hafezbajoghli | Неотсортированное

Telegram-канал hafezbajoghli - یادداشت‌های یک روانپزشک

2993

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت ویزیت دارویی و رواندرمانی آنلاین 09120743890 @HafezB

Подписаться на канал

یادداشت‌های یک روانپزشک

دوباره دردش عود کرد. از شدت درد زوزه کشید. ترسیدم، خیلی ترسیدم. فکر کردم: نمیر، ترکم نکن، ما رو ترک نکن، داری یه رابطه رو از بین می‌بری، نمی‌فهمی؟ خواهش می‌کنم بابا، تمام سلول‌های بدنم به تو وابسته است. حتا اگه نقطه‌ی مقابل تو باشم. خصوصاً حالا که نقطه‌ی مقابل تو هستم - چون اگه تو بمیری چی از من باقی می‌مونه؟ آیا نقطه‌ی مقابل
هیچ همه چیزه؟ یا هیچ؟ و ضمنا من نمی‌خواهم از دست یک روح عصبانی باشم. تمامی ندارد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: جمله‌ی آخر خیلی تامل‌برانگیزه. شاید یه دلیل که فرزند دوست نداره پدر و مادرش بمیرن به‌خاطر اینه که عصبانیت از دست یه آدم زنده بهتره تا عصبانیت از دست روح. به والد زنده می‌تونی عصبانیتت رو نشون بدی و هر چند وقت یک‌بار سرش خالی کنی و از طرفی هم می‌دونی یه روزی قراره بمیره و تو لحظه‌های آخر درماندگیش  با بزرگ‌منشی و منت می‌بخشیش و از شر این عصبانیت خلاص می‌شی. ولی عصبانیت از روح را هیچ کاریش نمی‌تونی بکنی. به گفته‌ی تولتز تمامی نداره.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

شانه‌ام را حرکت دادم و بدنش را از لبه‌ی کشتی انداختم پایین و در میان غرش امواج دفنش کردم. کمی روی آب شناور ماند. شبیه هویج درسته‌ای که در قابلمه‌ی جوشان سوپ می‌اندازند بالا و پایین می‌رفت.
بعد غرق شد. انگار دستانی نامرئی پایینش کشیدند و راه افتاد تا خودش را به گوشه‌های غریب دریا معرفی کند.
همین بود. خدا حافظ بابا. کاش از حس من نسبت به خودت باخبر بودی.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: بزرگ‌ترین حسرت از دست دادن یک عزیز اینه که ای کاش از عمق احساس‌مون به خودش یشتر خبر داشت، ای کاش بیشتر می‌دونست چقدر برای ما باارزش بوده😓
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

دوباره دردش عود کرد. از شدت درد زوزه کشید. ترسیدم، خیلی ترسیدم. فکر کردم: نمیر، ترکم نکن، ما رو ترک نکن، داری یه رابطه رو از بین می‌بری، نمی‌فهمی؟ خواهش می‌کنم بابا، تمام سلول‌های بدنم به تو وابسته است. حتا اگه نقطه‌ی مقابل تو باشم. خصوصاً حالا که نقطه‌ی مقابل تو هستم - چون اگه تو بمیری چی از من باقی می‌مونه؟ آیا نقطه‌ی مقابل
هیچ همه چیزه؟ یا هیچ؟
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

حتی کله‌خر‌ترین قمارباز هم حاضر نیست روی جاودان‌بودن عشق شرط ببندد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

هربار که شنیده بودم رابطه یک کار است، این حرف را مسخره کرده بودم. چون اعتقاد داشتم رابطه باید مثل یک باغی که به حال خود رها شده، وحشی رشد کند. ولی حالا می‌دانستم رابطه کار است. کار بی جیره و مواجب. کار داوطلبانه.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: عجب کشفی! رابطه کار است، سکس هم جزو شرح وظایف است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

گفت یه چیز خوب بنویس. سر تکان دادم و نوشتم لولای عزیز امیدوارم تا ابد زنده باشی. کارت را پس دادم. با دقت خواندش ولی حرفی نزد. اگر هم متوجه شد که نوشته‌ی من نفرین است و آرزوی خیر نیست، چیزی بروز نداد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: جمله‌ی "تا ابد زنده باشی" که قطعا نفرینه. جمله‌ی "ایشالا صد و بیست ساله بشی" هم نفرین با درجه‌ی پایین‌تره. وقتی به کسی می‌گی امیدوارم صد و بیست ساله بشی در واقع با "دلالت التزامی" داری بهش می‌گی امیدوارم ان و شاشتو نتونی نگه داری و آلزهایمر بگیری و همه آرزوی مرگتو بکنن و در حضیض ذلت و خواری بمیری.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

فکر کردم مثل من متوجه شده چیزی که مردم از آدم می‌خواهند این است که طبق قانون‌های خودشان زندگی کنی و هرگز روی پای خودت نایستی و هیچ حق ویژه‌ای برای خودت قایل نباشی.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: ۷۹/۹ درصد "عنتر خانم‌ها" و "ان‌آقا‌ها"ی فامیل همین ویژگی‌ها که این‌جا گفته شده رو دارن. یعنی طبق قوانین خودشان زندگی می‌کنن، روی پای خودشون می‌ایستن و برای خودشون ارزش قائلن و آرزوها و اهداف خودشون رو جدی می‌گیرن. به چنین کسانی در ادب پارسی عنترخانم و ان‌آقا گفته می‌شود.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

-مارتین:عاشق شو جسپر، هیچ لذتی بالاتر از عشق نیست.
-جسپر: لذت؟ یعنی یه چیزی مثل یه وان پر از آب داغ توی زمستون؟
- مارتین: آره.
-جسپر: دیگه چی؟
-مارتین:احساس می‌کنی زنده‌ای، با تمام وجودت زندگی رو حس می‌کنی.
-جسپر: به نظر جالب می‌آد. دیگه چی؟
-مارتین: این قدر مست و ملنگ می‌شی که دستت رو با باسنت اشتباه می‌گیری.
-جسپر: بهش فکر کردم. گفتم بابا تا حالا عشق رو به عنوان لذت و محرک و عامل حواس پرتی تشریح کرده‌ای. چیز دیگه‌ای هم هست؟
-مارتین: دیگه چی می‌خوای؟
-جسپر: نمی‌دونم، یه چیز والاتر یا عمیق تر شاید.
والاتر و عمیق تر؟ یه چیز با معناتر؟ مثل چی؟
-جسپر: نمی دونم.
به بن بست رسیدیم و چشم گرداندیم سمت آسمان. آسمان شب بعد از گذر یک ستاره‌ی دنباله دار دیگر لطفی ندارد. می‌گوید بروید خانه نمایش تمام شد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: قشنگ‌تر از این نمی‌شد پوچی و بی‌معنایی رابطه را به تصویر کشید.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

[آقای وایت] از ته کلاس داد کشید: والدینتون از شما چی می‌خوان؟ برگشتیم طرفش. می‌خوان شما درس بخونین. برای چی؟ اون‌ها برای شما امید و آرزو دارن. چرا؟ برای این که شما رو مایملک خودشون می‌دونن. شما و ماشین‌هاشون، شما و ماشین‌های ظرف‌شویی‌شون، شما و تلویزیون‌هاشون، شماها
متعلق به اون‌ها هستین. حتا یه نفر از شما چیزی بیشتر از فرصتی برای تحقق آرزوهای برآورده نشده‌شون نیست.هاهاها... والدین‌تون شما رو دوست ندارن. نگذارین با گفتن دوستت دارم قسر در برن. نفرت انگیزه! دروغه! یه توجیه بی ارزشه برای سوء استفاده از شما! دوستت دارم یعنی تو به من مدیونی بدبخت، تو نماینده‌ی معنای زندگی منی. چون خودم نتونستم معنایی برای زندگیم پیدا کنم، پس گند نزن. نه، ننه باباتون شما رو دوست ندارن - اون‌ها به شما
احتیاج دارن. خیلی بیشتر از اونی که شما به‌شون نیاز دارین. مطمئن باشین.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

بیشتر آدم‌های گروه وقتی برت زنده بود سلام هم بهش نمی‌کردند، ولی حالا برای خداحافظی با او صف کشیده بودند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: قابل توجه اون‌هایی که دوست دارن تشییع جنازه‌ی خودشون یا عزیزان‌شون شلوغ باشه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

من اصلاً اهل خودکشی نیستم. این عادت احمقانه را دارم که فکر کنم همه چیز بهتر می‌شود. حتا وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند. حتا مواقعی که همه چیز بدتر و بدتر و بدتر و بدتر می‌شوند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: جسارت تولتز در ورود به بحث خودکشی، مخصوصا خودکشی یک نوجوان نشان از تواناییش در مدیریت بحث رو داره. وگرنه ورود به بحث خودکشی، آن هم خودکشی یک نوجوان در یک رمان می‌شه گفت تقریبا خط قرمزه. تا سال‌ها نشر کتاب "رنج‌های ورتر جوان" نوشته‌ی گوته در بسیاری از کشورها ممنوع بود. دلیل این ممنوعیت ایجاد یکی موج خودکشی تقلیدی در نوجوانان تحت تاثیر خودکشی ورتر، شخصیت اصلی رمان بود. به این پدیده، یعنی ایجاد موج خودکشی در جامعه به صورت تقلید از شخصیت داستان به دنبال خواندن یک رمان copycat suicide یا Werther effect گفته می‌شود. این‌ مثال شاهدی بر نیمه‌ی تاریک و خطرناک ادبیات است.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

[یادداشت خودکشی "برت"]: "برای من ناراحت نباشید مگر این که خود را آماده کرده‌اید تا آخر عمر ناراحت باشید. دو سه هفته اشک و آه و پشیمانی چه فایده‌ای دارد وقتی قرار است یک ماه دیگر دوباره بخندید؟ نه
فراموشش کنید. فقط فراموشش کنید."
به نظر من که یادداشتش خیلی خوب بود. یک راست رفته بود سر اصل مطلب. ژرفای احساسات انسانی را اندازه گرفته بود و فهمیده بود عمقی ندارد و نتیجه را اعلام کرده بود. آفرین برت هر جا که هستی. به دام اکثر یادداشت‌های این چنینی نیفتاده بود - مردم اکثراً یا اتهام می‌زنند یا تقاضای بخشش می‌کنند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: این قسمت شاهکار بود: "ژرفای احساسات انسانی را اندازه گرفته بود و فهمیده بود عمقی ندارد و نتیجه را اعلام کرده بود." این حتی در مورد عمیق‌ترین رابطه‌های انسانی هم مصداق داره. ما توهم عمق در روابط انسانی داریم. مرگ به صورت قاطعی ثابت می‌کنه که اصلا عمق نداشتن. اون‌هایی که در سوگ طولانی مدت می‌مونن، به خاطر عمق رابطه‌شون با فرد از دست رفته نیست. اون‌ها خودشون مشکلات درون‌روانی دارن. سوگ از یک جایی به بعد معطوف به فرد از دست رفته نیست، معطوف به خود آدمه. سخت‌ترین واقعیتی را که باید بپذیریم اینه که همه [به معنای صد درصدی ریاضیش] روابط انسانی سطحی هستن. ما توهم خاص بودن و عمیق بودن در روابطمون رو داریم. الان کشف کردم که صادقانه‌ترین رابطه‌ای که ما تو زندگی‌مون تجربه کردیم، رابطه با مامور پمپ بنزینه. مثل بقیه‌ی رابطه‌ها هیچ عمقی نداره، ادعای عمق هم نداره. بنزینتو می‌زنی و می‌ری.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

الان فکر می‌کنم چرا آرزو داریم کسانی که دوست‌شان داریم به زندگی بازگردند وقتی می‌دانیم قبل از مرگ
چه قدر عذاب کشیده‌اند، این قدر ازشان متنفریم؟
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

از نزدیک به مسیحی که آن بالا به بند کشیده شده بود نگاه کردم. چشمان زجر کشیده‌اش با زاویه پایین را نگاه می‌کردند. فکر کنم مشغول تماشای عکس‌های احساساتی برت و پدرش بود. چشم ها با اندوهی بسیار مشغول بررسی عکس‌ها بودند. شاید او را به یاد پدر خودش انداخته بودند یا این که چه طور
گاهی وقتی انتظارش را نداری ناگهان به زندگی باز می‌گردی. پرسیدم پس شما مذهبی هستین؟
ما کاتولیکیم تو چی؟
«آتئیست.»
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: این تصویر سازی ذهنی از مسیح مصداق نبوغ نویسندگیه. چطور ذهن تولتز تا این‌جا پیش می‌ره که می‌تونه ذهنیات خودش رو به شمایل مسیح روی دیوار فرافکنی کنه؟! من اولین باره با چنین پدیده‌ای در رمان برخورد می‌کنم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

چه طور می‌تونی شاگردهات رو تشویق کنی با ذهن باز تفکر کنن، وقتی خودت به سیستم اعتقادی کهنه‌ای باور داری که مثل یه ماسک آهنی داره سر خودت رو له می‌کنه؟ نمی‌فهمی؟ تحرکات ذهنت با غیر منعطف‌ترین اصول جزمی محدود شده‌ن. فکر می‌کنی اون‌جا ایستاده‌ای و راجع به هملت حرف می‌زنی ولی چیزی که شاگردهات می‌شنون صدای مردیه که می‌ترسه از دایره‌ی تنگی که احاطه‌ش کرده یه قدم فراتر بگذاره. دایره‌ای که آدم‌هایی که صدها سال قبل مرده‌ن دورت کشیده‌ن، همون آدم‌هایی یک مشت دروغ تحویل اجدادت دادن تا راحت بتونن تو خلوت اتاقک‌های اعتراف، بچه‌ها رو انگولک کنن.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

فیلم‌ها زندگی واقعی را لوس کرده‌اند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: عجب کشفی! هیجان‌انگیزترین و پرماجرا ترین خاطرات و اتفاقات واقعی در برابر فیلمنامه‌ها هیچی نیستن. من همیشه به اهمیت طبیعی بودن و واقعی بودن پافشاری می‌کردم ولی الان می‌بینم شاید این پافشاریم یک تعصب بوده. حتی بچه‌های شیرخوار هم طعم شیر خشک رو بیشتر از شیر مادر دوست دارن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

-بابا من تو رو می‌بخشم.
-برای چی؟
-برای همه چی.
-یعنی چی؟ مگه من با تو چی کار کرده‌م؟
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: توصیه‌ی من به جوانان این است که اگه کسی رو در بستر مرگ دیدید بهش نگید حلالت می‌کنم. زشته، بهش برمی‌خوره. یاد تمام جفاهایی میفته که در حق شما روا داشته. خوب نیست آدم تو اون لحظه به این چیزها فکر کنه. اگه خودش طلب حلالیت کرد، بگید ما که جز خوبی از تو ندیدیم.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

چرا باید این همه افکار زشت و منفی و مسخره و احمقانه را که در سر شناورند جار زد؟ برای همین است که وقتی دست در دست محبوبت کنار دریا ایستاده‌ای و از تو می‌پرسد به چی فکر می‌کنی؟ جواب نمی‌دهی به این فکر می‌کنم که از مردم متنفرم و امیدوارم زمین بخورند و دیگر از جا بلند نشوند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: در رومانتیک‌ترین زمان‌های زندگی، وقتی دو عاشق دلداده عاشقانه به چشمان هم خیره شده‌اند، در سرشون افکار و احساس‌های رومانتیک وجود نداره. ذهن ما همیشه پر از افکار مسخره است. ۹۷/۵ درصد زنان و مردانی که دست در دست هم در کنار ساحل مواج دریا قدم می‌زنند، درست در همان لحظه‌ که به چشم هر بیننده‌ای عاشقانه‌ترین لحظه‌ی ممکن است دارن به این فکر می‌کنن که یه عکس بگیرم بذارم تو اینستا که پوز فلانی رو بزنم، یا به رییس بداخلاق‌شون فکر می‌کنن، یا مشغول نقشه‌کشیدن برای دیگران یا سرمایه گذاری یا حسرت اموال از دست رفته هستن. یا به کمردردشون فکر می‌کنن یا افکار دیگری از این دست. مطمئن باشید به خوشبختی جاودانه با معشوق فکر نمی‌کنن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

روانپزشکان چگونه روی مراجعان‌شان تشخیص اختلال روانی می‌گذارند؟

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

از این که زیادی روشنفکر بود خوشم نمی‌آمد و او هم از این که من از پروتز [سینه] بدم نمی‌آمد نفرت داشت.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: کشف اول تولتز اینه که آدم‌ها از پارتنر خیلی روشنفکر خوششون نمیاد. علتش اینه که تداوم تعهد تا حد زیادی مبتنی بر تفکر سنتی است. کشف دومش اینه که زن‌هایی که پروتز سینه ندارن، دلشون می‌خواد پارتنرشون از پروتز سینه متنفر باشه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

نوشتم درباره‌ی کسانی که جوری با تاریخ انقضای کالاها
برخورد می‌کنند، انگار فرمانی آسمانی هستند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: من حتی آدم‌های باسواد و منطقی رو هم دیده‌ام که واقعا فکر می‌کنن اگه یک روز از تاریخ انقضای یه ماده‌ی غذایی بگذره فاسد شده! یه بار یه دوست که هوش ریاضی خیلی زیادی داشت و به نظرم اعداد چشمش را به دیدن واقعیات کور کرده بود با تعجب می‌گفت برادرم شیری که تاریخ انقضایش دیروز تمام شده بود را خورد ولی مریض نشد! این‌قدر شیفته‌ی اعداد شده بود که اعتقاد داشت گذشتن از تاریخ انقضای شیر قطعا ملازم با فاسد شدن شیر و قطعا ملازم با بیمار شدن است. ما شیفته‌ی اعدادیم. علتش کمپانی‌ها هستن. از دانشمندان می‌خوان که برای هر چیز ما به ازای عددی تعریف کنن. دانشمندان هم عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی مدیران کمپانی‌ها هستند. البته واقعیت اینه که دنیای اعداد جواب می‌ده. همه‌ی زندگی ما از گوشی که دستمون می‌گیریم و هواپیمایی که سوار می‌شیم با اعداد داره می‌چرخه. ولی دلیل نمی‌شه شیفته‌ی بلامنازع اعداد شد. شاید روزی برسه که علم این‌قدر پیشرفت کنه که آدم‌ها از همدیگه بپرسن جمشید خان اوضاع نوروترانسمیتریت چطوره؟- شکر خدا امروز سروتونینم ۰۰۰۵/ میلیگرم بالاتر اومد. نوراپینفرینم هم ۰۰۰۳/ میلیگرم به لطف خدا بیشتر از دیروز شده. ولی خب خدا رو شکر هنوز زندگی اون‌قدر دیجیتالی نشده و هنوز اعداد حاکمیت دیکتاتوری روی ما پیدا نکرده‌اند. هرچند دموکراسی هم چیزی جز دیکتاتوری عدد نیست.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

خیلی خب، پس ما در زمینی قابل اشتعال زندگی می‌کنیم. همیشه آتش هست. همیشه خانه‌ها از دست می‌روند و زندگی‌ها گم می‌شوند، ولی هیچ کس چمدانش را نمی‌بندد و به چراگاهی امن تر نمی‌رود. فقط اشک‌شان را پاک می‌کنند و مردگان‌شان را دفن می‌کنند و بچه‌های بیشتر می‌آورند و پای‌شان را در زمین محکم تر می‌کنند. چرا؟ دلایل خودمان را داریم. چه دلایلی؟
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: بله، درسته. ما دلایل خودمان را داریم. شما هم حواست به زندگی خودت باشه. چی کار به بقیه داری؟! تو زندگی مردم سرک نکش.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

-کی حاضره استخدامت کنه؟ هیچ کس از شاگردهایی که ترک تحصیل کرده‌ن خوشش نمی‌آد.
- این که می‌گی حقیقت نداره.
-خیلی خب، کی از ترک تحصیل کرده‌ها خوشش می‌آد؟
-بقیه‌ی ترک تحصیل کرده‌ها.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: به هوشمندانه‌ترین روش بسیاری از اصول تربیتی را به چالش کشید! تجربه نشون داده که آدم‌های لمپن طرفداران بیشتری دارن. علتش رو الان فهمیدم: سوال اول: کی از یه آدم لمپن خوشش می‌آد؟ پاسخ: بقیه‌ی لمپن‌ها. سوال دوم: تعداد آدم‌های لمپن بیشتره یا آدم‌های غیر لمپن؟ پاسخ: تعداد آدم‌های لمپن. سوال ۳: پس آدم‌های لمپن به علت در اکثریت بودن، طرفداران بیشتری دارن؟ پاسخ بله. سوال ۴: پس چرا پدر و مادرها به بچه‌ها می‌گن مودب باشید که همه دوستتون داشته باشن وگرنه کسی محلتون نمی‌ذاره؟ پاسخ: پدر و مادرها اشتباه می‌کنن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

خنده داره که باید برای دکتر و وکیل شدن آموزش ببینین ولی برای پدر و مادر شدن نه. هر هالویی می‌تونه پدر و مادر بشه، حتا لازم نیست تو یه سمینار یه روزه شرکت کنه.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

روز تدفین آفتابی بود و صاف. نسیمی خوش عطر همه چیز را سبک می‌کرد. انگار نباید برای چیزی دل می‌سوزاندیم. انگار می‌گفت غمگساری کاری بیهوده است.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: من مراجعان زیادی داشته‌ام که سوگ طولانی مدت رو تجربه کرده‌ن. همه‌شون معتقدن غمگساری طولانی و از دست دادن زمان‌های طلایی زندگی در سوگ کار بیهوده‌ای بوده. این درس بزرگیه که من از مراجعان سوگوارم گرفته‌ام.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

صادقانه‌ترین و شفاف‌ترین یادداشت خودکشی‌یی که خوانده‌ام مال جورج سندرز بازیگر انگلیسی است:
"مردم عزیز، من شما را ترک می‌کنم چون حوصله‌ام سر رفته. احساس می‌کنم به اندازه‌ی کافی زندگی کرده‌ام. من شما را با تمام دلواپسی‌های‌تان در این فاضلاب دل‌انگیز تنها می‌گذارم. موفق باشید."
فوق العاده نیست؟ بدجور راست گفته. این‌جا واقعاً یک فاضلاب دل انگیز است. با مخاطب قرار دادن همه‌ی آدم‌ها نگران نیست کسی را جا انداخته باشد. دلایلش هم موجز و شفاف‌اند. آخرین وصیت شاعرانه‌اش را می‌کند و بعد گشاده دستانه برای همه‌مان آرزوی موفقیت می‌کند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

فکر کردم محبوب بودن یعنی چه و به نتیجه رسیدم یعنی از سر تا ته راهرو کف دستت را در هوا به کف
دست بقیه بکوبی. داشتم فکر می‌کردم از همچین چیزی خوشم نمی‌آید.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: شهرت بدون محبوبیت که تکلیفش معلومه. آشغال‌ترین اتفاق دنیاس. ولی در مقابلش همه می‌گن محبوبیت خوبه. واقعا خوبه؟! یک لحظه تصور کنید تو یه جمع شلوغ باید با همه سلام علیک گرم بکنی! دو سه تاش خوبه. چهار پنج تاش هم بد نیست. شش هفت تاش قابل تحمله. به هشتمی که می‌رسی می‌خواهی فرار کنی!
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

الان قبول می‌کنم که آن روز ادراکم را مه گرفته بود. هیچ کدام از نشانه‌ها را ندیدم. ناخن جویدن را فریادی کمک طلبانه ندیدم یا نشانه‌ای بر این که به زودی زیر خاک خواهد پوسید. بعد از مرگ برت بارها آن روز را در ذهنم کالبد شکافی کردم. فکر کردم اگر می‌دانستم
حرفی می‌زدم یا کاری می‌کردم. هر کاری که شاید نظرش را عوض کند.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: متاسفانه خیلی وقت‌ها خودکشی نشانه‌های واضح نداره و حتی برای روانپزشک‌ها هم پیش میاد که متوجه یک خودکشی قریب‌الوقوع نشن و اون رو میس کنن. برای همینه که توصیه می‌شه در هر ویزیت روانپزشکی مخصوصا در مورد کسی که افسردگی داره، و مخصوصا در مورد نوجوون‌ها به صورت مستقیم و واضح از افکار خودکشی سوال بشه. اگه سوال مستقیم پرسیده بشه، معمولا پزشک را گمراه نمی‌کنن و پاسخ درست می‌دن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

روی میزش چند قاب عکس بود. یکی‌شان عکس خودش بود، همراه آقای وایت که در یک زمین ورزش دست در گردن هم انداخته بودند، شبیه عکس یک فیلم احساساتی پدر و پسری بود. حتا یک ذره هم واقعی به نظر نمی‌آمد.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: تمام عکس‌های احساساتی عاشقانه، خانوادگی و جمع‌های دوستانه دروغن. نهایتا ۲۸ درصد واقعیت رو نشون می‌دن. کشف من اینه که واقعی‌ترین و صادقانه‌ترین عکس‌ها، عکس‌های کارت ملی هستن.
@hafezbajoghli

Читать полностью…

یادداشت‌های یک روانپزشک

تو می‌شناسی شون؟ خودت رو می‌شناسی؟ برای این که اگر خودت رو نشناسی نمی‌تونی کمک‌شون کنی خودشون رو بشناسن. احتمالاً مثل بقیه‌ی معلم‌های بی‌روح این مدرسه‌ی دولتی شپش زده داری وقت همه رو این‌جا تلف می‌کنی تا یه لشکر مقلد ترسو بار بیاری. به جای این که به شاگردات یاد بدی باید چه جوری فکر کنن بهشون یاد می‌دی باید به چی فکر کنن. سعی می‌کنی بریزی‌شون تو قالب یک مالیات پرداخت کن
بی عیب و نقص به جای این که به خودت زحمت بدی بفهمی واقعاً کی هستن.
(جزء از کل، تولتز، خاکسار)
پ.ن: با تمام احترامی که برای همه‌ی معلم‌های زندگیم قائلم و اگه لازم باشه هرکاری بتونم براشون انجام می‌دم و تا آخر عمر حس شاگردی رو به اون‌ها دارم، ولی این دلیل نمی‌شه که دلم از تک تک‌شون به خاطر ذهنیت قالب‌زده و محدودکننده‌ی اون‌ها به درجاتی پر نباشه. دقیقا مثل پدر و مادر که باید عاشق‌شون بود ولی این عشق نباید دلیل بشه آدم دلش از اون‌ها پر نباشه.
@hafezbajoghli

Читать полностью…
Подписаться на канал