hafezbajoghli | Неотсортированное

Telegram-канал hafezbajoghli - یادداشت‌های یک روانپزشک

2993

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت ویزیت دارویی و رواندرمانی آنلاین 09120743890 @HafezB

Подписаться на канал

یادداشت‌های یک روانپزشک

[توریست خارجی]: پافشاری بی‌جای بنده را عفو بفرمایید،
ولی این طور برداشت کردم که شما به خدا هم اعتقادی ندارید؟ به ظاهر هم از ترس چشم دراند و افزود قسم می‌خورم به کسی چیزی نگویم.
-نه ما به خدا اعتقادی نداریم. بیرلی ئوز [سردبیر] بود که پاسخ داد و از وحشت توریست خارجی لبخندی هم بر لب آورد.
ولی می‌توانیم کاملن هم آزادانه درباره‌اش صحبت کنیم. در این‌جا خارجی به پشتی نیمکت تکیه داد. کنجکاوی، رعشه‌ی مختصری به وجودش انداخته بود. پرسید پس شما... به اصطلاح بی‌خدا هستید؟
بیرلی‌ئوز لبخند زنان جواب داد: بله ما بی‌خداییم.
بی‌خانمان [شاعر] که داشت جوش می‌آورد با خودش فکر کرد چه گیری هم داده! اجنبی احمق!
-اوه, فوق‌العاده‌ است.
خارجی عجیب و غریب جیغی کشید و شروع کرد سرش را از این ور به آن‌ور گرداندن و هربار به یکی از دو نویسنده خیره می‌شد.
-البته خیلی وقت است تو مملکت ما بی‌خدایی اسباب تعجب کسی نمی‌شود. بیرلی ئوز با ادب سیاستمدارانه ای ادامه داد: بخش اعظم مردم ما مدت‌هاست که آگاهانه از اعتقاد به این افسانه‌ی خدا دست برداشته‌اند.
(مرشد و مارگاریتا، بولگاکاف، آتش برآب)
پ.ن: انتخاب بخش‌هایی از کتاب به معنای قبول یا رد آن‌ها نیست. صرفن یک خوانش بدون سوگیری کتاب است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

خارجی نگاهش را دواند روی ساختمان‌های بلندی که از چهار طرف برکه را قاب گرفته بود. با همین کار هم لو داد که اولین بار است آن‌جا را می‌بیند و خیلی هم برایش جالب است. نگاهش روی طبقات بالایی نشست.
(مرشد و مارگاریتا، بولگاکاف، آتش برآب)
پ.ن: کشف جالبی بود. توصیه‌ی من به جوانان این است که اگه وارد یک فضای جدید مثلن یک شهرک جدید شدید و نخواستید مخصوصن به نگهبان نشون بدید که بار اولتون هست اون‌جا میایید به بالا نگاه نکنید. فقط به رو به رو نگاه کنید و با اعتماد به نفس برید جلو. پیشاپیش از بذل توجه شما مزید امتنان دارم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

حالا بیرلی‌ئوز می‌خواست به شاعر ثابت کند که مسأله این نیست که مسیح چه طور انسانی بوده. خوب و بدش مهم نیست، بلکه اصل قضیه این است که مسیح وجود خارجی نداشته و هرچه هم درباره‌اش نقل کرده‌اند ساختگی است و یک مشت افسانه و اتفاقن طرف از آن استوره‌های آبکی هم هست. بایستی مدنظر داشت که سردبیر آدمی بود کتاب خوانده و در جریان گفت و گو هم خیلی ماهرانه به تاریخ‌دانان باستان ارجاع می‌داد، مثلن فیلون اسکندرانی معروف و یوسف فلاوی نابغه که هیچ کدام حتا یک کلمه هم به وجود مسیح اشاره نکرده‌اند. خلاصه که میخاییل آلکساندراویچ بیرلی ئوز گستره‌ی اطلاعات و فضل انکار نشدنی‌اش را رو کرد و در حرف‌هایش این نکته را هم به شاعر خاطرنشان کرد که آن بخش خاص از فصل چهل و چهارم کتاب پانزدهم سالنامه‌ی معروف تاسیت هم که در آن به ماجرای کشته شدن مسیح اشاره می‌کند چیزی نیست جز تحریف متن و جعلی که بعدها انجام شده است.
(مرشد و مارگاریتا، بولگاکاف، آتش‌برآب)
پ.ن: انتخاب بخش‌هایی از کتاب به معنای قبول یا رد آن‌ها نیست. صرفن یک خوانش بدون سوگیری کتاب است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


بیایید این کتاب را با هم بخوانیم و درباره‌اش صحبت کنیم.
میخائیل بولگاکف (Mikhail Bulgakov) نویسنده‌ی اکراینی- نگارش کتاب مرشد و مارگاریتا را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و پس از دو سال به دلیل شرایط سیاسی خاص آن دوران، دست نوشته‌هایش را به آتش کشید. او بعد از نابودی نوشته‌هایش، در سال ۱۹۳۱ با کمک گرفتن از حافظه‌اش تلاش کرد تا دوباره این داستان را بنویسد و ماحصل آن در سال ۱۹۳۵ به پایان رسید.
به دلیل بیماری بولگاکف، نسخه‌ی نهایی کتاب به کمک همسرش در سال ۱۹۴۱ کامل شد. با این حال رمان مرشد و مارگاریتا به دلیل خفقان سیاسی و فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین اجازه‌ی انتشار پیدا نکرد. بعد از گذشت ۲۷ سال با اعمال سانسور و حذف ۲۵ صفحه، در نهایت این کتاب به چاپ رسید. پس از انتشار، این رمان با استقبال فراوان مردم مواجه شد به شکلی که تمامی نسخه‌های آن در یک شب به فروش رفت. به باور بسیاری این اثر در شمار بزرگ‌ترین آثار ادبیات روسیه (شوروی) در سده‌ی بیستم است.

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

خاطرات خوشی با اسکایپ داشتیم! حیف شد....

انگار آدم این قابلیت رو داره که به اپلیکیشن‌ها هم حس پیدا کنه. جا داره یادی کنیم از وایبر و یاهومسنجر. ای روزگار......
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

بهترین داروها برای درمان افسردگی مادری که شیر می‌ده سرترالین و پاروکستین است. این دو دارو کمترین ترشح در شیر را دارند.
راه حفظ کردن: بچه‌ای که شیر می‌خوره سرش رو می‌ذاره روی پستان مادر
سر یعنی سرترالین
پستان یعنی پاروکستین
پ.ن: من ۹۸ درصد مطالب پزشکی رو این‌جوری حفظ کردم. ۹۴ درصدشون رو نمی‌شه گفت، ۴ درصدشون رو می‌شه گفت😊
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

با هر قدم که پیش می‌رفتیم اندوه من بیشتر می‌شد. شاید تا حدی به علت صدای امواج که هر دم شدت می‌یافت. از میان درخت‌ها که بیرون آمدیم و من آسمان را در بالای خط ساحلی دیدم فهمیدم که اندوه اجتناب ناپذیر است. این غمی بود که من همیشه در حضور زیبایی احساس می‌کنم یا دست کم در حضور نوع خاصی از زیبایی. آیا دیگر مردمان هم همین احساس را دارند یا این فقط نشانه‌ی دیگری از سرشت اندوهبار من است؟
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: واقعن می‌شه کسی جلوی دریا باشه و غمگین نشه؟! یا می‌شه کسی بزنه به دل کوهستان و عظمت طبیعت اون‌جا تحت تاثیر قرارش نده و غم‌های عمیقش رو بالا نیاره؟! زیبایی‌های عمیق حتمن اندوهبار هستن. الان می‌فهمم چرا خیلی‌ها کنار دریا که می‌رن به جای گوش سپردن به امواج دریا یه اسپیکر با خودشون می‌برن و با بلندترین صدا ترانه‌های قری گوش می‌دن. یا توی کوهستان با گوشی‌شون سر و صدا راه می‌ندازن یا توی جنگل در ماشینو باز می‌کنن و با آهنگ بندری می‌رقصن. این‌ها تحمل مواجهه با زیبایی ناشی از عظمت رو ندارن. در واقع دارن از عظمت و زیبایی اندوهبار فرار می‌کنن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

من یه کشفی کردم!



اون‌هایی که وقتی می‌خوان بخوابن، طاقباز می‌خوابن و آرنج‌شون رو خم می‌کنن و می‌ذارن رو چشم‌هاشون، چهل سالگی رو رد کردن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

بی‌مقدمه و بدون خداحافظی او را ترک کرده بودم. بیش از هر وقت احساس کردم که هیچ گاه به طور کامل از آن من نخواهد بود و من باید خودم را به لحظات گذرای یگانگی راضی کنم. لحظاتی همان اندازه اندوه‌بار و بی‌اعتبار که خاطره‌ی بعضی رؤیاها یا شادی ناشی از بعضی از قطعه‌های موسیقی.
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)

پ.ن: واقعیت تاریک عشق اینه که اون‌قدری که ما طلب می‌کنیم، از این چشمه سیراب نمی‌شیم. همیشه درجاتی از فاصله وجود داره. چه بسا این فاصله‌ها اکسیر عشق باشن. چه بسا عشق اصلن تاب نزدیکی رو نداشته باشه و اگر در این بازار سودی است، نصیب قناعت‌پیشگان بشه. قناعت در عشق را به ما یاد ندادن. هیچ‌جا ازش حرفی زده نمی‌شه. برعکس تمامیت‌خواهی در عشق تحسین می‌شه. همه براتون کف و سوت می‌زنن که آفرین که این‌قدر احساساتی هستی، آفرین که تمامیت معشوق را می‌خواهی تصاحب کنی و در عشق ورزیدن سنگ تمام بذاری و از او هم انتظار سنگ تمام گذاشتن داشته باشی. آفرین به درک عمیقت از عشق! آفرین که سینه چاک عشقی! آفرین که عاشق‌پیشه‌ای و مهمترین معنای زندگیت همیشه بودن با معشوقه. آفرین که بدون معشوق افسرده می‌شی و کاسه‌ی چه‌کنم چه‌کنم دستت می‌گیری. آفرین! صد آفرین! هزار و سیصد آفرین!
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


سپس افزود: من به سهم خودم از تابلوهای بیش از حد بزرگ بدم می‌آید. باکی ندارم به شما بگویم و رو به هانتر کرد و ادامه داد که هنرمندان بزرگی مثل میکل‌آنژ و ال گرکو برای من کسالت آورند. عظمت تجاوزکارانه است، نمایشی است. شما فکر نمی‌کنید که این روش نادرستی است؟ به عقیده‌ی من یک هنرمند هیچ‌گاه نباید توجه جامعه را به خود جلب کند. همه چیز به کنار، ادعای این‌که فردی اصیل است در واقع مثل این است که همه‌ی افراد دیگر را معمولی و پیش پا افتاده بدانیم - و این به نظر من سلیقه‌ای ناخوشایند است. من مطمئنم که اگر نقاشی

می‌کردم یا نویسنده می‌شدم هنرم هیچ وقت توجه کسی را جلب نمی‌کرد.
هانتر با لحنی بدخواهانه و مغرضانه گفت در این صورت من شکی ندارم که شما اصلن نمی‌خواهید مثلن کتابی مثل برادران کارامازوف بنویسید.
میمی با لحنی حاکی از شگفتی گفت: چه مصیبتی!
بعد چشمانش را رو به آسمان کرد و جمله‌اش را چنین پایان داد: به نظر من از حیث فرهنگی تازه به دوران رسیده‌‌اند. شما اصلن می‌توانید رمان‌های روسی را تحمل کنید؟
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: مشکل اینه که در ذات هنر نمایشگری وجود داره. هیچ هنرمند خواننده‌ای نمی‌تونه ادعا کنه که من دارم چه‌چه می‌زنم و اصلن برام مهم نیست دیگران آوازم رو بشنون یا نشنون. در ذات هنر فروتنی نیست. هنرمندی که بخواد فروتنانه دلبری کنه تناقض داره. بله، داستایوسکی هم موقع نوشتن برادران کارامازوف به جلوه‌گری اثرش آگاه بوده و برای خودش دست و سوت می‌زده. هنرمندان مغرور و نمایشگر صداقت بیشتری دارن. هنرمندی که سرش رو زیر می‌ندازه و ادعای فروتنی می‌کنه شارلاتانه‌. شما نمی‌تونی برقصی و بگی کسی نگاه نکنه یا برام مهم نیست نگاه می‌کنید یا نمی‌کنید. داری دروغ می‌گی عزیزم. راست و حسینی بگو من هنرمندم و از طریق جلب نظر انسان‌ها ارتزاق می‌کنم. لطفن به من مسکین توجه کنید. خدا عوضتون بده. خدا صد در دنیا و هزار در آخرت به شما ببخشه. لطفن بیشتر توجه کنید.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

بخشی از گفت و گوی من و مراجعم، خانم جوانی که ساکن یک کشور اروپایی است:
(انتشار صحبت‌های این بخش از جلسه با اجازه از مراجعم بوده است.)
- می‌دونی Christmas blues داریم؟
- آره می‌دونم. مشکل من اینه که حس آخر سال از کریسمس نمی‌گیرم. از طرفی حس آخر سال از نوروز هم نمی‌گیرم، چون این‌جا حس نوروز نداره. برای همین توی درک سال دچار مشکل شدم. رفرنس پوینت مشخصی ندارم که بتونم سال گذشته‌م رو ارزیابی کنم. الان دی‌ماهه. برای من سال تموم نشده. اسفند هم که بیاد باز هم سال تموم نشده.
- جالبه. من تا حالا فکر نمی‌کردم مهاجرت روی درک زمان اثر بذاره.
- این حسو در مورد روزهای هفته هم دارم. هنوز نتونستم دوشنبه را به عنوان اولین روز هفته جدیش بگیرم. وقتی پنجشنبه می‌شه حس آخر هفته بهم دست می‌ده.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

چیز عجیبیست در معالجه‌ی اعتیاد. اولین اثری که بعد از قطع الكل ظاهر می‌شه همون اوهامه... اولین تماس با واقعیت. و کلی حقیقت توی همین حرفه.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: آدم الکلی که چند ساعت الکل نخوره و اصطلاحن در خماری باشه ممکنه دچار alcoholic hallucinosis بشه. در این وضعیت دچار توهم- بیشتر توهم بینایی- همراه با بی‌قراری می‌شه. این اتفاق به عنوان اولین علامت ترک الکل برای رومن گاری قابل تامل بوده و از این زاویه نگاه کرده که آدمی که الکل را کنار می‌ذاره، اون قدر تحمل واقعیت جهان براش سخته که پناه به اوهام میاره. اولین مواجهه‌ی او با واقعیت، با پناه بردن به دنیای اوهام همراهه. الان که دارم فکرشو می‌کنم می‌بینم واقعن تحمل زندگی مشکله. تعجب می‌کنم چرا خودم و بیشتر آدم‌ها نه معتاد شدیم، نه دیوونه. چطوری داریم بار هستی را می‌کشیم؟! خودم توش موندم!
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


اما جس به ورطه‌های عمیقی که روانکاوی برای کشف حقیقت به آن‌ها فرو می‌رود اعتقادی نداشت. اصلن معنی «عمق» چیست؟ آیا همین اراجیف سخت سطحی است که نام همجنس خواهی یا عقده‌ی اودیپ بر آن نهاده‌اند؟ ورطه همین است؟ بی‌خود نیست که جوان‌ها نمی‌توانند بحث درباره‌ی فروید را بی‌مسخره بگذارند.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: آدم‌ها یه جوری از عمق و آدم عمیق و این چیزها حرف می‌زنن که انگار در عمق انسان چشمه‌ی آب زلال جاریه! هرچی عمیق‌تر می‌شی گند و کثافتش بدبوتر و غلیظ‌تره. ولی خب از اون‌جایی که ما علاقه‌ی خیلی زیادی به گُه داریم، هرچی غلظت این گه بیشتر باشه بیشتر کیف می‌کنیم. بفرمایید دبل گه فرابکر با غلظت بالا! هدیه‌ای که تراپی و تمام علوم انسانی به بشریت پیشکش کردن، دبل گه فرابکر با غلظت بالا است. خب مشتری‌های خودش رو داره. بازارش بد نیست. مردم این روزها از دبل گه فرابکر خوششون میاد. البته به شرطی که پولش رو داشته باشن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


سیر و سیاحت واژه‌ها طی قرون جالب است. حتا در ترانه‌های شکسپیر هم اثری از امید نیست. البته باید دانست که در آن زمان سیفیلیس بیداد می‌کرد. اندوه عمیق نهفته در ترانه‌های شکسپیر و به طور کلی شعر غنایی آن زمان از آن‌جاست که در آن روزها عشق همیشه با سیفلیس متداعی بود. هفتاد درصد مردم به آن مبتلا بودند. زنگ عمیق اندوه اشعار عاشقانه به همین دلیل بود. چون عاقبتش دیوانگی بود یا کوری و هیچ علاجی هم نداشت. بنابراین عشق چیزی بود فوق‌العاده مهم. درست مسأله‌ی مرگ و زندگی. امروز در ادبیات مدرن اثری از عشق نمی‌بینید. اهمیت و رنگ تراژیک خود را از دست داده است، چون حسابش از کوفت [سیفیلیس] جدا شده است.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: تحلیل خیلی عجیب و قابل تاملی بود. ارتباط عشق و سیفیلیس! خیلی قابل فهمه. عشق و سکس مفاهیم درهم‌تنیده هستن. حالا اگه سیفیلیس در یک جامعه شایع بشه، عشق و سیفیلیس با همدیگه مرتبط می‌شن. این ارتباط با هر STD (بیماری مقاربتی) دیگری می‌تونه ایجاد بشه. شاید الان تو کشور ما عشق و HPV با هم مرتبطن. یعنی ترس از HPV به شکل ناخودآگاه به ترس از رابطه‌ی عاشقانه خودش رو نشون می‌ده. وقتی آدم‌ها از HPV بترسن، طبیعیه که از عشق هم بترسن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

نسل گذشته شانس داشت. دوره‌ی آن‌ها هیتلر و استالین بودند و می‌شد گناه همه چیز را به گردن آن‌ها انداخت. امروزه دیگر نه هیتلری بود نه استالینی. به جای آن‌ها همه‌ی مردم دنیا بودند.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: عجب کشفی! ما ناخودآگاه به دیکتاتورها نیاز داریم. می‌تونیم عامل همه‌ی بدبختی‌هامون رو بندازیم گردن یک دیکتاتور. یک ملت باید به پختگی زیادی رسیده باشه که به نیاز درونی نسبت به دیکتاتور پروری و دیکتاتورپرستی غلبه کنه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

یک نمونه‌ی دیگر از خطاها این که ایوان عزیز تو خیلی از تولد مسیح گفته‌ای و چند جا آورده‌ای مسیح پسر خدا. البته خیلی هم خوب و پر از طنز و کنایه گفته‌ای ولی لب کلام این است که قبل از مسیح هم کلی از این پسران خدا داشته‌ایم، مثلن آدونیس فنیقی‌ها و آتیس فروگیایی و میترای پارس‌ها. سرت را درد نیاورم. این‌ها یکی‌شان هم به دنیا نیامده و هرگز وجود خارجی نداشته. مسیح هم مثل این‌ها. پس نکته چیست؟ باید به جای شرح تولدش یا به فرض داستان آمدن آن مجوسان از شرق به اورشلیم برای دیدن مسیح بپردازی به شایعه‌ی عجیب و غریب آمدن آن‌ها. اگر نه، آن وقت از روایت تو این طوری بر می‌آید که مسیح واقعن متولد شده بوده.
(مرشد و مارگاریتا، بولگاکاف، آتش برآب)
پ.ن: انتخاب بخش‌هایی از کتاب به معنای قبول یا رد آن‌ها نیست. صرفن یک خوانش بدون سوگیری کتاب است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

شما خوب که بگردی حتی یک دین شرقی هم پیدا نمی‌کنی که یک باکره‌ی پاکدامن الهی براشان نزاییده باشد. اصلن قانونش همین است. مسیحی‌ها هم هنری نکردند و دقیقن با همین الگو مسیحی را ساختند که در واقع اصلن وجود خارجی نداشته. تأکید جنابعالی هم باید روی همین نکته باشد.
(مرشد و مارگاریتا، بولگاکاف، آتش برآب)

پ.ن: انتخاب بخش‌هایی از کتاب به معنای قبول یا رد آن‌ها نیست. صرفن یک خوانش بدون سوگیری کتاب است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


توضیح در مورد رمان مرشد و مارگاریتا:

بخش‌هایی از این کتاب در به چالش کشیدن دین است و جاهایی از آن مصداق عبور از خط‌قرمزهای مقدسات مسیحیت است. انتخاب بخش‌هایی از کتاب به معنای تایید یا تکذیب صحبت‌های مطرح‌شده در دیالوگ نیست. بیایید خواندن بدون قضاوت و سوگیری را تجربه کنیم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

تنها یک نفر بود که تابلوهای مرا می‌فهمید. ضمنن فقط این تابلوها می‌توانند شواهد بیشتری برای تشخیص پزشکان فراهم کنند.

(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: کتاب تونل به پایان رسید. بد نبود. البته خیلی معمولی بود. همینش خوب بود که سرم گرم شد و نفهمیدم زمان چطوری گذشت. همین خودش خیلی خوبه. بزرگ‌ترین مصیبت انسان شب کردن روزه. این کتاب شب کردن روز را یه مقداری برای من راحت‌تر کرد. حواسمو پرت کرد و نفهمیدم چجوری شب شد. انتظارم از کتاب خوندن در همین حد پایین اومده. همچنان معتقدم آدم نرمال و عاقل وقتش رو صرف کتاب خوندن نمی‌کنه. واقعن اگه به جای کتاب خوندن روزی ۲ ساعت ورزش می‌کردم بهتر بود. البته نه این‌که بگم کتاب خوندن کار بدیه. خیلی هم خوبه. من قدردانش هستم. شب به‌خیر.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

نظر یکی از مخاطبان متخصص اطفال پیرو پست قبلی:


در افسردگی، سر تا پارو با شیر بشویید.

سرتا پارو = سرترالین، پاروکستین
شیر= در شیر دهی
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

صدای مسحور کننده‌ی ماریا در ذهنم می‌چرخیدند. دچار نوعی افسون گشته بودم. غروب آفتاب داشت کوره‌ی آتشین غول آسایی را در پشت ابرهای مغرب می‌افروخت. من می‌دانستم که این لحظه‌ی سحر آمیز دیگر هرگز تکرار نخواهد شد......کلمات پراکنده‌ای از جمله‌ها را می‌شنیدم: «خدای من... چه چیزهای اعجاب آوری هست در این ابدیتی که ما با هم در آن زندگی می‌کنیم. چیزهای دهشتناک. کاش ما فقط این نقطه‌ی زیبا بودیم، ولی نه ما از گوشت و خون ساخته شده‌ایم، پست و حقير ...»
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: عشق تا یک جایی از سکس تغذیه می‌کنه، در واقع خاستگاهش سکسه، ولی از یک جایی به بعد راهش جدا می‌شه. این اشتباهه که فکر کنیم چون خاستگاه عشق همون سکسه پس عشق همون سکسه. عشق از یک جایی به بعد مسیر متفاوت رو در پیش می‌گیره. این مسیر متفاوت "تنانه" نیست. به گفته‌ی شاملو آن‌جا "فراسوی مرزهای تن" است. کسانی که نسبت به معشوق خیال‌پردازی‌های عاشقانه دارن، معشوق را غیرجسمانی می‌بینن. مثل یک نقطه‌ در ابدیت. در فراسوی مرزهای تن چراغ سکس خاموش می‌شه. من گاهی برای این‌که تصویر روشن‌تری از احساس مراجعم به معشوقش داشته باشم ازش می‌پرسم تا حالا با خیال این معشوق که ازش حرف می‌زنی جق زدی؟ در بیشتر موارد پاسخی که می‌شنوم "اصلن و ابدن"است. دو نفر که عاشق هم هستند باید برای سکس بتونن از سرزمین فراسوی مرزهای تن به مرزهای زمینی تن مهاجرت معکوس کنن. یه دوری بزنن و بعد اگه دل‌شون خواست و دعواشون نشد و دستشویی طبقه بالایی نشتی نداشت و از این حرف‌ها برگردن به سرزمین موعود فراسوی مرزهای تن ببینن چه خبره. ولی متاسفانه این بار دیگه فایده نداره. سرزمین فراسوی مرزهای تن به کسی حال می‌ده که با تنانگی معشوق مواجه نشده باشه. به گفته‌ی خیام: هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو/ چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

چرا بعضی‌ها قهوه که می‌خورن خواب‌شون می‌گیره؟!

دیدید بعضی‌ها می‌گن اگه ما قهوه بخوریم خوابمون می‌بره؟ این‌ها به احتمال زیاد ADHD یا بیش‌فعالی دارن. در ADHD پدیده‌ای داریم به اسم
Paradoxical reaction
یعنی خیلی از داروها در این افراد اثر عکس دارن. مثلن قهوه که باید بی‌خوابی بده، ممکنه اثر خواب‌آوری داشته باشه یا داروهای بنزودیازپین (آرام‌بخش) که باید آرامش بدن، برعکس بی‌قراری می‌دن. یکی از چالش‌های این افراد اینه که ممکنه نسبت به داروهای بیهوشی هم اثر متناقض نشون بدن. کلن سیستم‌شون قاطی شده.
منبع: : Paradoxical Reaction in ADHD
Dtsch Arztebl Int 2011; 108(31-32)

@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

من یه کشفی کردم!


اگه یکمی فکرشو بکنید می‌بینید دوغ چه چیز آشغالیه ما با غذا می‌خوریم. یه مایع شور و ترش! آخه کدوم آدم عاقلی چنین کاری می‌کنه؟! یه مایع شور و ترش با غذا می‌خوریم و حال می‌کنیم! یعنی شرطی‌شدن می‌تونه آدمو به این فلاکت برسونه؟!
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


حال که من فرصت دارم احساساتم را در محیطی آرام تحلیل کنم، فکر می‌کنم چیزی از این نوع رابطه‌ی من با ماریا وجود داشت و به نحوی احساس می‌کنم که دارم تاوانی را می‌پردازم. تاوان قانع نبودن به آن بخش از ماریا که مرا (موقتن) از تنهایی نجات می‌داد. فوران، غرور، شور و شوق افزون شونده به این‌که او فقط مال من باشد. باید به من هشدار می‌داد که راه خطایی در پیش گرفته‌ام. راهی که سمت و مسیر آن را خودپسندی و نخوت تعیین می‌کرد.
(تونل، ارنستو ساباتو، مصطفی مفیدی)
پ.ن: اگه آدم پختگی "قناعت" در رابطه‌ی احساسی رو در خودش پرورش بده و دست از "تمامیت‌خواهی" برداره، زندگی عاطفی غنی‌تری پیدا می‌کنه. اون چیزی که می‌زنه همه چیو داغون می‌کنه تمامیت‌خواهیه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


توصیه‌ی من به جوان‌ها این است که جوگیر نشید و "فست" نکنید! یه صبحانه‌ی کوچولو بخورید. به خودتون رحم نمی‌کنید، به اطرافیانتون رحم کنید! پیشاپیش از بذل توجه شما مزید امتنان دارم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


چند نفر از دوستانم رو توی همین بیمارستان دیدم. یکی آربوا Harbois بود سفیر سابق سوییس در مسکو. بعد از سی سال خدمت حالا می‌دونی چه جور وقت می‌گذرونه؟ دفتر راهنمای تلفن رو می‌خونه. فقط برای این‌که با واقعیت و آدم‌های واقعی تماس داشته باشه. یه مجموعه‌ی مفصل از این راهنماها جمع کرده از تمام دنیا از جمله مسکو. می‌گه دفتر تلفن یکی از بهترین کتاب‌هایی است که نوشته شده.
همه‌اش واقعیته. پر از آدم‌هایی که حقیقتن وجود دارن. چند صفحه از قشنگ‌ترین قسمت‌های مربوط به بخش نیویورک رو به صدای بلند برام خوند. حتا بعضی وقت‌ها از تلفنچی می‌خواد که یک شماره رو از بوئنوس آیرس یا شیکاگو براش بگیره. می‌خواد کتاب رو امتحان کنه و ببینه مبادا مطالبش من درآوردی باشه و این آدم‌هایی که اسم و شماره تلفنشون آن‌جا نوشته شده راستی راستی وجود دارن یا نه. سی سال خدمت در دستگاه دیپلماسی کارش رو به این‌جا کشونده. بعضی وقت‌ها، معمولن نیمه شب شماره تلفن خودش رو می‌گیره تا مطمئن بشه که واقعن وجود داره و مشغول دروغ گفتن به خودش نیست.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: کتاب راهنمای تلفن، بهترین کتاب دنیا!!!! بهتر از این نمی‌شد کتاب معرفی کرد!
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


- حیف که یک بی غیرت جعلق نیستی. اگر بودی زندگی‌مون خیلی آروم بود. مادرم هم ولت نمی‌کرد و
نمی‌رفت.
- شاید روزی بتونم به این مقام هم برسم. چون من هم
سودای بزرگی در سر دارم.
-خب، تا حالا به کجا رسیدی؟
- پیشرفتم عالی‌است. بعضی وقت‌ها نصف شب از خواب بیدار می‌شم و می‌بینم هیچ احساسی ندارم. بی‌درد بی‌درد. یک پیروزی واقعی، یک جور خلاء کامل و خیلی عالی. خلاصه این‌که من هم حالا می‌تونم ادعا کنم که به خوشبختی رسیدم یا گمان می‌کنم بتونم یک شب زیبای بی مهتاب لب دریاچه بنشینم و هیچ احساسی نکنم. انگاری خدا شفایم داده.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: کسی در امتحان سلامت روان پاس می‌شه که این توانایی رو داشته باشه که دنیا رو همون‌جور که هست ببینه. وقتی یه دریاچه دید، زرتی نره سراغ احساسات رومانتیک‌طور! آقا طبق اصول زمین‌شناسی یه جاهایی آب جمع می‌شه و دورش خشکیه. به این‌جاها می‌گن دریاچه! همین! حتمن باید توی دیکشنری احساس‌تون بگردید یه واژه‌ی رومانتیک برای توصیف احوالات‌تون پیدا کنید؟ من نمی‌گم کنار دریاچه نرید. خب برید یه هوایی به سرتون بخوره. بد نیست. ولی فاز رومانتیک بر ندارید. سرتون تو واقعیت باشه که یه موقع شست پاتون توی چشم‌تون نره. ممنون از توجهتون.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

یکی از احمقانه‌ترین فرمول‌های روانشناختی جدید این‌ است که می‌گویند علت میخواری معتادان این است که نمی‌توانند خود را با واقعیات سازگار کنند. ولی آخر کسی که بتواند خود را با واقعیات سازگار کند که یک بی درد الدنگ است.
(خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری، سروش حبیبی)
پ.ن: به به! کیف کردم از این تحلیل. کسی که بتونه خودش رو با واقعیات جهان سازگار کنه و تحمل پذیرش این همه شرارت، غرض‌ورزی، حسادت، و تاریکی‌های درون خودش و دیگران را داشته باشه قطعن باید به تعبیر رومن گاری یک بی‌درد الدنگ باشه. جایی که آدم حس کرد که این دنیا و آدم‌هاش و تجارت و کار و تفریحاتش و خلاصه هرچیزی که مربوط به دنیاس زیادی چیپه باید به فکر بستن بار رحلت باشه. این دنیا مال آدم‌های چیپ و الدنگه. آدم حسابی تحمل این همه شرارت را نداره. آدم باید خودش هم الدنگ و چیپ باشه که از جنس این دنیای دون باشه. من خودم خوشحالم که الدنگی‌های زیادی در خودم می‌بینم. همینه که هست. آقا ما الدنگیم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک



صد سال پس از سندرم پیش از قاعدگی
حافظ باجغلی
این یادداشت در هفته‌نامه سلامت در تاریخ ۸ دی‌ماه ۱۴۰۳ منتشر شده‌است.
یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای بشری نام‌گذاری روی حالات انسانی است. هرچقدر یک زبان از واژه‌های احساسی غنی‌تر باشد، مردمش احساسات‌ خودشان و دیگران را بهتر می‌شناسند و آن‌ها را بهتر ابراز می‌کنند. غنای زبان به انسان‌ها کمک می‌کند "نظریه‌ی ذهن" قوی‌تری داشته باشند. زبان با افزایش آگاهی انسان‌ها تکامل می‌یابد و برای فهم و ابراز احساسات ابزار پیشرفته‌تری در اختیار مردم قرار می‌دهد.‌ اگر به ۹۵ سال گذشته برگردیم واژه‌ی PMS یا "سندرم پیش از قاعدگی" وجود نداشت. این واژه برای تبیین مجموعه علایم جسمی و روانی در نیمه دوم سیکل قاعدگی (فاز لوتئال) در سال ۱۹۳۱ توسط رابرت فرانک، یک پزشک انگلیسی ابداع شد و مشخص شد تمام این علایم به ظاهر بی‌ربط جسمی و روانی پیش از قاعدگی خاستگاه هورمونی دارند. ابداع این سندرم به پزشکان کمک کرد این پدیده را بشناسند و همچنین به زنان این امکان را داد که متوجه بشوند چه اتفاقی در بدن‌شان دارد می‌افتد. پیش از کشف این سندرم، علایم PMS را به بی‌ثباتی شخصیتی زنان و نوسانات احساسی آن‌ها نسبت می‌دادند و همین بی‌ثباتی شخصیتی را دست‌مایه اندیشه‌های مردسالارانه می‌کردند. مثل این‌که زنان نباید شغل ‌های خاص یا سطح بالای مدیریتی داشته باشند. پزشکان هم برای تبیین این وضعیت از واژه "هیستریا" استفاده می‌کردند که از واژه "هیستر" با معنای "رَحِم" مشتق شده‌بود و یک واژه انگ‌آمیز و جنسیت‌زده بود.
کشف بزرگ دکتر رابرت فرانک این بود که عامل تمام این نشانه‌ها تغییرات هورمونی در نیمه دوم سیکل قاعدگی است. البته هنوز هم پس از گذشت قریب صد سال از کشف این سندرم باز هم خیلی وقت‌ها علایم PMS توسط پزشکان با تشخیص‌های دیگر پزشکی اشتباه می‌شود. معمولا پزشکان در صورتی که خود بیمار شکایتی از PMS نداشته باشد، ممکن است شرح حال خیلی دقیقی از سیکل‌های قاعدگی نگیرند و ممکن است ارتباط آن‌را با شکایت‌های بیمار در نظر نگیرند. خیلی وقت‌ها آن‌چه پزشکان به عنوان عود میگرن، عود اضطراب، یا افسردگی تشخیص می‌دهند چیزی جز PMS نیست. البته خطای برعکس هم شایع است. یعنی خیلی وقت‌ها آن‌چه پزشکان به PMS نسبت می‌دهند ممکن است تشخیص‌های دیگر پزشکی مانند تخمدان پلی کیستیک، اندومتریوز، بیماری‌های تیرویید، و بیماری‌های دیگر باشد. این اشتباهات تشخیصی در خانم‌هایی که با وجود داشتن تخمدان و تخمک‌گذاری، رحم خود را برداشته‌اند بیشتر اتفاق می‌افتد.‌ چالش بزرگ برای خانم‌هایی که تخمدان دارند، اما رحم ندارند این است که تخمک‌گذاری و علایم PMS اتفاق می‌افتد، اما به دلیل نداشتن رحم و تظاهر بیرونی آن یعنی خونریزی قاعدگی، درک این علایم هم برای خودشان، هم برای پزشک‌شان بسیار دشوار می‌شود.
در مجموع بسیاری از خانم‌ها مساله قاعدگی و نشانگان پیش از آن را به عنوان یک واقعیت انسانی پذیرفته‌اند و خودشان را با آن تطبیق داده‌اند. اما این سازگاری برای خانم‌هایی که در طیف اوتیسم هستند و به روتین‌های زندگی‌شان چسبندگی دارند سخت‌تر است. کسی می‌تواند بهتر با PMS کنار بیاید که تغییر روتین را پذیرفته باشد. برای آن‌هایی که در طیف اوتیسم هستند، پذیرش تغییر دشوارتر است.
اگر سیر تحول تاریخی برای شناخت PMS را دنبال کنیم در اواخر دهه نود میلادی یک اصطلاح متفاوت وارد ادبیات پزشکی شد به نام PMDD
Premenstrual dysphoric disorder
این اصطلاح بین کسانی که PMS نرمال را تجربه می‌کردند، با آن‌هایی که این نشانگان به نقص عملکرد منجر می‌شد تفاوت قائل شد. در حال حاضر PMS نیاز به درمان دارویی ندارد، اما اگر علایم شدیدتر از معمول باشد و تشخیص PMDD داده شود نیاز به درمان دارویی وجود دارد. بخشی از این داروها هورمونی و بخشی غیر هورمونی هستند‌. داروهای غیر هورمونی بیشتر همان گروه SSRI یا مهارکننده اختصاصی باز جذب سروتونین هستند که برای درمان اختلال اضطرابی و افسردگی به کار می‌روند. البته داروهای ضد التهابی مانند ناپروکسن و بروفن و داروهای دیورتیک (مدر) مانند اسپیرونولاکتون برای درمان‌های علامتی درد و ورم بدن استفاده می‌شوند. داروهای هورمونی مانند OCP (قرص‌های ضد بارداری) هستند. البته در موارد شدید‌تر از داروهای دیگر که جلوی تخمک‌گذاری را می‌گیرند می‌توان استفاده کرد. تشخیص PMS و PMDD باید حتما توسط پزشک و با رد کردن سایر تشخیص‌های افتراقی صورت بگیرد. خوددرمانی باعث می‌شود که تشخیص‌های مهم پزشکی به اشتباه با عنوان PMS مورد درمان قرار بگیرند و فرصت درمان درست و به موقع از بیمار گرفته شود.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک


وقتی میاد تو کوچه یار
صف میکشن هزار هزار
پسرای محلمون
یکی یکی پشت دیوار
یکی میخواد نیگاش کنه
یکی میخواد صداش کنه
هی
یکی میخواد یواشکی بوسه از لباش کنه
دارم عجب حکایتی
حیف ندارم عادتی
که کنم شکایتی
وای از من خجالتی
اخه اون یار منه
دل و دلدار منه
من دلمو بهش دادم و دلش و بدهکار منه
چه کنم زروزگار
که شدم عاشق یار
یاری که صف کشیدن براش هزار تا خواسگار
(شهرام شب‌پره)
پ.ن: دیگه با چه زبونی انسان‌ها در کانتکست‌های مختلف از ادبیات جدی گرفته تا ترانه‌های عامه‌پسند باید بگن ما نیاز به رقیب عشقی داریم و دیگران هم زیر لب با لبخندی بر لب این اشعار رو زمزمه کنن و از بر کنن؟!  "رقیب" حافظ و "پسرای محله‌"ی شهرام شب‌پره و "یاری که همه دنبالشن" سوزان روشن و یک میلیون مثال دیگه در ادبیات کلاسیک و عامیانه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…
Подписаться на канал