میرسیدند و نزد ما اینچنین خوب بودن عجیب است و دور از استحقاق ما. ما به دنبال افراد هیجانانگیز دیگری میگردیم، نه با این باور که زندگی با آنها موزونتر خواهد بود، بلکه از روی حسی ناخودآگاه که میگوید مطمئناً شکل ناکامیهای آن زندگی آشنا خواهد بود.
سیر عشق | آلن دوباتن
فرد مبتلا به پارانویا مقولهی مسائل اتفاقی و عاری از انگیزه را که از نظر افراد سالم ریشهی بخشی از عملکردهای روانی و کردار پریشیهای آنهاست، در تجلیهای رفتاری آدمهای دیگر قبول نمیکند؛ هرآنچه او در رفتار و کردار دیگران میبیند لبریز از معناست، هر چیزی قابلتفسیر است.
او چطور به چنین موقعیتی میرسد؟! احتمالاً در اینجا نیز مانند بسیاری از موارد مشابه، چنین شخصی چیزی را که در ذهن خودش به شکلی ناخودآگاهانه حاضر است بر زندگی ذهنی افراد دیگر فرامیافکند.
در پارانویا انواع و اقسام چیزها به آگاهی راه مییابند که حضورشان در ذهن ناخودآگاه افراد طبیعی و روان رنجور فقط با روانکاوی قابل اثبات است.
آسیب شناسی روانی زندگی روزمره
زیگموند فروید
از میان خاطرات دوران کودکیمان که در یادمان ماندهاند، چند مورد برایمان کاملاً قابل درک مینمایند و مابقی عجیب یا غیر قابل درک اند. تصحیح بعضی از اشتباهات در مورد هر دو نوع خاطرات دشوار نیست.
اگر خاطراتی که در یاد شخص مانده مورد تحلیل قرار گیرد، به سادگی میتوان ثابت کرد که در مورد صحت و دقت آنها هیچ تضمینی وجود ندارد. بعضی از تصاویر ،یادیار بیتردید اشتباه، ناکامل و به لحاظ زمانی و مکانی دستخوش جابه جاییاند.
هر جمله ای از طرف افراد مورد تحلیل مبنی بر این که نخستین خاطرهشان به سال دوم زندگیشان باز میگردد، به هیچ وجه قابل اتکا و اعتماد نیست. به علاوه؛ میتوان خیلی زود به وجود انگیزههایی پی برد که تحریف و جابهجایی تجربهی مورد نظر را کاملاً قابل درک میکنند. اما درعین حال، همین انگیزهها نشان میدهند که این اشتباهات در یادآوری خاطرات صرفاً نتیجهی کم ودکاستی و نقصان حافظه نیستند.
نیروهای قدرتمند زندگی در دورههای بعدی زندگی در قابلیت به یاد آوردن تجارب دوران کودکی مؤثر واقع میشوند؛ احتمالاً همان نیروهایی که موجب میشوند ما در کل از درک سالیان کودکیمان دور بیفتیم.
آسیب شناسی روانی زندگی روزمره
زیگموند فروید
سرنوشت این حملات هرچه که باشد، آنچه از آگاهی ما از دست رفته است به این طریق برایمان جبران میشود. بایستی بر این نکته تأکید شود که اگر ما فاقد ظرفیتی برای بیرون راندن افکار مزاحم و ادراکات، از آگاهی خودمان بودیم، استمرار زندگی های روانی ما در بعد آگاهی خود، به طور مداوم در معرض تهدید قرار میگرفت.
ما به طور دائم در معرض بمباران اضطراب سرزده یا آرزوهای بیش از اندازه تحریک کننده قرار میگرفتیم و درنتیجه؛ ناتوان از ادامهٔ زندگی روزمره مان میشدیم. این مشکل درمورد بیمارانی که وضعیت هشیاری شان دستخوش تغییر شده است، به عنوان مثال؛ در از هم پاشیدگی های روان پریشانه یا هنگامی که فرد تحت تأثیر مواد مخدر قرار داشته باشد ظاهر می شود.
با این حال؛ ممکن است به خاطر شیوههای خاص کارکرد ذهنی، تأثیر هیجانی دنیای بیرون (به خاطر ادراکات زودگذر، رویدادهای تروماتیک، روابط متعارض با دیگرانِ دارای اهمیت یا رویدادهای شخصی مانند؛ تولد مرگ یا ازدواج) نه تنها از آگاهی، بلکه؛ همین طور از زنجیرهٔ نمادین بازنماییهای روانی معنادار خارج شود، بنابراین؛ تجربه کردن، جبران نشده باقی میماند.
به همین منوال؛ فشار دنیای درونی از نیازهای غریزی_محرومیت های لیبیدینال، جنسی و نارسیستیک، حسادت، خشم یا پرخاشگری مستمر شناخته نشده و از این قبیل_ممکن است بازنمایی ذهنی پیدا نکند. درنتیجه؛ این نیازها را نه میتوان سرکوب کرد و نه برای شکل دهی به نشانه های نوروتیک یا توهمی یا؛پاتولوژی شخصیت مورد استفاده قرار داد.
جویس مک دوگال
مطابق آموزه ی لکان؛ پرسشهای ما همواره به یک دیگری بازمیگردد که قرار است پاسخها را در دست داشته باشد، دیگریهایی از قبیل؛ والدین، معلم ها، پزشکان، کشیشها، دوستان، عشاق و حتی دشمنان.
در تحلیل نهایی؛ پرسشهای ما ورای این دیگریهای جزئی به دیگری بزرگِ کلی ساحت فرهنگیای که در آن تولد یافته، آموزش دیده و خواسته و ناخواسته به عضویت آن درآمدهایم بازمیگردد. پایان این راه به این پرسشهای آزاردهنده از دیگری بزرگ مانند: «از من چه میخواهی؟!» یا «از من انتظار داری چگونه فردی باشم؟!» ختم می شود.
لكان در قابی دیگر | استیون زد. لواین
🎁 با توجه به نیاز مهم تون تصمیم گرفتیم مجموعهای از کانالهای #آموزشی
رو به صورت #رایگان در دسترس شما عزیزان قرار بديم
برحسب #علاقه کلیک کن و لذت ببر
🌍هوش مصنوعی 📚کتاب
🌐زبان خارجی 🍔خلاقیت و نو آوری
👩❤️👨همسر داری و روابط ♻️وکیل
🎁حس خوب ☂روانشناس
📕ادبیات 🎩تاریخ
و موضوعات جذاب دیگر ...
پسر مستقیماً به ادیپ وارد میشود، زیرا؛ یک راست به مادرش میل میورزد و زمانی از ادیپ خارج میشود که به زنی غیر از مادرش میل بورزد. اما دختر زمانی وارد ادیپ میشود، یعنی؛ به پدرش جنسیت میبخشد که پیشتر از مرحلۀ پیشاادیپیِ جنسیت بخشی به مادرش و سپس کنارگذاریِ او گذر کرده باشد و زمانی از ادیپ خارج میشود که به مردی غیر از پدرش میل بورزد.
پسر هم زمان و به شیوهای سریع و سبعانه از هر دو والدش جنسیت زدایی میکند، درحالی که دختر نخست از مادر جنسیتزدایی میکند و سپس بسیار آهسته خود را به لحاظ جنسی از پدر جدا میکند. پسر ادیپ را در یک روز پشت سر میگذارد، دختر طی چندین سال. بنابراین، میتوانیم بگوییم که پسر در یک آن مرد میشود، اما دختر بهتدریج زن میشود.
ادیپ؛ میل آتشین کودک
خوان داوید نازیو
🔥پیشنهادی ویژه برای روانشناسان و داوطلبان دکتری
🫧 کانالی پر از مقاله و کتاب روانشناسی👇
@ketab_tarjemeh
💢 فروش و چاپ مقاله در مجله علمی تخصصی روانشناسی
🌟 عضویت 👇
/channel/ketab_tarjemeh
/channel/ketab_tarjemeh
به طور کلی؛ هیچ فرد طبیعی و سالمی را نمیتوان یافت که در هدف طبیعی جنسی او، تا حدودی حالات و مقاصد غیر طبیعی وجود نداشته باشد. و همین عمومی بودن این تظاهرات و رفتار است که ثابت میکند اسناد و اطلاق حالات مرضی به آنها، کاری است بیهوده و دور از قضاوتی سلیم.
به طور کلی؛ هرگاه درصدد آن بر آییم تا میان دگرگونیهای اعمال جنسی و حالات مرضی، مرز و یا مرزهای مشخصی فرض نماییم، آنگاه است که در قسمت زندگی جنسی با اشکالات و موارد غیر قابل حلی روبرو خواهیم گشت.
لیکن؛ با تمام این احوال از اسناد حالات مرضی در مورد پاره ای از تغییرات جنسی نمیتوان چشم پوشی نمود، چون؛ پاره ای از هدفهای جنسی در حالات کلی غیر طبیعی وجود دارند که بایستی با دقت و امعان بیشتری مورد بازبینی واقع شوند، به این جهت که این هدفهای جنسی به اندازهای غیرمأنوس و دور از حالات طبیعی است که در اطلاق حالت مرضی به آنها نمیتوان مسامحه کرد.
سه رساله درباره تئوری میل جنسی
زیگموند فروید
بعضی از دختران از عصبانیت یا ناامیدی به مادر خود میچسبند و همچنان، در رابطهی مادامالعمر عشق_نفرت با او، وابسته باقی میمانند. تمایلات متناقض بهطور متناوب در یکدیگر میآمیزند و جدا میشوند. نتیجه ممکن است این باشد که هر شکلی از وابستگی رد شود یا بالعکس حتی جدایی کوچکی نیز رخ ندهد.روند تفرد اهمیت حیاتی دارد و میتواند هم برای مادر و هم برای دختر بیماریزا باشد. این نگاه تکرار میشود: اغلب؛ دختر پیش از این، هرگونه گرایش به تفرد یا خودمختاری را، همچون بیوفایی و پرخاشگری نسبت به مادر تجربه میکند، حتی او نباید در افکارش به مادر حمله کند چه رسد در گفتار یا عمل!
هریک از اینها ممکن است به این دلیل اتفاق بیفتد که دختر فرض میکند_اغلب فرض درستی است_که مادر روند حرکت دخترش به سمت آزادی را به چشم تهدید خواهد دید یا این روند مادر را عمیقاً ناراحت خواهد کرد که اغلب هم همین اتفاق میافتد.
همهی موارد گفتهشده میتواند این را برای زن دشوارتر کند که پرخاشگری مثبتی را که برای تحقق اهداف خود نیاز دارد درک کند.
الکترا در برابر ادیپ| هندریکا سی فروید
پدرِ فوق العاده نرم خو و ملاحظه کار موجب شکل گیری سوپر ایگویی بسیار سخت گیر میشود، زیرا؛ کودک زیر فشار عشقی که به او ابراز میشود راهی برای ابراز پرخاشگری ندارد، جز این که پرخاشگریاش را به درون معطوف کند.
نزد کودکان بیسرپرست که بی عشق رشد کردهاند، بین ایگو و سوپر ایگو کشمکشی به وجود نمیآید و کودک میتواند همهی پرخاشگری اش را به بیرون اعمال کند. پس اگر از یک عامل نهادین فرضی بگذریم، میتوان گفت وجدان سختگیر بر اثر تأثیرات متقابل دو عامل به وجود میآید؛ یکی چشمپوشی از رانه ها که پرخاشگری را از بند رها میکند و دیگر تجربهی عشق که تهاجم را به سوی درون و به سوپر ایگو منتقل میسازد.
تمدن و ملالتهای آن | زیگموند فروید