🔸فارغ التحصیل از دانشگاه صنعتی شریف در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد 🔸مدرس و پژوهشگر دانشگاه 🔸مدیر و مجری پروژه های علمی، صنعتی و پژوهشی 🔸همکار سازمان های استاندارد ملی و دفاعی 🔸دانشجوی دوره دکتری 🔸نویسنده و منتقد 📬 ارتباط با ادمین: @Azizdehpour
۲۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
روستای آتش بیگ - خدمات جهاد کشاورزی
از راست: آقایان مهندس کاظمی، مهندس شمسی نو، عزیز دهپور و بهروز ترابی
🔹سه روز امتحانی در آتش بیک
🔸نویسنده : حیدر حضرتی
قسمت دوم
روز دوم صبح امتحان ریاضی بعد از ظهر خوش نویسی یا همان آیین نگارش بود .
وقتی ورقه های ریاضی را به ما دادند چند لحظه خشکم زد سوالات پیچیده به نظر می رسید ، نفس عمیق کشیدم و اکسیژن بیشتری وارد ریه ها کردم و کمی که دقت دیدم خیلی هم مشکل نبود و شاید نسبتا مشکل بود ولی خوب من که به قول خودم ریاضی دان بودم نباید ترس به دل راه مبدادم .
جوابها ارنوستیم و ورقه ها را دادیم و با بحث و گفتگوی دانش آموزی در مورد سوالات کدام را درست یا غلط نوشتیم به خانه رفتیم برای نهار نان نداشتیم تصمیم گرفته شد آقای غلامرضا صبری را بفرستیم دنبال نان و مقداری پنیر بود بالاخره جای خواننده محترم خالی نون پنیر را خوردیم .
سر ساعت دو بعد از ظهر امتحان خوشنویسی داشتیم ودر سر جلسه امتحان یکی از معلمان مراقب گفت اینها بچه روستا هستند و خوشنویسی بلد نیستن فقط معمولی خط بنویسند ، یادمه آقای محمدی معلم پاشابیک که معلم ماهم بود اعتراض کرد و گفت : نه اینها خوب بلدند.
راست می گفت خط نوشتن مارا دیده بود وان نتیجه زحمات آقای رنجبر سپاهی دوره هفدهم روستای ما بود که کلاس پنجم را تدریس می کرد و خودش از مراغه برای ما قلم درشت و مرکب خریده بود وخطاطی را یاد داده بود در واقع خودش خطاط بود و علاقه داشت و با کچ قلمی روی تخته سیاه خط می نوشت و روش بدست گرفتن قلم درشت را عملی به ما یاد می داد ،یم روز آقای رنجبر تب داشت سر کلاس نیامد آقای روحانی دیگر سپاهی دانش که کلاس سوم و اول و دوم را ( چند پایه ) تدریس می کرد به کلاس ما آمد از قضا خوشنویسی داشتیم تصویر واضحی مثل تصویر آینه تخت جلوی چشمم است آن روز این شعر را نوشت :
درخت دوستی بنشان که کام دوستی به دست آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
ولی حقیقتا این کجا و آن کجا یادش بخیر .
اینگونه شد که امتحان خوشنویسی ما این شعر زیبا و پر معنی بود
روستازادگان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند
پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند
بدین ترتیب روز دوم امتحانات نهایی هم تمام شد.
ادامه دارد
#ایده_لو_در_گذر_زمان
➖به مناسبت 25 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
✅فرزندان عجب و خودشیفتگی از منظر فردوسی
✍️مصطفی ملکیان
🔹فردوسی می گوید عجب یا خودشیفتگی، سه فرزند دارد:
1️⃣عدم التزام به قاعده زرین
اولا عجب یا خودشیفتگی نمی گذارد ما به قاعده زرین التزام عملی داشته باشم. قاعده زرین یا قاعده طلایی به ما می گوید ” آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند”. علت این امر آن است که قاعده زرین، موقعی صادق است که ما خود را با دیگران برابر بدانیم. کسی که دارای عجب و خودشیفتگی باشد خود را با دیگران برابر نمی داند بلکه خود را برتر از همه می داند.
2️⃣ زیاده خواهی
دومین اثر و یا فرزند عجب و خود شیفتگی، حرص و آز یا زیاده خواهی است. اگر من خودشیفته نباشم می دانم که من سهمی از عالم دارم و باید به آن قانع باشم و همه چیز را نمی خواهم. کسی که خودشیفته است به سهم خودش از عالم راضی نیست و مدام زیاده خواهی می کند و بر امور دنیوی حرص و آز می ورزد. حرص و آز یا زیاده خواهی صرفا در مورد مال و ثروت نیست بلکه متعلقات گوناگونی دارد که هر کس ممکن است به دنبال یک یا چند مورد از آنها باشد. محبوبیت، شهرت، احترام، آبرو، قدرت، ثروت و… همگی متعلق حرص و آز قرار می گیرد.
3️⃣ پاسخگو نبودن و عدم مسئولیت پذیری
سومین فرزند عجب یا خودشیفتگی، پاسخگو نبودن و عدم مسئولیت پذیری است. وقتی کسی خودشیفته باشد، دیگر حاضر نیست در مقابل هیچ فرد دیگری نسبت به هیچ موضوعی پاسخگو باشد. فرد خودشیفته، خود را برتر از دیگران می داند و به همین دلیل حاضر به پاسخگویی در مقابل دیگران و پذیرفتن مسئولیت رفتار و کردار خودش نیست.
🔹وقتی این سه فرزند عجب و خودشیفتگی در انسان به وجود آمد، در بیرون من دیگر قدرت داد و انصاف دادن را ندارم و بیداد و ظلم جای آن را می گیرد.
اگر من در درون آزادگی از این مادر و سه فرزند نداشته باشم، در بیرون نمی توانم ادعای آزادی کنم و رفتار آزادانه داشته باشم بلکه رفتار مستبدانه و با وعده و وعید و تهدید و.. دارم چون می خواهیم که همه بنده و عبد ما باشند.
راه رهایی از مادر رذایل اخلاقی یعنی عجب و خودشیفتگی از نظر شاهنامه فردوسی
چگونه من از خودشیفتگی رهایی یابم تا خود را برتر از دیگران ندانم؟ برای اینکه ما از امُّ الرذائل یعنی خود شیفتگی و عجب، رهایی یابیم، باید به رایگان بخشی هستی توجه کنیم. یعنی به خود رجوع کنید و بگویید کدام ویژگی مثبت شماست که می توانید به پای خودتان بنویسید یعنی به خاطر زحمات خودتان کسب کرده اید؟
وقتی چنین کاری را انجام دهید ناگاه متوجه می شوید که همه ویژگی ها و توانایی ها، را خداوند به انسان داده که فردوسی از آن همواره به نام دادار یاد می کند. و دلیل روشن برای اثبات این مطلب آن است که اگر هر یک از این توانایی را ما خودمان به خودمان می دادیم مسلماً به این حد کفایت نمی کردیم و چندین برابر آن را به خودمان می دادیم. بنابراین هرآنچه به ما داده شده، رایگان بوده و دادار به ما عطا کرده است و چیزی از خود نداریم که بخواهیم به آن بنازیم و خودشیفته باشیم. جهان و هرچه در او هست از آن دادار هستی و خداوند یکتاست.
➖سخنرانی مصطفی ملکیان در کاشان در روز بزرگداشت فردوسی، اردیبهشت ۱۳۹۷
@mostafamalekian
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
ادای احترام به مرحوم علی ترابی پایه گذار دبستان حافظ آتش بیگ
نام نیکو گر بماند زآدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
مدرسه حافظ آتش بیک در انتظار بازسازی
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
مدرسه حافظ آتش بیک در انتظار بازسازی
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
دیدار با رفیق صدیق پدرم، آقای سلیمان حسینی در آتش بیگ
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
برگزاری جشن هم شاگردی سلام در مدارس آتش بیگ در آخرین روز کلاس درس
مهندس مرتضی عیوضی برای فرزندان آتش بیگ از خاطرات و تجربیاتش میگوید.
دانش آموزان مدارس آتش بیگ با عزمی راسخ و ارادهای استوار به آیندهای روشن می اندیشند.
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
تجلیل از معلمهای مدارس آتش بیگ در جشن هم شاگردی سلام
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
تجلیل از معلمهای مدارس آتش بیگ در جشن هم شاگردی سلام
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت روستای آتش بیگ
بازدید از محل برگزاری نشست روز ۱۲ خرداد ماه ۱۴۰۲ چهارمین همایش سالانه فرزندان سهند آباد
از راست: آقایان علیرضا انصاریان، عزیز دهپور و رسول پیری
آقای علیرضا انصاریان مستند ساز و هنرمند معروف مراغهای و کارگردان زخمه در زخم مهمان آتش بیگ بود.
۲۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
روستای آتش بیگ - خدمات جهاد کشاورزی
از راست: آقایان مهندس حسین امیری، مهندس شمسی نو، عزیز دهپور و بهروز ترابی
🔹شرح پریشانی
دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنید
داستانِ غمِ پنهانیِ من، گوش کنید
قصهٔ بیسر و سامانیِ من، گوش کنید
گفتوگویِ من و حیرانیِ من، گوش کنید
شرحِ این آتشِ جانسوز، نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم، این راز، نهفتن تا کی؟
روزگاری، من و دل، ساکنِ کویی بودیم
ساکنِ کویِ بتِ عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسلهمویی بودیم
کس در آن سلسله، غیر از من و دل، بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند، نبود
نرگسِ غمزهزنش، اینهمه بیمار نداشت
سنبلِ پُرشکنش، هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمیِ بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش، من بودم
باعثِ گرمیِ بازارشدش، من بودم
عشقِ من شد سببِ خوبی و رعناییِ او
داد، رسوایی من، شهرتِ زیباییِ او
بس که دادم همهجا شرحِ دلاراییِ او
شهر پُر گشت ز غوغایِ تماشاییِ او
این زمان، عاشقِ سرگشته، فراوان دارد
کی سرِ برگِ منِ بیسر و سامان دارد؟
چاره این است و ندارم بِه از این رایِ دگر
که دهم جایِ دگر، دل، به دلآرایِ دگر
چشمِ خود فرش کنم زیرِ کفِ پایِ دگر
بر کفِ پایِ دگر، بوسه زنم جایِ دگر
بعد از این رایِ من، این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیشِ او، یارِ نو و یارِ کهن، هر دو یکیست
حرمتِ مدعی و حرمتِ من، هر دو یکیست
قولِ زاغ و غزلِ مرغِ چمن، هر دو یکیست
نغمهٔ بلبل و غوغایِ زَغَن، هر دو یکیست
این ندانسته که قَدْرِ همه، یکسان نَبُوَد
زاغ را مرتبهٔ مرغِ خوشالحان نَبُوَد
چون چنین است پیِ کارِ دگر باشم بِه
چند روزی، پیِ دلدارِ دگر باشم بِه
عَندَلیبِ گُلِ رخسارِ دگر باشم بِه
مرغِ خوشنغمهٔ گلزارِ دگر باشم بِه
نوگلی کو که شوم بلبلِ دستانسازش؟
سازم از تازهجوانانِ چمن، ممتازش
آنکه بر جانم از او دم به دم آزاری هست
میتوان یافت که بر دل ز منش، باری هست
از من و بندگیِ من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه، خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بندهای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی، در رهِ عشقِ تو دویدیم، بس است
راهِ صد بادیهٔ درد بریدیم، بس است
قدم از راهِ طلب باز کشیدیم، بس است
اول و آخرِ این مرحله دیدیم، بس است
بعد از این، ما و سرِ کویِ دلآرایِ دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغایِ دگر
تو مپندار که مِهر از دلِ محزون نرود
آتشِ عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین مُحَبَّت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است این، برود، چون نرود؟
چند کس از تو و یارانِ تو، آزرده شود؟
دوزخ از سردیِ این طایفه، افسرده شود
ای پسر! چند به کامِ دگرانت بینم؟
سرخوش و مست ز جامِ دگرانت بینم
مایهٔ عیشِ مدامِ دگرانت بینم
ساقیِ مجلسِ عامِ دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یارِ چه بیباکی، چند؟
چه هوسها که ندارند هوسناکی، چند
یارِ این طایفهٔ خانهبرانداز مباش
از تو حیف است، به این طایفه، دمساز مباش
میشوی شُهره به این فرقه، همآواز مباش
غافل از لعبِ حریفانِ دغاباز مباش
بِه که مشغول، به این شغل نسازی، خود را
این نه کاریست، مبادا که ببازی، خود را
در کمینِ تو، بسی، عیبشماران هستند
سینه، پردرد ز تو، کینهگذاران هستند
داغ بر سینه، ز تو، سینهفکاران هستند
غرض این است که در قصدِ تو، یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری
واقفِ کشتیِ خود باش که پایی نخوری
گر چه از خاطر وحشی، هوسِ رویِ تو رفت
وز دلش، آرزویِ قامتِ دلجویِ تو رفت
شد دلآزرده و آزردهدل از کوی تو رفت
با دلِ پُر گِلِه از ناخوشیِ خویِ تو رفت
حاشَ لِلَّه که وفایِ تو فراموش کند
سخنِ مصلحتآمیزِ کسان، گوش کند
🟢 وحشی بافقی
تجلیل از یک معلم در کشور بحرین در حالی که خود معلم هم خبر نداشت که در ماشینش دوربین کار گذاشته بودند در برنامه ای بنام "انت کفو"
یعنی "تو شایسته ای"
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ - آرامستان روستای آتش بیگ
ای خفتگان خاک
ای خفتگان خاک ز ما بر شما
درود
ای دست پر عنایت حق دستگیرتان
ای رفتگان پاک
عطر سلام من به صغیر و کبیرتان
دانم کنارتان
صد ها هزار دلبند خفته است
روی لبان خاموشتان جای خنده ها
عمری بود که حسرت لبخند خفته است
اما چون زندگان
در سینه های خامشتان داغ کهنه نیست
دردیده ی شما
دیگر نه اشک هست نهاندوه انتظار
اما به پشت خاک
در دست و درد و درد
احوال ناگوار
غمهای بی
حساب
اندوه بی شمار
در شام ما ستاره اگر هست اشک ماست
بر پشت خاک نغمه اگر هست شیون است
فریاد بی کسی در کوی و برزن است
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
پاسگاه نیروی انتظامی آتش بیگ
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
مدرسه حافظ آتش بیک در انتظار بازسازی
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
دیدار با رفیق صدیق پدرم، آقای سلیمان حسینی و همسرش ثریا خانم در آتش بیگ
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
طبیعت بهشتی آتش بیگ در اردیبهشت
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
برگزاری جشن هم شاگردی سلام در مدارس آتش بیگ در آخرین روز کلاس درس
پدران و مادران معلمهای مراغهای مدارس آتش بیگ در جشن هم شاگردی سلام
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
برگزاری جشن هم شاگردی سلام در مدارس آتش بیگ در آخرین روز کلاس درس
دانش آموزان مدارس آتش بیگ با عزمی راسخ و ارادهای استوار به آیندهای روشن میاندیشند.
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
تجلیل از معلمهای مراغهای مدارس آتش بیگ در جشن هم شاگردی سلام
🌺 برگزاری جشن هم شاگردی سلام در مدارس آتش بیگ در ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
از زمان تاسیس صندوق همیاری آتش بیگ در ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۹۸ پیشنهادی مطرح شد مبنی بر حضور دانش آموزان قدیمی روستا در مدارس و کلاسها و میان دانش آموزان کنونی.
بر اساس این ایده و پیشنهاد افراد در سنین متفاوت که به نوعی ارتباطاتی با روستا دارند و در کودکی در مدارس روستا تحصیل کرده و به دلایل مختلف تحصیلی و شغلی مهاجرت نموده و اکنون در شهرهای مختلف مشغول کار و زندگی هستند، اعم از کسانی که ادامه تحصیل داده و مدارج دانشگاهی در رشته های مختلف کسب نموده یا این که پس از تحصیلات در مقاطعی وارد بازار کار شده باشند در دو نوبت مهر ماه و اردیبهشت ماه با برنامه ریزی مدیران مدارس در تاریخ مشخص در جشن هم شاگردی سلام روستا حضور یافته و در برنامه های متنوعی شامل سخنرانی، اجرای سرود توسط دانش آموزان، تعریف خاطرات از دوران دانش آموزی، بیان عوامل موفقیتهایشان و ... ایفای نقش خواهند نمود.
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ - ساعت ۱۰
طبیعت روستای آتش بیگ
آقای علیرضا انصاریان مستند ساز و هنرمند معروف مراغهای و کارگردان زخمه در زخم مهمان آتش بیگ بود.