پزشک و جامعه شناس (فرهنگ و نظریه های گفتمان) استاد دانشگاه نیوانگلند استرالیا پژوهشگر روانکاوی تحلیلی و کهن الگویی انسان معیار همه چیز است-پروتاگوراس ایمیل Aydin.Areta.Telegram@gmail.com اینستاگرام https://www.instagram.com/aydinareta
ميخواهم رویای ایرانی را که می توانیم در طول زندگی خود ببینیم برایتان ترسیم کنم. رویایی که در سایه صلح، ثبات، آزادی، گشایش سیاسی و فرهنگی و مدیریت صحیح منابع انسانی و طبیعی ایران می تواند در کمتر از بیست سال به حقیقت بپیوندد.
ارزش دارایی های ایرانیان مهاجر در خارج از ایران ۱.۳ تریلیون دلار ارزیابی می شود. تنها بر اساس داده های رسمی CBI تنها در بيست سال گذشته ۱۷۰ میلیارد دلار سرمایه از ایران خارج شده است.
بر اساس داده های CISRUS مرکز مستقل تحقیقات اجتماعی بیش از ۱۱۰ هزار دانشمند و نخبه ایرانی در حوزه های مختلف و در کشورهای مختلف به تحقیق و تولید علم مشغولند و ۴۰۰ هزار پزشک، مهندس و نیروی متخصص ایرانی در سراسر جهان مشغول به کار هستند.
بازگشت تنها ۱۵ درصد از این ثروت جهانی و سرمایه انسانی به ایران، در پنج سال نخست تغییرات اجتماعی به معنای بازگشت ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه ،دبازگشت ۲۰ هزار دانشمند و نخبه در حوزه های متفاوت با تجربیات بین المللی و جهانی و ۶۰ هزار پزشک، مهندس و نیروی متخصص است. این ۱۵ درصد عددی معادل بازگشت مردم لهستان و ویتنام پس از جنگ است. به باور من ایران می تواند شاهد بازگشتی بزرگتر و قدرتمندتر باشد.
در سال ۲۰۱۶ وقتی اندکی تحریم ها پس از توافق برجام برداشته شد ایران به سرعت به ۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی در سال ۲۰۱۷ رسید و پیش بینی این بود که در یک یا دو سال حتی در همان شرایط که تحریم های بسیاری برجا بود به ۱۵ میلیارد دلار در سال برسد. تصور سرمایه گذاری ۳۰ میلیارد دلار در سال و ۱۵۰ میلیارد دلار در ۵ سال نخست تغییر کاملا منطقی و دست یافتنی است.
درآمد ایتالیا و ترکیه از توریسم در سال نزدیک به ۵۰ میلیارد دلار است. ایران نیز با تغییر شرایط خود ظرفیتی حداقل مشابه دارد، در حالیکه امروز درآمد توریسم ایران با شرایطی که برای میهنمان ایجاد کرده اند، شاید در شرایط حاضر به زحمت به 1 میلیارد دلار هم نرسد.
ايران دومین کشور جهان در ذخایر گاز است ولی تنها در سال ۲۰۲۳ بیست میلیارد متر مکعب گاز سوخت و از دست رفت زیرا تجهیزات و تکنولوژی جمع آوری و فشرده سازی وجود نداشت. وضعیت در صنعت نفت ایران به عنوان چهارمین کشور دارای ذخایر نفت جهان نیز چنین است. در انرژی های خورشیدی و تجدید پذیر هم ظرفیتی بزرگ و توسعه نیافته وجود دارد. ایران بزرگترین منابع روی جهان، دومین ذخیره مس جهان و نهمین ذخایر سنگ آهن جهان و در منابع سرب، سولفور، استرانتیوم، لیتیوم و بسیاری عناصر دیگر جزو ۱۵ کشور غنی جهان محسوب می شود.
تمام آنچه در فیلم، موسیقی، ادبیات و فلسفه نیز می تواند در کشوری با غنای تاریخی ایران تحول یابد را هم مجسم کنید و قدرت نرم فرهنگی ایران که می تواند به نیرویی تحول بخش در منطقه و جهان بدل شود.
به تمام اینها درآمدی که ایران می تواند از کشاورزی مدرن، صنایع پیشرو و مدرن، حوزه دارو و سلامت و همچنین نقش خود به عنوان یک شاهراه امن ارتباطی و کریدور تجاری میان شرق و غرب ایفا کند را نیز اضافه کنید.
در برآوردی محتاطانه تنها در ۵ سال، سطح زندگی هر ایرانی ۴ برابر بهبود خواهد یافت و تولید ناخالص ملی از ۴۰۰ میلیارد دلار در سال به ۱.۵ تریلیون دلار در سال خواهد رسید و در مدت کمتر از بیست سال ایران با قدرت شگفت انگیز انسانی و اقتصادی خود همه آنچه کشورهایی چون کره جنوبی با اصلاحات اقتصادی بدان دست یافته بودند را پشت سر خواهد گذاشت و با توليد ناخالص ملی بالاتر از ۴ تریلیون دلار درسال جای خود را در میان 10 اقتصاد برتر جهان و کشورهایی چون فرانسه، انگلستان و کانادا خواهد یافت.
اینها رویایی دست نیافتنی نیست. امکانی حقیقی در افق آینده ایران است. این تنها یک تغییر نیست. بیداری یک تمدن بزرگ از خواب طولانی تاریخ است. تحول و شکوهی که می توانیم در طول زندگی خود شاهد تحقق آن باشیم. ایرانی که می تواند ثبات و صلح را به منطقه پر آشوب خاورمیانه بازگرداند و دوستی خود را با همسایگانش عمیق تر سازد.
آنگاه که طوفان فرونشیند و به گذشته نگاه کنیم درخواهیم یافت که چرا تمام این اتفاقات در تاریخ معاصر ایران رخ داد. چگونه خروج نخبگان به بازگشت آنان با تجربیات جهانی منتهی شد و چگونه ایران خود را از غبار سنگین تاریخ تکاند و رنسانس خود را آغاز کرد.
فاصله ما با این آینده تنها باور ما به امکان پذیری آن و فاصله دست های ما با یکدیگر است. با امید و اتحاد ما طلوع خورشید آینده در پس آخرین شب پیش روی ماست.
آیدین آرتا
@AydinAreta
کاش میشد تک تک شما را در آغوش بکشم ... هیچ کلمه ای پیدا نمی کنم جز آنکه دوستتان دارم
تفال سال نو را که چند پست بالاتر نوشته بودم دیدم ... قلبم فشرده شد و در پس سیل بی امان اشک حسی از رسیدن بود به آن کنار ... جایی که دل هایمان با هم در پس این هوای بارانی است 🫂
گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم
ادامه 2/3....
روایتهای نمادین و بازگشت نمادها
به توییتهای انگلیسی سر میزنم. توییتی هست که از مخاطبان خود میپرسد: شاید به این توجه نکرده باشید، ولی کلیدواژه "عملیات طلوع شیران" اشارهای است به پرچم شیر و خورشید و نشان شیر همزمان که نشان اسرائیل است و تصادفی انتخاب نشده است.
این قرار است آغاز یک دوستی تاریخی و اتحاد باشد که از تاریخ ریشه گرفته است. و تاریخ بازمیگردد.
سپس از امکان شاهزادهای که از هر دو نژاد باشد نوشته بود و زیر پست پر بود از کامنتهای پر احساس از هر ملتی که دوست داشتند ورای جنگ امکانی دیگر ببینند.
یک ایرانی هم یادآوری کرده بود که ایرانی ها دوبار یهودی ها را نجات دادند. یکبار که کورش آنها را از بابل نجات داد و معبد سلیمان را بازسازی کرد و یکبار هم در جنگ جهانی دوم که مردم ایران آنها را چون میهمان خود پذیرفتند و اکنون نوبت آنهاست که این دین تاریخی را پرداخت کنند و ایرانیان را نجات دهند.
زیر همان پست، توییت دیگری بود از یکی از طرفداران ماگا و ترامپ که نوشته بود: «ما باید در کنار اسرائیل بایستیم و ایران را به عصر حجر برگردانیم؛ همانجایی که به آن تعلق دارد.»
زیر آن پست، طرفداران اسرائیلی و هندی وآمریکایی یکسره و به اتحاد مرحبا گفته بودند.
فرزندانمان و اضطراب
مدرسه زنگ میزند که پسرم دچار حمله اضطرابی شده. از مدرسه برش میدارم.
در چهارده سال زندگیاش چندبار و در بازههای کوتاه ایران را دیده است. به من میگوید: "من نگران پدربزرگ و مادربزرگ هستم."
پدر و مادرم را میگوید که از تهران نرفتهاند. میگوید: "میتوانم پساندازم را برایشان بفرستم؟ در تیکتاک خواندهام در بانکها پول نیست. شاید با این پول بتوانند خودشان را به مرز ترکیه برسانند."
بغلش میکنم. نمیداند که مشکل آنها پول نیست. آخرین باری که با آنها صحبت کردم، خیلی ساده گفتند بنزینی نیست برای رفتن و انگیزهای هم نداریم. مطمئن بودند که میخواهند بمانند.
پسرم نمیتوانست انتخابشان را درک کند و خواست به آنها زنگ بزنیم. بر نداشتند. احتمالاً اینترنتی نبود. تمام راه با هم حرف زدیم. وقتی رسیدیم خانه آغوشم را پس داد .
رویارویی با پیشداوریها و خشمها
از او خداحافظی میکنم و اولین مریض در لیستم یک مرد استرالیایی است که نزدیک ده سال است که خودش و خانوادهاش بیمار من هستند.
حالم را میپرسد. بعد حال نزدیکان و خانوادهام را. و بعد گویی که میخواهد از احساسی شخصی و مهم صحبت کند، با لحنی آرامتر که گویی کسی نباید بشنود میگوید:
"راستش از یک چیز خوشحالم. اینکه ایرانیها طعم داروی خودشان را به خودشان چشاندند. اینکه ایگو و نخوت شان را شکستند. امیدوارم اینقدر ادامه دهند که متواضعانه بیایند و تقاضای مذاکره کنند و دفعه بعد به هر جا حمله میکنند، دوبار فکر کنند."
به پایان جنگ فکر کردم و آنچه پس از آن خواهد آمد. تصور دهه شصت و خرابه های غزه و بیروت همزمان در نظرم آمد. دنیای او ساده است. او هیچوقت پیچیدگی های کشور من را درک نخواهد کرد.
حقیقت، انتخاب، و ترس تکاملی ما
به حرفهای او درباره لذت شکسته شدن ایگو بزرگ آنها فکر کردم. به درون خودم نگاه میکنم ببینم چقدر من هم همین احساس را دارم. آیا وقتی که یک برج مسکونی سقوط میکند و هموطنی فریاد میزند: چشم در برابر چشم و خون در برابر خون… کدام احساس را اول تجربه می کنم؟ کدام من است که در درونم دست بالادست را دارد؟
به مجموعه احساساتم نگاه میکنم. به یاد میآورم که با چه وحشتی شیرینی دادنهای بعد از هفت اکتبر را دیده بودم، نمی فهمیدم چطور نمی دیدیند چه در پیش است.
ما انسانها احساسات خطرناکی داریم. پر از اطمینان و تناقض که ما را به هر سو میکشند.
میگویند گلههای شامپانزه وقتی به هم حمله میکنند، یکدیگر را تکهتکه میکنند.
میدانم که در زیر پوست عقلانیت شکننده ما، همان کدهای ژنتیکی به همان شدت فعال است.
هر یک از ما تا جایی میتوانیم بر میلیونها سال غرایض و ترس تکاملی و خشم قبیله ای خود غلبه کنیم.
آنروز که عشق خدمت به مردم، و میهن دوستی را با دهها آزمون گزینش و اعتقادسنجی عوض کردید و از هموطن، خودی و غیرخودی ساختید، بذرهای دورویی و تزویری را کاشتید که امروز دیگر نمی توانید حتی در میان خود آنکه خودی و غیر خودی بود را بشناسید. تمام نقابهایی که با اجبار بر صورت مردم نشاندید امروز شما را احاطه کرده اند.
هر دروغی که روا داشتید و هر فسادی که بر آن چشم بستید ، هیچ جا نرفت و در گذر زمان گم نشد. تنها بدهی شما به حقیقت باقی ماند تا روز پرداخت آن فرا رسد.
پای بیگانه را وقتی به خاک مقدس وطن گشودید که صدها هزار فرزند این خاک، گوشه ای آرام و پذیرا برای ماندن در خانه خود نیافتند.
اگر عشق به هموطن نباشد کلمه وطن از معنا تهی خواهد شد. نداشتید و ناتوان بودید از عشقی بزرگ و فراگیر که یک ملت را در آغوش بزرگ و توانای خود بگیرد و آرامش دهد.
وقتی بالاترین آمار گرفتن جان هموطن در جهان را به نام خود کردید، نه فقط ارزش جان هموطن که معنای زندگی بر خاکی که از آن شما هم بود را مشخص کردید و آه که چقدر زندگی برای شما ارزان بود ، غافل از آنکه قیمتی که بر زندگی نهادید بهای خود شما نیز خواهد شد.
می توانیم بنشینیم و همه با هم در این غروب پردلهره اشک بریزیم که آن دیوار کجی که شما ساختید بر ما و شما با هم آوار شد ، ولی خورشید که دوباره سرزند، تنها این سرزمین و این مردم خواهند بود که به فردا خواهند رفت. باشد که عشق، راستی و ارزش زیستن به این سرزمین بازگردد.
📚 لیست تکمیلی کتابخانه صوتی و تصویری سخنرانیها و گفتگوهای دکتر آیدین آرتا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شناخت سایه و سوی تاریک شخصیت
بخش اول
سفر به دوزخ درون
🎧 فایل صوتی
▶️ لینک یوتیوب
🎦 لینک IGTV اینستاگرام
بخش دوم
آسیب شناسی سادگی و گسست شخصیت
🎧 فایل صوتی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش سوم
خروج از شکم نهنگ خودآگاهی
🎧 فایل صوتی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اتحاد انرژی های زنانه و مردانه در آفرینش عشق و آگاهی
بخش اول
آنیما و روح زنانه جهان
🎧 فایل صوتی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم
آنیموس و عشق راه کم گذر
🎧 فایل صوتی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
لینک IGTV اینستاگرام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
روانشناسی ژرف و سفر فردیت
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آشنایی با فلسفه اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم متعالی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
زمینه های اصلی فلسفه اگزیستانسیالیسم
🎧 فایل صوتی
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پرسش از رنج هستی
بخش اول
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هشیاری چیست؟
بخش اول
هشیاری محصول مغز یا حقیقتی غیر مادی؟
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم 2/1
در رد دوالیسم ذهن _ماده و پیدایش هشیاری از مغز
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم 2/2
در نقد ماتریالیسم و مطلق گرایی علمی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش سوم
دکتر ارشیا گرامی در دفاع از ماتریالیسم
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تکامل فردیت در اندیشه یونگ
بخش اول
نقاب ، ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم
سایه بازگشت به درون و هشیار ساختن ناخودآگاه
▶️ لینک یوتیوب
بخش سوم
کهن الگوهای کودک ، اژدها ، یتیم و قربانی
▶️ لینک یوتیوب
بخش چهارم
کهن الگوهای شخصیت (ادامه)
▶️ لینک یوتیوب
تبارشناسی فرزانش جاودان
بخش اول
سهروردی در جستجوی احیای حکمت خسروانی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش دوم
زرتشت و فلاسفه پیش سقراطی
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
بخش سوم
زرتشت نو افلاطونیان و رویاهای بر باد رفته رنسانس
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
از زرتشت تا افلاطون
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتارهایی کوتاه از اندیشه فردیت
▶️ لینک یوتیوب
فراخوان جنبش ملی یک نفر بودن
▶️ لینک یوتیوب
شهامت نه گفتن
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مجموعه پرسش های انجمن گفتمان فلسفه و روانکاوی از دکتر آیدین آرتا
بخش اول
تاثیر علم گرایی و فلسفه بر روانشناسی مدرن
تصویری
🎬 فایل تصویری
▶️ لینک یوتیوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
📚 لینک کتابخانه صوتی و تصویری دوره روانشناسی کهن الگویی
📚 لینک کتابخانه صوتی و دوره اندیشمندان اگزیستانسیالیست و دوره فلسفه برای زندگی
* * * * * * * * * * * * * * *
لینک بازدید از کانال یوتیوب:
https://www.youtube.com/AydinAreta
لینک مستقیم صفحه اینستاگرام:
https://www.instagram.com/aydinareta/
وبسایت رسمی فرزانش و فلسفه:
farzanesh.com
@AydinAreta
ترانه های ماندگار بخش مهمی از خاطرات جمعی ما هستند. برای هموطن بودن، زاده شدن در مرزهای جغرافیایی مشترک کافی نیست. بخش مهمی از آنچه ما را به هم پیوند می زند دانستن و خواندن آوازهای مشترک است. امکان هم آواز شدن ماست.
هم خوانیِ این ترانه ها تجربه عجیبی است! به یاد ما می آورد از کجا آمده ایم و چه تاریخی را زندگی کرده ایم.
در این میان ترانه هایی هستند که یا خود ترانه و یا شعر آن از مرز نسل ها فراتر می روند. نسل ها را به هم پیوند می زنند و کمتر نیرویی است که اینچنین قدرت بیدار ساختن احساس هم میهن بودن را فارغ از نسلی که به آن تعلق داریم داشته باشد.
از روزی که "از خون جوانان وطن لاله دمیده" با اجرای پرستو احمدی را شنیدم. زمزمه این چند بیت عارف قزوینی رهایم نمی کند. چه انتخاب زیبایی بود انتخاب شعری که بیش از یکصد سال، نسل های گذشته و امروز ایران دردها و رویاها و شهامت مشترک شان را در ابیات حزین آن زیسته اند.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بهسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی گرت هست، کنون وقت نبرد است
شعر همیشه بیان آن احساسی است که نه می تواند خاموش و در سکوت فراموش شود، و نه می توان قدرت نهفته در آن را با قطار کلمات در ساختار نثر مکتوب به مخاطب رساند. پیوند این قدرت با موسیقی ترانه ای خلق می کند که سکوت نسل ها را می شکند تا دردهای تاریخی خود را فریاد کنند. تا از ترانه مبارزه و اتحاد بسازند!
آیدین آرتا
@AydinAreta
به ما می گویند تاریخ مهم نیست! زیرا می دانند راه ویران ساختن آینده، تغییر و نابودی گذشته است. به عنوان فرد و یا یک ملت روایت ما از گذشته و تاریخ خود راه ورود به آینده متفاوت ماست.
گذشته هیچ جا نمی رود.
زیرا زمان مفهومی خطی نیست!
خون گذشته در رگهای امروز ما جریان دارد، و تندبادهای گذشته نیز می توانند نهال درختانی را که برای فردا می کاریم درهم بشکنند.
راه تغییر آینده، کشف گذشته است!
داستان نویسان می دانند که زمان از گذشته تا آینده در هر حادثه و صفحه کتاب جاری است.
آنچه بیم و امید آینده است در گذشته نیز پنهان است و برای تغییر آینده باید به کشف این خطوط پنهان در شکنج های گذشته پرداخت.
اگر نتوانیم روایتی منسجم از گذشته خود داشته باشیم، داستانی برای گفتن نخواهیم داشت. و این گذشته از جنس خاک و خشت نیست. از جنس تاریخ امپراتوری ها و شاهان نیست.
این گذشته از جنس اندیشه است که در فرگشت خود همواره گذشته را به آینده می برد.
این همان جایی است که داستان ما ناگفته مانده است. این همان جایی است که آینده در آن پنهان است.
آیدین آرتا
@AydinAreta
قانونی که اکثریت مردم در آن از پیش مجرم شناخته شده اند، تنها یک پاسخ دارد، و آن مقاومت در برابر اجرای آن است.
فرهنگ پذیرفته شده در یک جامعه، هرگز نیازی به قانون شدن ندارد. تنها دلیل بردن آن ذیل قانون مجازات، بیگانه بودن آن رفتار فرهنگی از فرهنگ عمومی و عدم پذیرش گسترده آن است.
در این میان آنچه بیگانه است و توسط جامعه پذیرفته نمی شود، خود حجاب نیست، بلکه اجباری بودن آن است!
این اجبار را نه می توانید با زبان خوش به انتخاب مردم تبدیل کنید و نه با زور و قانون مجازات! زیرا اساسا هرگز تغییر روش اِعمال جبر، آن را به انتخاب آزاد بدل نخواهد کرد.
زنان کلید نهایی تحول آگاهی یک جامعه اند، و جهت گیری اندیشه نسلهای بعد را در دست دارند. ستیز با زنان، هرگز سرنوشتی جز شکست نخواهد داشت.
با ادامه این سر بر سنگ کوبیدن، در هر نسلی ناگزیر خود را تنهاتر خواهید یافت و قانون های سنگین مجازات نیز، اقلیت شما را به اکثریت بدل نخواهند کرد.
با اصرار بر زبان اجبار و سرکوب، تنها از جامعه گسسته تر خواهید شد، و یقین داشته باشید که در ستیز خود با زنان هرگز پیروز نخواهید شد. زیرا ستیز با زنان، ستیز با روح زندگی است، و زندگی سرانجام پیروز خواهد شد.
آیدین آرتا
@AydinAreta
از 1905 - 2025
تاملی بر ظهور و سقوط جنبشهای چپ در جهان
نگاهی به خیزش نافرجام 1905 روسیه
و سیر تاریخی جریانهای چپ در قرن گذشته
و ظهور جنبشهای راست نوین در قرن 21
https://youtu.be/k4fMu9r6U34
"سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته"
بخش دوم (2):
داستایوفسکی از نگاه مارشال برمن
دکتر آیدین آرتا
@AydinAreta
داستایوفسکی از نگاه مارشال برمن (2)
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته
(بازخوانی کتاب معمای مدرنیته اثر مارشال برمن)
لینک دسترسی یوتیوب بخش دوم (2):
https://youtu.be/k9JncSES-Ho
لینک دسترسی اینستاگرام بخش دوم (2):
https://www.instagram.com/p/DCGDaAxRNsY/
لینک دسترسی یوتیوب بخش اول (1):
https://youtu.be/7QooZUhMdRw
به دلیل پیوسته ماندن این بخش از صحبتها دقایق اولیه این فایل تکرار چند دقیقه پایانی بخش اول هستند
@AydinAreta
داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته
تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته
آیدین آرتا
لینک یوتیوب:Читать полностью…
https://youtu.be/7QooZUhMdRw
لینک اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/DBrIzwpRVZZ/
داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته
تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته
آیدین آرتا
لینک یوتیوب: https://youtu.be/7QooZUhMdRw
،،
اگر داستایوفسکی، یونگ و کیرکگور با شریعتی سخن می گفتند
این روزها که ایده های مقاومت، انقلاب، عدالت و آزادی بخشی که در بنیاد انقلاب اسلامی ایران نهفته بودند یک بار دیگر در مرکز تقابلی بزرگ به سطح سیاست آمده اند، فضایی منحصر به فرد برای اندیشیدن ایجاد شده است.
چگونه ما به اینجا رسیدیم؟ چه چیزی در بنیاد تفکر سیاسی ما به حقیقت اجتماعی و جهانی ما در شکل امروزی آن تولد بخشیده است؟
بسیاری تصور می کنند که شریعتی و ایده های او تفکراتی رنگ باخته در تاریخ و بی ربط به امروز ما هستند.
حقیقت این است که تار و پود این رَدایی که بر تن سیاست معاصرمان کرده ایم از تفکرات او تنیده شده است. تفکراتی که آسیب های زیادی برای جامعه ما به همراه داشته اند.
نه به این دلیل که شریعتی واپسگرا و مرتجع بود و یا سودای جاه طلبانه خطرناکی داشت که میان عدالت مارکسیسم، آزادی اگزیستنشیالیسم و نیروی انقلابی نهفته در شیعه اتحاد به وجود بیاورد، بلکه به این دلیل که درک او از حقیقت انسانی و ماهیت وجودی انسان دچار نقصانی بزرگ بود.
این درک غلط و روانشناسی سطحی او از انسان ، ریشه بخش بزرگی از مشکلاتی است که جامعه امروز ما از آن رنج می برد.
اندیشه شریعتی با تفسیر انقلابی او از "شیعه سرخ" شکل گرفت. شیعه ای که به باور او بر خلاف شیعه سیاه محافظه کار، بر مبنای عدالت، مقاومت در برابر سرکوب و کنشگری انقلابی شکل گرفته است.
به باور شریعتی آزادی حقیقی انسان از مسیر اتحادی موثر میان "آزادی درونی" او "آزادی سیاسی" او می گذرد.
در اندیشه او انسانها نخست می بایست به آزادی درونی دست پیدا کنند و از خودخواهی ، جهل و تعلقات مادی رهایی پیدا کنند تا در گامهای بعدی بتوانند در جهان بیرون دست به مبارزه ای موثر بر علیه نظامهای سرکوب و امپریالیسم بزنند.
برای او شیعه سرخ، ابزاری بود برای آزاد ساختن خویشتن از بردگی درونی، و همزمان مقاومت و مبارزه در برابر ساختارهای سرکوبی که ما را به بردگی بیرونی کشیده اند.
آزادی برای او مفهومی جدانشدنی از مقاومت و انقلاب بود و به باور او شیعه با تاریخی سراسر شهادت و مقاومت در بنیاد خود اندیشه ای انقلابی و رهایی بخش است.
چنین آزادی نه از پذیرش منفعلانه مذهب بلکه از مبارزه ای فعال بر علیه بی عدالتی و سرکوب چه در مرزهای داخلی سرزمین خود و چه در خارج مرزهای سرزمینی تحقق می باید.
اینجاست که اندیشه کلیدی دیگر او تولد می یابد. اینکه آزادی همان مسئولیت است!
آنکه خود را آزاد ساخته است، وظیفه دارد که برای آزادی دیگران نیز هر جای جهان که باشند دست به مبارزه بزند.
در چنین چهارچوبی است که او موفق می شود که رشد معنوی، آزادی، مقاومت و انقلاب را در شیعه سرخ به اتحادی رمانتیک برساند.
دیدن اینکه اندیشه او چون طوفانی از گذشته به امروز ما رسیده است چندان دشوار نیست.
پرسش اساسی این است که چه چیزی در اندیشه او بخش بزرگی از رنج جامعه امروز ما را خلق کرده است؟
او به عنوان یک اندیشمند پرمطالعه پرکار کجای کار را غلط درک کرد و اشتباه دید؟
هرگاه من به اندیشه های شریعتی می اندیشم، با خودم فکر می کنم اگر اندیشمندان خداباور و عمیقا با ایمانی چون کیرکگور ، داستایوفسکی و یا یونگ آثار او را می خواندند چه نقدی بر اندیشه او می نوشتند؟
داستایوفسکی به باور من به او می گفت که چقدر درک او از ماهیت ذات انسانی اشتباه است!
این باور نادرست که نقطه ای به نام پالایش درونی منتهی به آزادی درونی وجود دارد که پس از تحقق آن انسان به آن وجود آزاد و تعالی یافته ای بدل می شود که می تواند دست به انقلابی موثر و رهایی بخش در جهان بیرون بزند.
انسان ، آموزه ای از تناقضهای شگفت است. انسان داستایوفسکی همان انسان زیر زمینی است که هیچ وقت به خوبی ایده آلهایش نیست و نخواهد شد، همان مرد مضحکی است که حتی اگر جهانی سرشار از توازن و هارمونی به او ببخشند ویرانش می کند.
انسانی است که چون ایوان کارامازوف زیاد می داند و بهترین عقاید را دارد و در عمل جهان را به نابودی می کشد.
فرایند رشد انسان هرگز به یکباره صورت نمی گیرد و این تصور که جایی او به رهایی می رسد تا جهان را آزاد سازد باوری از بنیاد وهم آلود است.
ادامه در پست بعد ...
پانزده اکتبر زادروز ۱۸۰ سالگی نیچه بود. سخنی از حکمت شادان که اشاره ای است به اندیشه "بازگشت جاودانه" و "عشق به سرنوشت" تقديم به شما. این باور که زندگی را باید چنان زیست که اگر مفهوم جاودانگی چیزی نباشد مگر زیستن همین زندگی بارها و بارها و برای ابدیت، باز بتوان شادمانه هر بار از نو در همین زندگی متولد شد، همین زندگی را تجربه کرد و خویشتن را از آغاز تا پایان در همین تجربه زیست. عاشقانه خویشتن و سرنوشت خویش را خواست و از آن خود کرد. حاضر بود حتی همه دردها و شکست هایش را باز از نو زندگی کرد برای آنچه در نهایت این داستان از خود و سرنوشت خود ساخته ایم. اندیشه ای که همانقدر ترسناک است که سرشار از عشق به زندگی است.
چه خواهی کرد اگر روزی یا شبی، اهریمنی به پیشت آید و در تنهاترین تنهاییات نجوا کند:
این زندگی که اکنون آن را زندگی می کنی و زیستهای، باید بار دیگر و بیشمار بارهای دیگر تکرار کنی؛ و هیچ چیز در آن تازه نخواهد بود، بلکه هر درد، هر لذت، هر اندیشه و هر آه و هر آنچه کوچک و بزرگ در زندگیات رخ داده است را به همان ترتیب و جاودانه دوباره و دوباره خواهی زیست!
آیا خودت را به زمین نمیافکنی و زاری کنان آن دیو را نفرین نخواهی کرد؟
یا شاید زندگی را چنان ژرف و شگرف زیسته ای که سرشار از شادی و شور به او پاسخ خواهی داد:
درود بر تو ای خداوند، که هرگز چیزی از این زیباتر نخواسته ام و نیندیشیده ام.
"نیچه - حکمت شادان"
امروز زمان اتحاد برای امید است!
"حاکمیتی که از انرژی پدرانه خود گسسته است، نه تنها جان انسانها و جامعه بلکه طبیعت سرزمین خود را نیز رنجور و بیمار خواهد ساخت و از دل این گسست و بی توجهی و فساد، طوفان نوح فرا خواهد رسید. طوفانی که همه چیز را ویران خواهد ساخت. سرنوشت محتوم چنین جامعه ای جنگ است و آشوب و بلایای طبیعی!"
نزدیک به شش سال از زمانی که این جملات را نوشتم می گذرد. دریغ که طوفان فرا رسید و گریزی هم از آن نبود. اگر جنگ نبود هم فرا می رسید.
در لحظه طوفان هر آینده ای که تصور کنید پر از هراس های بالقوه است و جهان سیاست و قدرت پر از دروغ ها و تزویرهای بالفعل. انتخاب ما هرگز میان این و یا آن نیست.
در این طوفان کشتی نجات ما ایران است و مردمانش که بر این کشتی سوارند. آنکه این کشتی را انتخاب نکرده و طوفان را سبب شده ناگزیر بر این کشتی سوار نیست. حتی اگر دست بسویش دراز کنید آن را نخواهد گرفت.
این نخستین و واپسین طوفان تاریخ ما نیست و ما هزاران سال است که در بطن طوفان ها زیسته ایم و هر بار با اعتماد و عشق به کشتی خود به ساحل امن آینده رسیده ایم و این بار نیز خواهیم رسید. با امید و ایمان بر کشتی ایران سوار شوید. ما به ساحل آینده خواهیم رسید.
در این روزهای دشوار هموطنان ما مشکلاتی حقیقی را تجربه می کنند. حساب هایی که خالی است. خدمات، غذا و دارو که به تمامی در بحران است. چه راههایی وجود دارد برای کمک به هموطنان. اگر مسیری را می شناسید در کامنت هابه اشتراک بگذارید. چه برای یاری هموطنان به یکدیگر در داخل و چه آنچه هموطنان خارج از ایران می توانند انجام دهند. روزهای دشوار خواهند گذشت و روایت مهر و اتحاد است که خواهد ماند. نوروز دیگری فراخواهد رسید.
ادامه 3/3 ...
شاید همه این متن را خواندید که ببینید پس کدام روایت درست و حقیقی است؟
پیش خودم فکر میکنم: کدامین این روایتها درست است؟
حقیقت این است که این سوال غلطی است!
زیرا درستی بر تمامیت دلالت دارد و هیچکدام از این گزارهها تصویر کاملی نیست.
مسئله این نیست که درست یا غلط هستند. در هر یک، و تعداد بسیار بیشتری روایت که در این روزها خواندهام، حقیقتی هرچند شکننده ولی قابل تأمل وجود دارد.
ولی وظیفه من انتخاب یکی از این روایتها و باور داشتن به آنها نیست!
وظیفه من پاسداری از فردیتم در برابر این روایت هاست ! این است که صدای خودم را در میان دهها روایت و بلندگوهای بیابم!
تمام این روایتها از ما میخواهند که به یکی یا دیگری اعتقاد داشته باشیم. که آنها را باور کنیم و بر اساس آنها عمل کنیم.
اینکه حتی پس از باور به آنها، مرزهای قطعی با تفکر مخالف آنها داشته باشیم.
اغلب ما هم چنین میکنیم. در باورها خانه می کنیم و گاهی برای همیشه در یک روایت می مانیم.
پایان، بیپایانیِ روایتها
حقیقت این است که هیچیک از ما آنقدر خردمند نیست که بدانیم روایت درست و نتیجه نهایی باور به هر روایت و عمل به آن چه خواهد شد؟
در چنین شرایط پیچیدهای، و اساساً هر شرایط پیچیدهای در زندگی، سوال درست این "نیست" که به چه چیزی باید باور داشته باشیم و یا چه باید بکنیم!
چنین سوالی بر نتیجهای متمرکز است که ما دوست داریم تصور کنیم نتیجه درست است ولی حقیقت این است که ما نمی دانیم!
دو موقعیت تاریخی هرگز یکی نیستند و هیچ چیز به تمامی سیاه یا به تمامی سفید نیست.
و اساساً به همین دلیل است که مردمان ترجیح میدهند که کمتر فکر کنند و بیشتر باور کنند. همیشه باور کردن ساده تر از فکر کردن و تلاش برای دانستن است.
تنها چیزی که میتوانم به شما بگویم این است که:
هرگز، هرگز، هرگز از روی ترس انتخاب نکنید و تصمیم نگیرید!
نمیدانید چه چیزی درست است، ولی میتوانید از خود بپرسید:
اگر در این لحظه نمیترسیدم، روشنترین تصویری که برای عمل در برابرم بود چه بود؟
خشم نیز ریشه در ترس دارد. آنکه خشمگین است، جایی در درون عمیقاً ترسیده است.
از خودتان بپرسید:
اگر نمیترسیدم، درستترین عمل برای خودم، کشورم، و آینده سرزمینم چه بود؟
نه وظیفه من و نه هیچکس دیگر این نیست که به شما بگوید چه درست است.
به آنچه پیش روی شماست بنگرید و بی ترس و رها از خشم تصمیم بگیرید.
آن تصمیم، درستترین تصمیمی است که بر اساس آگاهی خود گرفتهاید.
با عشق و امید بمانید و بی ترس عمل کنید.
پیروزی با ماست!
نگرانی، جنگ، و روایتهای درهمتنیده
با نگرانی به من نگاه میکند و میگوید. دیدی میگویند تهران را تخلیه کنید. کجا بروند این مردم؟ حتی اگر بخواهند بروند با کدام بنزین. به کجا؟ نه اینکه خود آنها این را ندانند. میگویند همه بروید که ما در شهرتان کاری نیمهتمام داریم. بروید تا آسیب نبینید ولی حقیقت این است که این اکسودوس جمعی آشنا، حسی از پیروزی مطلق به آنها میبخشد.
جمعیت غزه را بارها از شمال به جنوب حرکت دادند در حالیکه در همین مسیر از تمام زندگیشان هیچ باقی نگذاشتند. ماشین جنگی مدرن آنها بیرحم است و در مسیر پیروزی ملاحظهای جز پیروزی ندارد.
حرفهایش به یادم آورد توییت صبح وزیر جنگشان را که “ساکنان تهران بهای کشته شدن شهروندان ما را خواهند داد”. اندکی بعد اصلاح کرد که منظورش نه کشتن مردم به انتقام، بلکه ناچاری آنها از جابجایی برای حفظ جانشان است وگرنه واضح است که ما به شهروندان کاری نداریم. پیش خودم فکر کردم این که اساسا اصل پست و یا اصلاح آن را باور کنیم بیشتر به باورهای پیشین ما بستگی دارد.
بسیاری از کامنت های عبری زیر پست اول را ترجمه کرده بودم و خوانده بودم. تعداد زیادی به یادش آورده بودند که چقدر این حرف دور از انسانیت و وحشتناک است. ایرانیهای زیادی زیر این پست نوشته بودند که پس آن دوستی که میگفتید با مردم دارید چه شد.
در این میان چند پست نظرم را جلب کرد. یک نفر از پست او دفاع کرده بود و دلیل خود را به گفتگو گذاشته بود. نوشته بود غمانگیز است ولی منطق جنگ همین است. مگر وقتی متفقین به آلمان حمله کردند و یا ژاپن مورد حمله قرار گرفت کسی از مردم برلین پرسید که چقدر از هیتلر بیزارند و یا نظر مردم ژاپن و میزان پشتیبانی آنها اهمیتی داشت. جنگ منطق خودش را دارد و باید با همان منطق پیروز شد.
اگر میخواستند باید خودشان دولت خود را پیش از حمله خارجی سرنگون میکردند. در مورد ایرانیها هم جز این نیست. ظاهرا کم هم نیستند آنها که دلشان با آنهاست تا این لحظه که کاری نکرده اند. برای من تنها چیزی که اهمیت دارد زندگی هموطنان خودم است.
یک اسرائیلی در جوابش نوشته بود مردم تحت حمله چه میتوانند بکنند؟ مردم معمولی تحت شرایط شدید اضطراب تنها میتوانند فرار کنند. نباید توقف کنیم و به آنها فرصت دهیم؟ مشکل ما مردم ایران نیست. حتی تصور اینکه آنها را با تروریستها یکی کنیم خطرناک و غلط است.
یک ایرانی زیر حرفهای او نوشته بود که حتی یک دقیقه فرصت به این رژیم خطاست! و چند اسرائیلی هم کامنتش را لایک کرده بودند.
حافظه تاریخی و ترومای جمعی
دیشب با دوستی صحبت میکردم. گفت نمیدانم وقتی اینها میگویند وطن، چگونه این کلمه در گلویشان گیر نمیکند و خفه نمیشوند.
وقتی قدرت دارند همه چیز در خدمت نظام مقدس است و مردم دو دسته اند مخالف و برانداز و یا موافق نظام و انقلاب و تصویر تمام نمای این نظام، رادان ها و صلواتیها هستند. اما وقتی پشتیبانی عمومی نیاز است ناگهان از عشقشان به ایران و وطن و دماوند و آرش رونمایی میکنند.
چنان از تلفات غیرنظامی میگویند که انگار نه انگار همین دویست نفر کشته تا این لحظه تنها برابر با کشتههای تصادفات رانندگی در یک هفته معمولی در جاده های لعنتی ماست و مردم هر روز در خطر فاجعهای چون متروپل و پلاسکو و سقوط هواپیما نیستند.
مرگ یکبار و شیون یکبار. باید از این سرطان عمیق رها شد.
توییتر را باز میکنم و پستی نظرم را جلب میکند. نوشته وقتی اعراب به ایران ساسانی حمله کردند، کسانی بودند چون سلمان فارسی که پیش خودشان گفتند باید ایران را از ظلم و فساد ساسانی نجات داد.
و پس از نجات مگر این اعراب بیابانگرد در خاک ایران چه میتوانند بکنند؟ این شد که آنها پیشاپیش سپاه اعراب دروازهها را گشودند و باقی دیگر تاریخ است و آنچه گذشت برای قضاوت آیندگان. در ادامه برای آنان که دل در گرو دشمن دارند نوشته بود که بیایید و پشت نظام خود در برابر دشمن متحد شوید. کسی هم در ادامه ماجرای حمله مغول به تادیب حاکم خوارزمشاهی و سپس نسل کشی از هر شهر و آبادی که در برابرشان بی چون و چرا تسلیم نشده بود نوشته بودند. دیگری هم یادآوری کرده بود که تجزیه طلبان ایران در انتظار لحظه مناسبند و اساس طرح آنها همین است.
1/3 ...
به یاد ایران و هموطنانم و به نیت سال نو تفالی به حافظ زدم و این غزل زیبا آمد:
گر دست دهد خاکِ کفِ پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم
......
سال نو بر همه شما یاران جان و دوستان قدیم شاد باد و به امید روزهای شاد و روشن برای ایران 💐
📚کتابخانه صوتی و تصویری دوره کیمیاگری با احساسات سایه
دکتر آیدین آرتا
این فهرست در حال تکمیل و بروزرسانی است
✒️سمینار اول۱
احساسات و عواطف از منظر علم ، فلسفه و روانشناسی
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
✒️سمینار دوم۲
مواجهه با ترس ها و اضطراب های بنیادین انسانی
بخش اول (۲/۱)
ترس ها ، اضطراب ها و هرم نیازهای مازلو
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
بخش دوم (۲/۲)
نگاهی به راههای مواجهه با ترس های بنیادین زندگی
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
✒️سمینار سوم
فراسوی ترس از مرگ
بخش اول (۳/۱)
نگاهی به داستان مرگ ایوان ایلیچ
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش دوم (۳/۲)
قهرمان حقیقی ارنست بکر و مفهوم تهی در بودیسم
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش سوم (۳/۳)
مرگ اندیشی در بودیسم متاخر و فلسفه هایدگر
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش چهارم (۳/۴)
مرگ اندیشی از منظر نیچه ، کیرکگور و کامو
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش پنجم (۳/۵)
نقد کیرکگور بر مرگ اندیشی از منظر دینی و مسیحیت
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش ششم (۳/۶)
تحلیل کهن الگویی اسطوره گیلگمش و معنای مرگ پذیری
🎧فایل صوتی
🎬فایل ویدیویی
▶️لینک یوتیوب
✒️سمینار چهارم
ترس از تنهایی و فرآیند فردیت
بخش اول (۴/۱)
تنهایی چون گسستگی از خویشتن
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
بخش دوم (۴/۲)
با خود بودگی ، خودآگاهی و تخیل
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش سوم (۴/۳)
با خود بودگی و پیوستگی حقیقی با جهان
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
بخش چهارم (۴/۴)
رهایی از طعم پنیر مانده خویشتن
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
🖋سمینار پنجم
کیمیاگری افسردگی
بخش اول (۵/۱)
روانپزشکی مدرن و درمان دارویی افسردگی
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش دوم (۵/۲)
تاملی بر افسردگی انسان مدرن و مفهوم کیمیاگری
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
بخش سوم (۵/۳)
رهایی از استبداد نور
🎧فایل صوتی
▶️لینک یوتیوب
🎬لینک IGTV اینستاگرام
ادامه دارد...
📚لینک کتابخانه صوتی و تصویری دوره اندیشمندان اگزیستانسیالیست و فلسفه برای زندگی
لینک بازدید از کانال یوتیوب
لینک مستقیم صفحه اینستاگرام
وبسایت رسمی فرزانش و فلسفه
وقتی علیه پرستو احمدی اعلام جرم می کنند یک چیز را نمی دانند و آن این است که خالق یک اثر هنری مرتبط با جامعه، تنها هنرمند نیست! بلکه تمام کسانی که به تماشای هنر او آمده اند، همگی در خلق این اثر مشارکت دارند و بخشی از این اثر محسوب می شوند.
کنسرت موسیقی به عنوان یک اثر هنریِ اجتماعی هرگز بدون تماشاگر خلق نمی شود، و از همین روست که هر یک از ما با تماشای کنسرت فرضی پرستو، بخشی از خلق این اثر می شویم.
نبوغ اجرای شجاعانه او اینجاست که همه ما را به هنر زیبای اعتراضی خود پیوند می زند. جایی که هر تماشاگر این کنسرت فرضی، بخشی از خلق این اثر و امید و اعتراض نهفته در آن است.
آیدین آرتا
@AydinAreta
مرزهای تمدنی و تهدیدات تاریخی
آیدین آرتا
امیدوارم رنج مردم سوریه که از طولانی ترین جنگ داخلی تاریخ معاصر عبور کرده اند با آغازی نو به پایان رسیده باشد ولی تاریخ گواه بر امکان دیگری است.
هر جنبش و انقلابی در نهایت سایه ای از روش به قدرت رسیدنش را با خود خواهد داشت. هر حکومتی با همان روش حکم خواهد راند که با آن روش به پیروزی رسیده است. واژگانی چون آزادی، عدالت، اتحاد، دین و میهن می توانند درست به دلیل ابهام معنایی خود، به پلی برای اتحاد در اوج هر جنبش و انقلابی بدل شوند، ولی در پس این اتحاد سطحی اختلاف های بنیادین بسیاری پنهان است.
همه جنبشهای مسلحانه از این مفاهیم، پلی برای اتحاد طیف های گوناگون مخالف با قدرت حاکم می سازند و فردای پیروزی تازه اختلاف ها آشکار می شود.
هر انقلاب ترکیبی است از انقلابیونی که در اصول و روش حکومت دیدگاههای یکسانی با هم ندارند. این طیف های گوناگون دوشادوش هم می جنگند، یکدیگر را در فردای پیروزی در آغوش می گیرند وسپس تندرو ترین گروه آنان که اغلب آماده خشونت بالاتری است شروع به از میان برداشتن گروههای میانه روتر می کند. روش آنها اغلب حذف تدریجی و مرحله ایSalami Slicing همرزمان سابق خود در حکومت جدید است، و این کار را تا غلبه تمامیت خواه ترین دیدگاه ادامه می دهند . این خشونت طلبان نیز سرانجام پس از چند نسل و بهایی سنگین در میان خود تقسیم خواهند شد و در طی سالها سرنوشت نهایی آنها بسته به پیشرفت فرهنگی آن جامعه تعیین خواهد شد.امروز مخالفان پیروز سوریه از ارتشیان سابق تا اویغورها و ترکمن های جنگجو و بازماندگان داعش و القاعده تا ملیگرایان و آزادی خواهان همه به هم تبریک می گویند ولی آنچه از فردا آغاز خواهد شد می تواند داستان تلخ دیگری باشد از تسویه، انتقام و در نهایت خالص سازی قدرت. دشوار است تصور وضعیتی که جنگجویان القاعده و جبهه النصره حاضر به زیست در ساختاری دموکراتیک باشند!
از 1905 تا 2025 ؛
تاملی بر ظهور و سقوط جنبشهای چپ در جهان
نگاهی به خیزش نافرجام 1905 روسیه و سیر تاریخی جریانهای چپ در قرن گذشته و ظهور جنبشهای راست نوین در قرن 21
دکتر آیدین آرتا
لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/k4fMu9r6U34
لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/DC9Ux9hRw-g/
@AydinAreta
از 1905 - 2025
تاملی بر ظهور و سقوط جنبشهای چپ در جهان
نگاهی به خیزش نافرجام 1905 روسیه
و سیر تاریخی جریانهای چپ در قرن گذشته
و ظهور جنبشهای راست نوین در قرن 21
آیدین آرتا
لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/k4fMu9r6U34
لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/DC9Ux9hRw-g/
سال 1905، سالی بود که از بسیاری جهات، جهان معاصر ما را شکل داد!
فاصله سالهای 1903 تا 1905، از مهمترین دورههای تاریخ معاصر است. در این سالها، اتفاقات سرنوشتسازی رخ داد که به قدرتگیری جنبشهای چپ در جهان منجر شد.
در این دوره، استبداد در روسیه به نقطه آغاز فروپاشی رسید و گفتمان براندازی به ایده غالب حزب سوسیالدموکرات کارگری روسیه بدل شد. در همین زمان، حزب کارگر در انگلستان تأسیس شد و جنبشهای حق رأی زنان در این کشور گسترش یافتند که در نهایت، چند سال پس از انقلاب 1917 روسیه، به پیروزی رسیدند. در فرانسه، دولت امیل کومب جدایی دین از دولت را به اصل بنیادین سیاست تبدیل کرد. در آمریکا، اتحادیه کارگران صنعتی جهان (IWW) شکل گرفت، و انقلاب مکزیک با الهام از ایدههای چپ آغاز شد.
در همین سالها، نخستین مدارس دخترانه در ایران تأسیس شدند، و فرمان مشروطه به امضای مظفرالدین شاه رسید. در روسیه، مجلس دوما تأسیس شد، و جنبش ترکهای جوان در ترکیه شکل گرفت.
اما سال 1905 فقط در عرصه سیاست تحولآفرین نبود. در علم و فناوری نیز این دوره شگفتیساز بود. در این سال، انیشتین نظریه نسبیت را منتشر کرد، فروید مهمترین اثر خود در زمینه جنسیت را ارائه داد، و انقلاب تکنولوژیکی با اختراعاتی مانند رادیو و اولین پرواز برادران رایت آغاز شد.
اگر بخواهیم این دوره را با امروز مقایسه کنیم، میتوان جنبش تکنولوژیکی آن زمان، مانند رادیو، اتومبیل و هواپیما، را با انقلابی که هوش مصنوعی در جهان امروز ایجاد کرده است مقایسه کرد. در هر دو دوره، فاصله طبقاتی، فشار اقتصادی، و تورم به سرعت افزایش یافت. آنچه آن زمان صنعتی شدن بود، امروز به شکل تکنوفئودالیسم و سلطه شرکتهای چندملیتی دیده میشود.
در این سخنرانی سیدقیقهای که با محوریت تحلیل کتاب معمای مدرنیته اثر فیلسوف آمریکایی مارشال برمن صورت گرفته است، به بررسی انقلاب 1905 روسیه و زمینههای آن پرداختهام. سپس دلایل فروپاشی جنبشهای چپ در جهان معاصر را تحلیل کرده و در پایان، به بررسی جنبشهای راست نو و آینده این تحولات و تأثیر آنها بر آگاهی تاریخی انسان معاصر و روند فردیت او توجه کردهام.
@AydinAreta
لینک دسترسی یوتیوب بخش دوم (2):
https://youtu.be/k9JncSES-Ho
"سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته"
بخش اول(1):
داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
دکتر آیدین آرتا
@AydinAreta
داستایوفسکی، بودلر و چرنیشفسکی
سه دیدگاه در رابطه با انسان و مدرنیته
تاملی بر اندیشه های مارشال برمن در رابطه با مدرنیته
آیدین آرتا
لینک یوتیوب: https://youtu.be/7QooZUhMdRw
لینک اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/DBrIzwpRVZZ/
ادامه ....
هیچ دگمایی نیز رهایی بخش او نخواهد بود! زیرا حقیقت نهفته در دگما نیست بلکه در ذات انسانی است!
داستایوفسکی تنها یک راه برای رستگاری می شناسد: سادگی و عشق !
درست به همین دلیل است که داستایوفسکی خود هرگز به کلیسا نرفت و در سخنی شگفت چنین گفت که
اگر من بدانم که حقیقت جایی در بیرون عیسی مسیح است و من ناچارم میان مسیح و حقیقت یکی را انتخاب کنم من مسیح را انتخاب می کردم.
سالهاست که در حرکتم و نمی رسم ، و احساس می کنم این احساس نرسیدن، این نا ممکن بودنِ رسیدن، این در هیچ شناور بودن، این تهی بودن، همان تجربه ایست که به من عشق، آرامش و خاکساری بخشیده است.
در این راه نگاههای پرسشگر بسیاری را دیده ام که می خواهند بدانند چه کسی می داند؟ ذهن ها و دهانهای پُری را هم دیده ام که در این جام های تهی شراب و زهر دانسته می ریزند. حتی آدمهایی را دیده ام که از این شراب دانسته مست اند و یا از زهر آن بیمار. ولی برای من در نهایت انسان بودن غرق شدن در لذت رفتن و هیچگاه نرسیدن است. گم شدن جایی در سرزمین خواستن و نداشتن، و جستجو کردن و نرسیدن.
شاید حقیقت وجود ما نه در آنچه به دست می آوریم و می دانیم، بلکه در روشی است که برای جستجوی خود بر می گزینیم. اینکه بپذیریم ما در گذر سالها لبریز خواهیم شد از داستانهایی که زیسته ایم و هرگز روایت نخواهند شد، سرنوشتی که در سکوت در آغوشمان می گیرد و تمام آینده های ممکنی که تجسم می کنیم و هرگز فرا نخواهند رسید.
نمی دانم که تار و پودم را از حسرت خاطره سرشته اند و یا از شوق آرزوهایم، ولی می دانم که با هر دوی آنها می توانم از دریای عشق و آسمان شادمانی عبور کنم و همین کافی است.
میان تولد و مرگ ، انسان بودن برای من این است که عشق ورزیدن و از دست دادن را همزمان بیاموزم. هر دو را در جانم جاری سازم در حالیکه هرگز نمی رسم، نمی شوم و نخواهم دانست و با این همه، شکوه انسان بودن در این است که با تمام این نقص ها و غیرممکن ها می توان به تخیل آری گفت، عاشقی کرد و آزاد زیست.
آیدین آرتا
@AydinAreta
دشوارترین کار ما در زندگی پیروی از ندای درونی مان نیست! بلکه تشخیص این صداست!
تشخیص این صدا از میان تمام صداهای دیگری که از صدای خانواده و سنتها تا آموزش رسمی و جامعه در تلاشند تا خود را بر حیات و سرنوشت ما حاکم سازند! "هرمان هسه"