شعر، داستان، متن های ادبی و نقیضه پردازی و......
بشنوید آهنگ وطن را از #داریوش که شعرش را #ایرججنتیعطایی
سروده و آهنگساز آن #بابکبیات است.
وطن پرندهی پر در خون
وطن شکفته گل در خون
وطن فلات شهید و شب
وطن پا تا به سر خون
وطن ترانهی زندانی
وطن قصیدهی ویرانی
🖤🖤
هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست. هر یک از ما در هستی تنهاییم ولی می توانیم در تنهایی یک دیگر شریک شویم همانطور که عشق درد تنهایی را جبران می کند.
اروین د یالوم
هرچه آزادتر میشوم،
بالاتر میروم.
هرچه بالاتر بروم ، بیشتر میبینم.
هرچه بیشتر میبینم
کمتر فکر میکنم.
هرچه کمتر فکر میکنم،
بیشتر آزاد میشوم.
#رام_داس
بیمحبت زندگانی نیست جز ننگ عدم
خاک کن بر فرق آن سازی که بیآهنگ اوست
#بیدلدهلوی
نقاش: مارک شاگال (۱۸۸۷- ۱۹۸۵)
🪷🪷
ای صبحدم
خوش میدمی
وی باد نیکو همدمی
وی مهر اختر میکشی
وی ماه لشکر میکشی..
#مولانا
سلام برنیک اندیشان
دمیدن صبح تان خجسته باد
🪷🪷
#نکته
#پنجشنبهها
پنجشنبهها
خاکنشین امیدهای بربادرفتهام که
دل را بر آتش فراق عزیزی مینشاند که
نگاهش ؛ باغ محبت
صدایش ؛ آبشار مهر
و لبخندش ؛ نقش امید داشت.
و....
اکنون جای خالیاش را با گلدسته صلوات پر میکنم.
#دکترعبدالرضامدرسزاده
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🪷🪷
"یک رباعیِ آخرالزمانی و روایتهای متعدد"
در #کشکول #شیخبهایی ، ابیاتی گوناگون(موثق و غیرموثق) گردآوری شده که برخی از آنها، ذهن مخاطب را به خود جلب میکند. از آن جمله است رباعیای با پیشبینیهای آخرالزمانی که در کشکول به نام خواجه نصیرالدین طوسی ثبت شده و بسیاری از مآخذ مختلف آن را نقل و تفسیر کردهاند و آن، رباعیِ مشهور زیر است:
در الف و ثلاثین دو قران میبینم
وز مهدی و دجال نشان میبینم
یا ملک شود خراب یا گردد دین
سرّی است نهان و من عیان میبینم
محتوای رباعی، پیشبینی رویدادی است که هیچگاه آنچنانکه راوی منتظر بوده رخ نداده است. رباعی یادشده در تعدادی از نسخ دیوان شاهنعمتالله ولی نیز نقل شده و تفاوتهایی در زمان پیشگویی دارد:
در نهصد و نه من دو قران میبینم
از مهدی و دجال نشان میبینم
دین نوع دگر گردد و اسلام دگر
این سرّ نهان است عیان میبینم
و در این چند سده، سال پیشگویی پیوسته در حال بازنگری و تغییر بوده است؛ چنانکه مصرع اول را در متون عصر قاجار به صورت "در سال غرس من دو قران میبینم" نوشتهاند و آن را سال ظهور محمد باب(۱۲۶۰) تفسیر کردهاند یا آن را به صورت "در الف و سه تسعین" نیز در آوردهاند.
قطعا در متون و نسخ مختلف، روایتهایی دیگر از این رباعی موجود است. قدیمترین ضبطی که اینک به آن دسترسی دارم، مربوط به بخش رباعیات سفینهی ظرایف (۴۱۱۰ کتابخانهی ملی لندن) است که به صورت زیر و بدون نام شاعر ذکر شده است:
در هفصد و تسعین دو قران میبینم
بنیاد خرابی جهان میبینم
و آخرین روایت آن، به جعلِ نگارنده، در زمان نوشتن این سطور تحریف شده، شاید پایانی مناسب برای این یادداشت باشد:
سالِ ۹۹ دو قران میبینم
بس فتنهی آخرالزمان میبینم
زینسو کرونا آید و زانسو قحطی
بنیاد خرابی جهان میبینم
#یادروزشیخبهایی
#محمد_مرادی
🪷🪷
بادهٔ گلرنگ شو یا شیشهٔ بیرنگ باش
بوی خون میآید از نیرنگ، بینیرنگ باش
چند در نیرنگسازی روزگارت بگذرد؟!
شبنم بیرنگ شو، با خار و گل همرنگ باش
در حریم عشق و بزم حُسن تا راهت دهند
سینهٔ بیکینه و آیینهٔ بیزنگ باش
نخل از جوشِ ثمر، در دست طفلان عاجزست
بید شو، دندان ارباب طمع را سنگ باش
بزم مِی را شیشهٔ بیباده سنگ تفرقه است
سنگ گَرد و دَرْ شکستِ چرخ مینارنگ باش
با لباس جسمْ ما را بخیهٔ پیوند نیست
سبزهٔ شمشیر گو فرسنگدرفرسنگ باش
تا مگر صائب دَرِ فیضی به رویت وا شود
غنچهآسا در گلستان جهان دلتنگ باش
#صائب_تبریزی
خوشبخت کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد؛
یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.
"ویکتور هوگو”
روز جهانی کتاب بر دوستداران کتاب مبارک
🪷🪷
می خواهمت چنانکه
شب خسته خواب را
می جویمت چنانکه
لب تشنه آب را
محو توام چنانکه
ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده
دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه
درختان برای باد
با کودکان خفته
به گهواره تاب را
بایسته ای
چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه
بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی،
می آفرینمت
چونانکه
التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که
خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی
چه نیازی جواب را
#دکترقیصرامینپور
🪷🪷
۲ اردیبهشت، زادروزدکتر قیصر امینپور، گرامی باد!
در سال ِ صرفهجویی ِ لبخند
پروانههای رنگپریده
روی لبان ِ ما
پَرپَر زدند
لبخند ِ ما
به زخم بدل شد
و زخمهایمان
تا استخوان رسید
و بوسههایمان
پوسید
ما
لبخند ِ استخوانی ِ خود را
در لابهلای زخم، نهان کردیم
صدسال ِ آزگار
ماندیم
و زخمهای خشک ِ ترکخورده را
در متن ِ لایههای نمک
خواباندیم
اما
در روزهای ریخت و پاش ِ لبخند
قصابکان ِ پروار
و کاسبان ِ رسمی ِ پروانهدار
لبخندهای یخزدهی خویش را
بر پیشخان ِ خود
به تماشا گذاشتند!
#دکترقیصرامینپور
(آینههای ناگهان: گزیدهشعرهای ۶۴-۷۱. «دفتر ِ اول: از سرودههای ۶۷-۷۱». تهران: افق. ۱۳۸۰. چاپ ِ ۳. صفحهی ۲۵-۲۶.)
🪷🪷
سعدیا خوشتر از حدیث تو نیست
تحفه روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت
کاین همه شور در جهان انداخت
نخستین روز اردیبهشت روز بزرگداشت استاد سخن سعدی گرامی باد
شناسه ویدیو:
ابیاتی از سعدی با صدای استادان:
بنان، شجریان، پوران، داریوش رفیعی، عبدالوهاب شهیدی، ایرج، هایده، محمودی خوانساری و گلپا
🪷🪷
دلا رمز حیات از غنچه دریاب
حقیقت در مجازش بیحجاب است
ز خاک تیره میروید ولیکن
نگاهش بر شعاع آفتاب است
اقبال لاهوری
*سالگرد درگذشت اقبال لاهوری
🪷🪷
چندان بنشینم
که برآید نفس صبح
کان وقت به دل
میرسد از دوست پیامی ...
#سعدی
پاسداشتیکم اردیبهشت، بزرگداشت استاد مُسَلم سخن، سعدی شیرازی فرخنده باد.
🪷🪷
🎁فولدری پراز ویدئو و فایلهای آموزشی در حوزههای مختلف روانشناسی.زبان و ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی بهتون میده
✅فقط کافیه دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
🔽⬇️🔽⬇️🔽⬇️🔽⬇️
/channel/addlist/D4duFpEgmx5iMDRk
✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️
📣معرفی کانال ویژه امشب:
✅همه ترازهای دعوت به مصاحبه کنکور دکتری
@RavanTajj
خوش آن زمان که نکویان کنند غارت ِ شهر
مرا تو گیری و گویی که این اسیر ِ من است...
شهیدی قمی
براى آزادى لازم نيست آسمان و زمين را بخريد،تنها خودتان را نفروشيد.
نلسون ماندلا
«بپرهیزیم از اینکه دربارهی مردم تنها بر مبنای لحظهای از زندگیشان داوری کنیم.»
(درِ تنگ، آندره ژید، ترجمهی عبدالله توکل و سید رضا حسینی، نشر نیلوفر)
🪷🪷
**یادی از استاد اسلامی ندوشن
بیایید تا اعتقاد بیاوریم که لذّتهایی هست بسی بزرگتر و پایندهتر و والاتر از لذّتهای موردِ پسندِ فرومایگان، و آن لذّتِ اندیشه به حالِ محرومان و از یاد رفتگان است، لذّتِ دفاع از حقیقت و عدالت.
بکوشیم تا زانُوانمان نلرزد. سرِ خود را بلند نگاه داریم، در دورانهای دشوارِ زندگی است که نموده میشود مرد کیست و نامَرد، کی.
ایران را از یاد نبریم
#دکتر_محمد_علی_اسلامی_ندوشن
🪷🪷
#شعرزندگی
گریه میگیردم از بیهده خندیدن گل
که همین خنده شود خود سبب چیدن گل
آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود
که نماند به کسی فرصت بوییدن گل
(بیژن ترقی)
۴ اردیبهشت، سالروز درگذشت #بیژنترقی
یادش گرامی!
🪷🪷
#پیامصبح
ای دوست !
در بامداد بهاری
با کشیدن بوی اقاقی
بی منت کشیدن از ساقی
میتوان به مستی راستی رسید.
این میخانه معطر را
پیش از آفتاب دریاب.
#دکترعبدالرضامدرسزاده
🪷🪷
سعدی و کودک ایرانی
#سایهاقتصادینیا
اولین رویارویی کودکان ایرانی با سعدی اغلب از راه گلستان و بوستان است. چه در مکتبخانهها و چه در مدارس قدیم و حتی در آموزشهای خانگی، کودک ایرانی از راه گلستان و بوستان به باغ پرگل زبان فارسی و حکمت ایرانی وارد میشود. سعدیِ غزلگو بعدتر رخ مینماید: آنگاه که سن عاشقی فرا رسیده و جوان در حال ساختن جهان عاشقانۀ خویش است. از قدیم تا کنون، در کتب اطفال دبستان، همواره پارههایی از بوستان و گلستان درج شده است و سعدی غزلگو، کمکم، در کتب راهنمایی و دبیرستان است که وارد آموزش رسمی دوران مدرسه میشود. این تقدم و تاخر، که البته منطقی و بجاست، سبب میشود چهرۀ سعدی در ذهن کودک ایرانی برابر شود با قصهگویی که، هرچند شیرین میگوید، بیپند و درس رهایت نمیکند: ناصحی شیرینسخن که آهنگ و حلاوت حکایتهایش تا ابد سرمایهای است اندوخته در روح هر ایرانی، اما سرانجام ناصح. نمیگذارد راز دلت را به دوست همکلاسیات بگویی چون «مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنان مسلسل». اجازه نمیدهد دهان کوچک هشت سالهات را باز کنی و تندتند دیدهها و شنیدههایت را تعریف کنی، چون زود میگوید «بیندیش و آنگه برآور نفس/ وزان پیش بس کن که گویند بس». در کتب دبستان، بهقاعده، از باب عشق و جوانی شاهد نمیآورند بلکه از اخلاق درویشان میگویند و در فواید خاموشی. هر سطرش گوهر است و هر لغتش زراندود، اما طفل دبستان به هر حال سعدی را به چشم آقامعلم میبیند.
تنها پس از آن که طفل ما جوانی برومند شد و دلش با نغمۀ عشق انس گرفت سعدی غزلگو پیدا میشود و در باغی را به روی عاشق میگشاید که برون شدن از آن محال آمد محال. گویی از آسمان به زمین افتاده باشی: همان آقا معلمِ بکننکننگو که ساعتها تو را نصیحت کرده بود که غرور و شان و شخصیت انسانیات را محترم بشماری، تبدیل میشود به عاشقی که به معشوقش میگوید تو بیا پایت را بگذار از روی فرق سر من رد شو، که این محترم شمردن من است. همان مصلحتاندیشی که پیشترمیگفت: «نه هرچه به صورت نکوست سیرت زیبا دروست»، حالا میگوید سیرت میرت را ولش کن، بیا بنشین جلو روی من، فقط تماشایت کنم و حظ ببرم که رستگاری دنیا و آخرت در تماشای جمال توست. تازه نه فقط من تو را دید میزنم، تو هم پاشو در آینه خودت را تماشا کن که: «تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش/ بیان کند که چه بودهست ناشکیبا را». خلاصه آدم میخواهد بگوید: ای شیخ! تو این قدر باحال بودی و ما نمیدانستیم؟!
این است که ما ایرانیان سعدی را در کودکی جوری میشناسیم و در سن پختگی جور دیگر. و آن جور دیگر، همراه ما تا سن پیری و کمال میآید. هرچه سنمان بیشتر شود، بیشتر به سعدی غزلگو رو میکنیم. هرچه بیشتر درعشق تجربهخواه و تنوعطلب، یا آرام و وفادار باشیم، هرچه بیشتر به تن بتنیم و قدر لحظه بدانیم، هرچه بیشتر هجر ببریم و اشک بریزیم، بیشتر به سعدی نزدیک میشویم. سعدی شاعر کمال و پختگی عشق است. عاشقی کردن با سعدی، آرامش میآورد و اضطراب را از جان عاشقمان دور میکند.
کودکانتان را با سعدیِ گلستان و بوستان بزرگ کنید، اما نوبت عاشقی که شد، غزلیات را بدهید به دستشان تا بیخ و بنشان درست و حسابی بسوزد و، در مقام یک ایرانی اصیل، عاشقی به سبک عراقی را یاد بگیرند.
🪷🪷
درد آدمی آن زمان اغاز میشود که
محبت کردن را میگذارند
پای احتیاج
صداقت داشتن را میگذارند
پای سادگی
سکوت کردن رو میگذارند
پای نفهمی
نگرانی را میگذارند پای تنهایی
و وفاداری را پای بی کسی
همه میدانند
که حقیقت این نیست اما انقدر
تکرار میکنند که خودت هم باورت میشود..
دکتر الهی قمشه ای
ای نسیم صبح،
خوشبو میرسی
از کدامین منزل و کو میرسی؟
#شیخبهایی
#نکوداشتشیخبهایی
🪷🪷
هر که خار آرزو در دیده دل بشکند
بی تردد پای در دامان منزل بشکند
از هجوم آرزو جای نفس در سینه نیست
سخت می ترسم که آخر شهپر دل بشکند
با دوصد بند گران عالم زما پرشور شد
آه اگر زور جنون ما سلاسل بشکند
از مروت نیست حرف سخت با عاشق زدن
سنگدل آن کس که بال مرغ بسمل بشکند
هر که بیش از ظرف می بخشد به ارباب سؤال
کاسه در یوزه را بر فرق سایل بشکند
دست مجنون از حجاب عشق بر دل نقش بست
شوخی لیلی مگر دامان محمل بشکند
سنگ گردد شیشه چون راجع به اصل خویش شد
دل زعصیان سخت چون گردید مشکل بشکند
خویش را بشکن، که برگردد به دریا زودتر
موج را بر یکدگر چندان که ساحل بشکند
به که از سر گیرد احرام حریم کعبه را
راهرو را زیر پا گر خار غافل بشکند
تشنه دریا به هر موجی تسلی کی شود؟
کی خمار من به آب تیغ قاتل بشکند؟
تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
نیست در طالع دل بی حاصل ما را قبول
کیست صائب گوشه این فرد باطل بشکند
#صائب_تبریزی
صبح ازسفر سخت زمان می آید
زآنسوی زمین وآسمان می آید
شب را به فراسوی زمین رانده به خشم
صبحی که نفس نفس زنان می آید
#دکترقیصرامینپور
#زادروزدکترقیصرامینپور
🪷🪷
«جهان را نوازش کن.
دریچه را بگشا.
و پیچک را ببین.
بر روشنی بپیچ.»
(هنوز در سفرم: شعرها و یادداشتهای منتشرنشده از سهراب سپهری، نشر فرزان روز، ص۱۰۱)
**
بیا آب شو مثل یک واژه
در سطر خاموشی ام.
بیا ذوب کن در کف دست من
جِرم نورانی عشق را
مرا گرم کن...
#سهرابسپهری
شاعرترین شاعر معاصر ایران
🪷🪷
«عشق در چشم سپید مرگ عریان میگردد
دست ِ هم را میگیریم سطر به سطر
مرگ را آرام میتکانیم از شانه
میتکانیم از چشم.»
#محمدمختاری
#زادروزمحمدمختاری
🪷🪷
**اول اردیبهشتماه جلالی، در تقویم ادبی و فرهنگی ما برابر است با:
*روز بزرگداشت سعدی
*درگذشت علامه اقبال لاهوری (۱۳۱۷)
)درگذشت استاد ملکالشعرا بهار (۱۳۳۰)
*درگذشت سهراب سپهری (۱۳۵۹)
*درگذشت دکتر اسماعیل حاکمی والا (۱۳۹۶)
*زادروز محمد مختاری (۱۳۲۱)
یادشان گرامی باد!
🪷🪷
به احترام زاد روز #محمدتقی_دانش_پژوه، کتابشناس و عضو پیوستهٔ فرهنگستان
یادی از محمدتقی دانشپژوه
#دکتر_میلاد_عظیمی
دوست عزیز آقای دکتر رسول جعفریان کتاب جالبی منتشر کرده است به اسم «محمدتقی دانشپژوه در دانشگاه تهران» (کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ۱۳۹۸). این کتاب اسناد اداری سالهای خدمت استاد دانشپژوه در دانشگاه تهران است؛ یعنی سالهای میان ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۵. دانشپژوه یکی از دانشمندان برجسته ایران معاصر بود. با کارنامهای درخشان. او کتابشناسی بزرگ و فهرستنگاری کمنظیر بود. متون بسیاری را تصحیح و منتشر کرد. مقالات بسیار نوشت. آثارش مورد استناد ایرانشناسان بود و هست. نامش در مجامع ایرانشناسی بلند بود و هست. او اعتبار دانشگاه تهران بود و هست.ایرج افشار برآورد کرده که دانشپژوه قریب به صدهزار نسخه خطی و سند را در کتابخانههای ایران و جهان دیده و فهرست کرده است. همو دانشپژوه را فهرستنگاری جهانی نامیده است. دانشپژوه مردی خاموش و بیهیاهو بود. به پیش چشمها نمیکشید خود را. سرش به کارش بود. مستغرق بود. افشار نوشته با دانشپژوه و اللهیار صالح به سفر کاشان میرفتند تا چند نسخه خطی ببینند. در کویر میان آران و کاشان به شب افتادند و طوفان شن شد. چشم چشم را نمیدید. از ماشین پیاده شدند و افشار مقداری شاخه و بوته کند تا زیر لاستیک بگذارد که ماشین راه بیفتد.دانشپژوه در آن مخمصه به افشار گفت اگر نتوانیم به راهمان ادامه بدهیم سرنوشت آن نسخهها و فهرست کردنشان چه میشود. افشار پرخاش میکند که مرد حسابی داریم زیر شن دفن میشویم تو به فکر نسخه هستی. صالح به او گفت شما به این فکر باشید که اگر ماشین راه نیفتد امشب در این کویر چه باید بکنیم؟
هر سفری که میرفت برای این بود کتاب خطی ببیند و فهرست کند. افشار نوشته که دانش به میزبانان میگفت که مرا صرفا به کتابخانه و مسجد و گورستان ببرید. برای دیدن کتاب و کتیبه. از اروپا و شوروی و آمریکا به افشار نامه مینوشت و نسخههایی را که دیده بود معرفی می کرد و افشار نامههایش را در مجلهاش چاپ می کرد. دانشپژوه نماد تحقیق درست و اصیل و سودمند بود. آثارش مبنای پژوهش درست است. او اعتبار ایران و دانشگاه تهران بود.
دانشپژوه دکتر نبوده و مدارج دانشگاهی را طی نکرده بود. برخی از این سندها نشان میدهد اوضاع مالی پریشانی داشته و با حقوقی اندک سرمیکرده است. همچنین این سندها نشان میدهد که دوستان دانش مثل افشار و زریاب و زرین کوب چقدر دلسوزش بودهاند. چند نامه از افشار به اولیای دانشگاه هست که در آنها مقام علمی دانشپژوه را توضیح داده است.
بهترین جای کتاب آنجاست که دانش قرار است بازنشسته شود و مقررات اجازه نمیدهد با رتبۀ استادی بازنشسته شود. همه به تکاپو میافتند. دانش مقاله به زبان انگلیسی ننوشته بود و به همین دلیل نمیتوانست استاد شود. منصوره اتحادیه، اشراقی، افشار ، باستانی ، رضوانی، ستوده و هما ناطق استادان گروه تاریخ به عزتالله نگهبان رئیس دانشکده ادبیات نوشتند که دانشپژوه در خلال تحقیقات خود هیچگاه درصدد برنیامد آثارش را با ضوابط اداری تطیبق دهد و ترفیع بگیرد. اگر مراد از مقاله به انگلیسی نوشتن این است که نام دانشگاه تهران در مجامع خارجی آوازه بیابد کتابهای دانشپژوه همه جا هست و فرنگی و ایرانی به کارهایش ارجاع میدهند.این نامه را باید افشار نوشته باشد. نامهای هم زریاب خویی به رئیس دانشگاه نوشته که خیلی نامۀ قشنگی است.به رئیس دانشگاه تذکر داده مقام و اعتبار علمی دانشپژوه فراتر از این مقررات عادی است و با احترام گذاشتن به مقام علمی دانش پژوه همه میفهمند که دانشگاه تهران درباره استادان بزرگ خود محبوس مقررات عادی نیست و زبان طاعنان هم بسته میشود که دانشگاه تهران به چنین دانشمندی مرتبۀ استادی نداد.نامۀ زریاب یکی از عالیترین ستایشها از مقام علمی دانشپژوه است. نامۀ لطیفی هم دکتر زرین کوب به رئیس دانشگاه نوشت. گفت استادان دانشکده ادیبات متأسف هستند که نمیتوانند از لحاظ عناوین مرسوم خود را هممرتبۀ دانشپژوه - که دانشیار بود-بیابند. میگوید افتخار این است که شبیه دانشپژوه باشیم. ادب را میبینید. بزرگواری و ظرافت را ملاحظه میکنید.
دانشگاه تهران و رئیس وقت آن دکتر هوشنگ نهاوندی هم این شعور و درایت را داشت که به این توصیهها و دلسوزیها توجه کند و سرانجام استاد دانشپژوه به عنوان اداری استادی ملقب و با این مرتبه بازنشسته شد.
این نامهها را که میخواندم با خودم میگفتم متحد جانهای مردان خداست یعنی این. چون بزرگ بودند و نجیب بودند و بلندنظر بودند، حرمت دوست و همراه بزرگ و نجیب و یگانه خود را پاس میداشتند. همه چیز فانی است. اینان که نام و یادشان در این کتاب آمده عموما رفتنهاند. همه چیز برگذشتنی است.افسانۀ نیک شو نه افسانۀ بد.
🪷🪷