dastanerastan57 | Неотсортированное

Telegram-канал dastanerastan57 - داستان راستان

13032

قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . 🔴ارتباط با مدير كانال :↙️ @salmanzadeh57 🔴تبلیغ وتبادل:↙️ https://t.me/DS_RS_ADS

Подписаться на канал

داستان راستان

پیام یکی از مشتریان حرزامام جواد(ع) :
"سلام
میخواستم تشکر کنم ازتون بابت بازوبند حرز امام جواد (ع) که حدود 40 روزه که این را گرفتم هم از نظر #کسب_وکار مشتریم زیادتر شده هم واقعا #دفع_بلاست که خیلی کم شده برام...."
#به_ازای_خرید_از_تخفیفات_و_هدایای_ویژه_برخوردار_شوید.
🌿🌸☘️
اطلاعات بیشتر و سفارش انواع حرز :
/channel/+UkUo82mWaxWPi_Ff

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی:

دو چیز است که گناهان را نابود می کند:

1⃣مرض :

حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به یکی از اصحابشان که مریض شده بود مؤعظه کردند و فرمودند :
خدا بیماری تو را وسیله کاستن گناهانت قرار داده است.

آدم که تب می ‌کند کفاره گناهانش است.
ناراحت نشید از این که مریض شدید ، شکوه نکنید ، فایده مرض این است که گناهان را نابود می‌ کند.

2⃣سجده :

در روایت داریم که آدم به سجده برود و مدتی بر سجده باشد و ستایش کند.

حدیث است که
سجده گناهان را می‌ ریزد ، همان طور که باد در فصل پاییز برگ درخت را می ‌ریزاند.

گناه آدم را سنگین می‌کند ، مثل بعضی ‌ها که دیدید نماز صبح که می‌ خواهند بخوانند ، انگار که کوه روی‌شان است.


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#خانمها_بدانند

مهربان باشید
چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ،مهربانی اوست نه سیمای زیبایش .
زن مهربان می‌تواند خشگمین ترین مردان را آرام کند
معذرت خواهى كنيد اگر اشتباهی كرديد معذرت خواهى كنيد، و نگران غرورتان نباشيد ،مهم نیست اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد، غرورش را از دست بدهد؛ اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد!
با درايت باشيد اگر همسر شما از شما ناراحت است ، تنها توسط خود شما به آرامش ميرسد ، تمام تلاشتان را
بكنيد تا اين شما باشيد تا همسرتان را به آرامش مي رسانيد.
مسئول باشيد ، میزان حماقت انسانها رو میشه از میزان
استفادشون از دو کلمه ی همیشه و هرگز فهمید، بيشتر به فكر راه حلی باشيد تا سرزنش كردن.
عاشق باشيد
هیچکس تصادفی برای کسی فرستاده نمی‌شود،
مثل يك معجزه به همسر خود نگاه كنيد.

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

ﭘﺪﺭی ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ، ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
" ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ ..." !

ﻣﺎﺩﺭی ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺳﺎﻋﺖ 2 ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...

ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ ؛
ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟

ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ هم ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩه بود ...

ﻣﺮدی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟

ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
ﺍﻣﺎ ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
" ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ .

ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ !
ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ، ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

از نظر اکثر مراجع قضا کردن نمازها به دلیل اشتباه در غسل واجب را حتی بخاطر ندانستن مساله، لازم میدانند. به همین دلیل دو کانال سوالات شرعی(عمومی) :👇
t.me/joinchat/AAAAAERq2ldrcPCMN-OEgA
و سوالات شرعی بانوان:👇
/channel/+QaVBXKIIWByd--_B
راه اندازی گردید. از بانوان علاقه مند دعوت می شود در هر دو کانال عضو شوند. برای آقایان هم کانال سوالات شرعی(عمومی) انشاءالله مفید هست.

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :

سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت می‌شوند :

1️⃣ کسی که خوش اخلاق باشد.

2️⃣ کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.

3️⃣ کسی که جر و بحث را رها کند ، حتی اگر حق با او باشد.

#اصول‌کافی‌ج۲ص۳۰۰


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#سوادزندگی

اﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ

ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ باشیم ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ،

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ :
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.

همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.

صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!

همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.

روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!

این داستان حکایت زندگی ماست. مشکلات یا بیماریها مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیستند. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود مشکل.

لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم و تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و احتیاط باشد.

یک عزم همگانی برای عبور از مشکلات و بحران ها لازم است. بیایید خودمان به فکر باشیم و فقط اخبار و اطلاعات درست را نشر دهیم.

برای شروع اگر می پسندید همین متن را برای دیگرانی که دوستشان داریم بفرستیم ...

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#حدیث_روز

نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرمایند:
مأموران عذاب جهنم، قرآن‌خوان فاسق را زودتر از بت‌پرست به سوی جهنم خواهند برد.

#نهج‌الفصاحه


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است، گفت: روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم چون فارغ شدم چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم گفتم اي دختر تو که هستي؟ گفت اي ذوالنون چون از دور تو را ديدم فکر کردم ديوانه‌اي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي فکر کردم عالمي، و چون نزديکتر آمدي فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه مي‌کنم مي‌بينم نه ديوانه‌اي، نه عالمي و نه عارف. گفتم چطور؟ گفت اگر ديوانه بودي طهارت نکردي و اگر عالم بودي به زني نگاه نمي‌کردي و اگر عارف بودي دل تو به غير حق به کسي ميل نمي‌کرد و غير از حق را نمي‌ديد. اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود بلکه فرشته‌اي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد. 
و از سخنان اوست: 
"دوستي با کسي کن که به تغيير تو متغير نگردد." 
"بنده خدا باش در همه حال، چنان که او خداوند توست در همه حال."


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#صبر_در_قرآن

وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ (127 - نحل)
شکیبایی کن و شکیبایی تو جز به توفیق خدا نیست.

ای انسان! تمام خوشی‌هایی که طی کردی در این دنیا می‌ماند و تمام تلخی‌هایی که برای خدا تحملش کردی به دنیای دیگر خود می‌فرستی. پس اگر رنج‌هایت بیشتر از خوشی‌هایت در دنیا شد، بدان خداوند تو را توفیق داده تا توشه‌ی آخرتت را سنگین‌تر و زیادترش کنی، پس بیشتر شکرش کن!!!


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

طلبه ای در یک از شهرها زندگی می کرد. از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت.
یک شب، متوسل به امام زمان(علیه السلام) شد، چند شبی بعد از این توسل امام زمان(علیه السلام) را در خواب دید.
حضرت فرمودند: فلانی! می دانی چرا دعایت مستجاب نمی شود؟
گفت: چرا؟
فرمودند: طول امل و آرزو داری.
گاهی انسان به در خانه ی خدا می رود،
دعا می کند اما با نقشه می رود،
دل به این طرف و آن طرف حرکت می کند.
گاهی به خدا یاد می دهد و می گوید: خدایا! در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند...
حضرت فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است.
انسان به ائمه معصومین(علیه السلام) هم نباید یاد بدهد.

باید بگوید خدایا، من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی گویم...خودت برایم درستش کن.

طلبه گفت: یابن رسول الله، من همین طور هستم که می فرمایید، هرکاری میکنم بهتر از این نمی توانم باشم،
می خواهم خوب باشم اما تا می آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می آیند و این گونه دعا می کنم.

حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری، نایب بگیر.

تا حضرت فرمودند نایب بگیر طلبه می گوید: آقا جان شما نائب می شوید؟
حضرت فرمودند: بله قبول می کنم.

می گوید دیدم حضرت نایب شدند و لبهای حضرت دارد حرکت می کند.

از خواب بیدار شدم، گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست، در عالم رؤیا حجت خدا را یک بار زیارت کردم.

بلند شدم و وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم. دیدم در مدرسه را می زنند. گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می زند؟

رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است.
گفتم: دایی جان، چه شده این وقت شب؟
گفت: با تو کاری دارم. امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی برد.
فکر و خیالات مرا برداشته بود. یک مرتبه این خیال همه ی وجودم را فرا گرفت: من که پسر ندارم، همه ی اموالم از بین می رود. یک دختر هم که بیشتر ندارم. فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همهع ی اموالم هم در اختیار توست...

#منبع:
کتاب بهترین شاگرد شیخ


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#نیایش‌شبانه

الهی...

ای بیننده نمازها,
ای پذیرنده نیازها,
ای داننده رازها و ای شنونده آوازها,
ای مطلع بر حقایق و
ای مهربان بر خلایق
عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر,
عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر.
اگر بگیری بر ما حجت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم.
از بنده خطا آید و ذلت، و از تو عطا آید و رحمت.
به لطف خودت مارو خدایی کن واز شر آفات و جمیع بلایا مصون دار


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

دوستان دوران کرونا رو‌به یاد میارید!!!!

درس كرونا اين بود كه اگر حتى يك نفر بيمار باشه و درمان نشه ، ميتونه كل جهان رو درگير كنه

كرونا به مرزها توجه اى نداره
نه رنگ پوست براش مهمه ، نه نژاد !!

كرونا ياد داد سلامتى و زنده ماندن ما و عزيزانمون در گِروِ سلامتى غريبه هاست !!!! وادارمون كرد حواسمون به سلامتى ديگران باشه تا خودمون بيمار نشيم

(چه تفكرِ قشنگى)

كاش همه چى واگير داشت!

اونجورى حواسمون به همديگه بود كه كسى غم نداشته باشه ، مبادا به ما هم سرايت كنه
و همه تلاش ميكرديم تا غم و ريشه كن كنيم
حتماً كه راههاى پيشگيرى از غم رو به هم ياد ميداديم

اگر كسى فقير بود همه تلاش ميكرديم كه فقر و ريشه كن كنيم تا مبادا خودمون بگيريم ، ديگه پولهامون رو از هم پنهان نميكرديم

از ناآگاهى كسى سوءاستفاده نميكرديم و از صبح تا شب ويديو و پست آموزشى شير ميكرديم..!

اگر كسى محتاج بود ، از ترسِ سرايت به خودمون بى نيازش ميكرديم

اگر كسى تنها بود ، ترسِ تنها شدنِ خودمون
وادارمون ميكرد به دادش برسيم

اگر كسى ....
اگر .....

حتماً واژه : مشكل خودته ، به من مربوط نيست ، براى هميشه از فرهنگ لغت حذف ميشد

كاش همه چى واگير داشت

شايد خوشبختى هم اپيدمى ميشد ....


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#شیطان_و_سجده

شیطان از آتش است و اگر آتش در محلی قرار بگیرد، سریع همه چیز را می‌سوزاند و جا باز می‌کند. ابزار شیطان وسوسه است. تمام ارتباطات نامشروع با جرقه شیطان استارت خورده و با رابطه‌ای عاطفی شروع و سپس مانند آتش جا باز کرده و به گناه کبیره‌ای خاتمه یافته است که سرانجامِ هر دو، پشیمانی بوده است. شیطان با وسوسه جرقه گناه را در دل انسان می‌زند.
شیطان از سجده متنفر است چون به‌خاطر عدم سجده به انسان ذلیل شد. پس زمانی که انسان سجده می‌کند، طبق حدیث، کمر شیطان می‌شکند. سجده تنها عبادتی است که انسان حتی اگر ذکر هم نگوید و سکوت کند، ثواب دارد.


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

از نظر اکثر مراجع قضا کردن نمازها به دلیل اشتباه در غسل واجب را حتی بخاطر ندانستن مساله، لازم میدانند. به همین دلیل دو کانال سوالات شرعی(عمومی) :👇
t.me/joinchat/AAAAAERq2ldrcPCMN-OEgA
و سوالات شرعی بانوان:👇
/channel/+QaVBXKIIWByd--_B
راه اندازی گردید. از بانوان علاقه مند دعوت می شود در هر دو کانال عضو شوند. برای آقایان هم کانال سوالات شرعی(عمومی) انشاءالله مفید هست.

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#حدیث_روز

#ساخت_خانه_در_جهنم

پيامبر اکرم صلّی الله عليه و آله فرمودند

زن اگر از خانه خودش با آرايش و زينت و معطر خارج شود و شوهرش به اين كار او راضی باشد، به هر قدمی كه آن زن بر می دارد برای شوهرش خانه ای در جهنم بنا می گردد.

#بحارالانوارج۱۰۰ص۲۴۹

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است .
به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

پیام یکی از مشتریان حرزامام جواد(ع) :
"سلام
میخواستم تشکر کنم ازتون بابت بازوبند حرز امام جواد (ع) که حدود 40 روزه که این را گرفتم هم از نظر #کسب_وکار مشتریم زیادتر شده هم واقعا #دفع_بلاست که خیلی کم شده برام...."
#به_ازای_خرید_از_تخفیفات_و_هدایای_ویژه_برخوردار_شوید.
🌿🌸☘️
اطلاعات بیشتر و سفارش انواع حرز :
/channel/+UkUo82mWaxWPi_Ff

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

حضرت امام علی ( ع ) در روایتی میفرمایند:

هرگاه به مشورت نیازمند شدی ابتدا به جوانان مراجعه نما، زیرا آنها ذهنی تیزتر و حدسی سریعتر دارند،
سپس (نتیجه) آن را به نظر میانسالان و پیران برسان تا پیگیری نموده و عاقبت آنرا بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند، چرا که تجربه آنان بیشتر است‌

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 337


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

از شهر خوی حدود صد سال پیش گروهی در قالب یک کاروان به زیارت کربلا رفتند. آن‌ها هنگام عصر در کاروانسرای «خانقین» برای استراحت اُتراق کردند.
کاروانیان در کاروانسرا، کیسه‌های طلایی را دیدند که بر روی زمین رها شده بود در حالی که نه جسدی آنجا یافتند و نه کیسه‌ها را در جایی پنهان دیدند. همگی به فکر فرو رفتند. برخی گفتند: این کیسه‌ها را کربلایی‌هایِ کاروانِ قبل برای ما هدیه گذاشته‌اند. برخی دیگر گفتند: مالِ حرامی است که کسی رهایش کرده تا به دست کربلایی‌ها برسد و ردّ مظالم کرده است. و...
اکثر افراد کاروان کیسه‌هایِ طلا را برداشتند ولی در بین کاروان، پیرمردی به نام «میرزا هاشم» بود که با این کار مخالفت کرد و گفت: هر چه هست ما نمی‌دانیم و برداشتنِ این کیسه‌ها بر ما حلال نیست. چهار نفر دیگر هم از افراد کاروان که با او همفکر بودند، کیسه‌های طلا را برنداشتند.
میرزا هاشم تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و با آن چهار نفر بقیه‌ی مسیر را به سمت کربلا ادامه دهد. کاروان به راه افتاد و میرزا هاشم هم با دوستانش با فاصله‌ای اندکی از کاروان راهی شدند.
آنان بعد از دو روز در مسیر، گرفتار راهزنان شدند. راهزنان وقتی کاروان آن‌ها را دیدند، درون بارهای آنان را گشتند ولی دیدند به جز آذوقه‌ی راه، چیزی همراه‌شان نیست پس بر آنان رحم کردند و به آن‌ها اجازه دادند تا به سفر خود ادامه دهند.
هنگامی که میرزا هاشم و دوستانش اندکی راه رفتند، با سر بریده‌ی هم‌کاروانانِ خود روبرو شدند که به خاطر آن کیسه‌های طلا، هم طلاهای‌شان را گرفته بودند و هم سرهای‌شان را ذبح کرده بودند.
میرزا هاشم و همراهان، خیلی نگران و ناراحت شدند و همسفران خویش را همانجا دفن کردند میرزا هاشم به دوستان خویش گفت: ای دوستان من آگاه باشید! مَثَل این دنیا هم مانند: طلایی است که انسان را وسوسه می‌کند تا آن را بردارد ولی غافل از آن است که در مسافتی بعد، به خاطر همین طلا، سرش را بر باد خواهد داد.
پدران‌مان این مال و منال را در زمین رها کردند و اکنون بعد از مرگ حساب آن را می‌دهند، پس اگر ما هم عاقل باشیم چیزی را که دیگران رها کرده‌اند، برنمی‌داریم و فقط چیزی را برمی‌داریم که در مسیر سفر، مورد نیاز ماست.

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#نیایش‌شبانه

ﺍﻟﻬﯽ!
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺁﺯﻣﺎﯾﯽ،
ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺤﻤﻞ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﻦ؛

ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺑﺨﺸﺎﯾﯽ،
ﻇﺮﻓﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﻩ؛

ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺳﺘﺎﻧﯽ، ﮔﻮﻫﺮ ﮐﻤﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭ؛

ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺮﻫﺎﻧﯽ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺣﺘﯽ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﻣﮑﻦ...

ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽﻧﯿﺎﺯ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ...

ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ!
ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻣﺎ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ...

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

در زمان مالک دینار جوانی از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت ؛ مردم به خاطر آلودگی او جنازه اش را تجهیز نکردند ، بلکه در مکان پستی و محلّ پر از زباله ای انداختند و رفتند .
شبانه در عالم رؤیا از جانب حق تعالی به مالک دینار گفتند : بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن . عرضه داشت :
او از گروه فاسقان و بدکاران است ، چگونه و با چه وسیله مقرّب درگاه احدیت شد ؟ جواب آمد : در وقت جان دادن با چشم گریان گفت :
"یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَهُ إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَهُ ."
« ای که دنیا و آخرت از اوست ، رحم کن به کسی که نه دنیا دارد نه آخرت » .
مالک ! کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم ؟ و کدام حاجتمند به پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم ؟

 
منهج الصادقین، انیس اللیل  ص ۴۵» 

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

حضرت علی علیه السلام:

بدانيد كه اين پوست نازك تحمل آتش را ندارد،پس به خودتان رحم كنيد...

شما در مصيبتهاى دنيا آزمايش كرده ايد
كه وقتى خارى به بدن يكى از شما میرود و يا به زمين میخورد و خونى میشود

و يا شنهاى داغ پايش را میسوزاند چگونه بيتابى میكند؟!
پس، چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش قرار گيرد
و هم بسترش سنگ و همدمش شيطان باشد...؟


نهج البلاغه، خطبه183

@DastaneRastan56

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

محمّد بن‌ مُنكدِر که صوفی مسلک بود، امام باقر ع را دید که در هوای گرم‌ به‌ سوی نخلستان‌ ميرود.

پيش‌ آمد و گفت‌: در اين‌ هوای گرم‌، طلب دنيا سزاوار نيست‌!

اگر در اينحال‌ مرگت‌ فرا رسد در پيشگاه‌ پروردگار چه‌ خواهی گفت‌؟

حضرت‌ گفتند: اگر مرگم‌ در اينحال‌ برسد، در راه‌ انجام‌ وظيفه‌ و كسب‌ مال‌ حلال‌ برای خود و عيال‌ و حفظ‌ آبرو و زندگيِ كفاف‌ بوده است‌ و در پيشگاه‌ خداوند مأجور‌ خواهم‌ بود.
من‌ از مرگ‌ بيم‌ دارم‌ در صورتيكه‌ در حال‌ معصيتی از معاصی خدا بمیرم.

#اعلام‌الوری‌ص۲۶۳


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

امام علی (ع) فرمود:

الكَلامُ فی وَثاقِك ما لَم تَتَكَلمْ بِه،
فَاِذا تَكَلَّمتَ بِه صِرتُ فی وَثاقِه
فَاخزُن لِسانَك كَما تخزُن ذَهَبَك...

تا کلامی را به زبان نياورده‌ای، در بندِ توست.
امّا هنگامی كه به زبان آوردی، تو در بند آن در می‌آیی.

پس همانگونه‌ كه طلا و جواهر، و مال و داراییِ خود را در گنجينه میگذاری، زبانت را نيز در گنجينه‌ی دهانت نگه ‌دار.
زيرا چه بسا سخنی كه نعمتی را از كف برده، و خشم و كيفر الهی را آورده است.

#نهج‌البلاغه‌حکمت۳۸۱


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#سواد_زندگي

در " گرفتاری " باید " اندیشه " را به "جنب و جوش" در آورد نه " اعصاب " را …
همه با هم" متفاوتیم"
خوشبخت کسی نیست که " مشکلی" نداره
"خوشبخت " کسی است که با "مشکلات" مشکلی نداره…
باید حوصله داشت، تحمل کرد، ایستادگی کرد و صبور بود تا موفق شد.

@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

امیرالمؤمنین علی (ع) بالای بام خانه، خرما تناول می کرد، حضرت در سنین جوانی بودند، سلمان فارسی در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت.
حضرت علی (ع) دانه خرمایی از باب مزاح به سمت سلمان رها کرد. سلمان گفت: یا امیر المؤمنین (ع) با من شوخی می کنید در حالیکه من پیرمرد و شما جوان کم و سن و سال هستید؟ حضرت فرمودند: ای سلمان من را از نظر سن و سال کوچک و خود را بزرگ می بینی. قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای؟
چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجات داد؟ سلمان با شنیدن این کلمات با تعجب از امیرالمؤمنین (ع) کیفیت جریان را خواست. 
حضرت علی فرمودند: در وسط آب ایستاده بودی و از شیر بزرگی که آنجا بود می ترسیدی. دستهایت را به دعا بلند کردی و از خدا کمک خواستی. و خداوند اجابت فرمود. 
من همان اسب سوار هستم که زره به روی شانه اش و شمشیری به دستش بود که با یک ضربه شمشیر آن شیر را به دو نیم کرد و شما را خلاص کرد. سلمان عرض کرد: نشانه دیگری در آنجا بود، برایم بیان فرمایید. 
امام علی (ع) دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود: این همان هدیه شماست که به آن اسب سوار دادید. سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد، با عجله خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا، من اوصاف شما را در انجیل خوانده ام. محبت شما در دلم جای گرفت، دینم را رها کرده و دین شما را قبول کردم، ولی از پدرم مخفی نمودم و وقتی پدرم فهمید نقشه بر قتل من کشید ولی بخاطر مادرم از من گذشت و من را به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد تا من فرار کردم. 
به محلی به نام دشت ارژن رسیدم ، در حال استراحت بودم وقتی احتیاج به آب پیدا کردم لباسهای خود را در آورده و داخل رودخانه شدم، ناگهان شیر بزرگی آمد و روی لباسهای من ایستاد وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند کمک خواستم که ناگاه اسب سواری پیدا شد و با یک ضربه شیر را دو نیم کرد، من از آب بیرون دویدم و لباس به تن کردم و خودم را به رکابش انداختم و آن را بوسیدم. از همان اطراف گلی کندم و به ایشان هدیه دادم، بعد از نظرم ناپدید شد و رفت، از این اتفاق بیش از صد سال می گذرد و این قصه را برای کسی تعریف نکرده ام. امروز امام علی (ع) تمام قضیه را برای من بیان فرمودند و همان شاخه گل را به من نشان دادند. 
رسول خدا فرمودند: ای سلمان، هنگامیکه مرا به آسمان بردند تا جایی که جبرئیل توقف نمود و من تا کنار عرش بالا رفتم، درحالیکه پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت. وقتی سفر معراج تمام شد و به زمین برگشتم علی بن ابی طالب (ع) بر من وارد شد و تمام گفتگوهای من با پروردگارم را خبر داد. بدان ای سلمان هرکدام از انبیاء و اولیاء از زمان آدم تاکنون که گرفتار شده اند علی بن ابی طالب (ع) آنها را نجات داده است. 

#القطره‌ج۱ص۲۸۲


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#حدیث_روز

حضرت امام علی (ع) میفرمایند:

بزرگ ترين توفيق براى انسان ، پذيرش نصحيت است

شرح غررالحكم ، ج 6، ص 20


@DastaneRastan57

Читать полностью…

داستان راستان

🌸🍃🌸🍃

#تلنگر_قرآنی

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ(حجرات/۶)

ای مؤمنان، هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید،
مبادا از روی نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت از کار خود پشیمان گردید.

@DastaneRastan57

Читать полностью…
Подписаться на канал